مشاعره

bioelectric

New member
لاله و گل زخمی خمیازه اند
عیش این گلشن خماری بیش نیست


به یادادبیات پیش دانشگاهی:sad:
 

baran1001

New member
دل را به رنج هجر سپردم، ولي چه سود،
پايان شام شكوه ام.
صبح عتاب بود.

چشمم نخورد آب از اين عمر پر شكست:
اين خانه را تمامي پي روي آب بود.
 

bioelectric

New member
دل را به رنج هجر سپردم، ولي چه سود،
پايان شام شكوه ام.
صبح عتاب بود.

چشمم نخورد آب از اين عمر پر شكست:
اين خانه را تمامي پي روي آب بود.

باران میبینم که اومدید مشاعره...حالا این شعر مال کیه؟ غزله دیگه منتها شما اینطوری نوشتید
 

حسان

Well-known member
مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم نشد
هر چند حسرت بیش شد شوقو محبت کم نشد
 

dr sonia

New member

می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها

آن کس که تورا شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند؟
 

baran1001

New member
آن کس که تورا شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند؟


درها بسته
و كليدشان در تاريكي دور شد.
نسيم از ديوارها مي تراود:
گل هاي قالي مي لرزد.
 

bioelectric

New member
دوباره قصه کشاندن به صفحه ای دیگر
نه...دفتری ست مرا از دقایقت لبریز
 

baran1001

New member
من نه آنم که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم وشیرین گویم

مرد تنها بود.
تصویری به دیوار اتاقش میکشید.
وجودش میان آغازو انجامی در نوسان بود
وزشی ناپیدا میگذشت:
تصویر کم کم زیبا میشد
و بر نوسان دردناکی پایان میداد

 

leylii

New member
مکن تکیه بر ملک و جاه و حشم
که پیش از تو بودست و بعد از تو هم
 
بالا