bioelectric
New member
لاله و گل زخمی خمیازه اند
عیش این گلشن خماری بیش نیست
به یادادبیات پیش دانشگاهی:sad:
عیش این گلشن خماری بیش نیست
به یادادبیات پیش دانشگاهی:sad:
دل را به رنج هجر سپردم، ولي چه سود،
پايان شام شكوه ام.
صبح عتاب بود.
چشمم نخورد آب از اين عمر پر شكست:
اين خانه را تمامي پي روي آب بود.
دوستان اشک را صدا بزنید
ناله در سوگ آشنا بزنید
باران میبینم که اومدید مشاعره...حالا این شعر مال کیه؟ غزله دیگه منتها شما اینطوری نوشتید
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم نشد
هر چند حسرت بیش شد شوقو محبت کم نشد
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
دود می خیزد ز خلوتگاه من
کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟
با درون سوخته دارم سخن
کی به پایان می رسد افسانه ام ؟
آن کس که تورا شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند؟
من نه آنم که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم وشیرین گویم
دوباره قصه کشاندن به صفحه ای دیگر
نه...دفتری ست مرا از دقایقت لبریز
تو چه رازی که به هر شیوه ترا میجویمزرافشان چو دنیا بخواهی گذاشت
که سعدی در افشاند اگر زر نداشت
زرافشان چو دنیا بخواهی گذاشت
که سعدی در افشاند اگر زر نداشت
تو چه رازی که به هر شیوه ترا میجویم
تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست