فقط برای خداوند...
- نویسنده موضوع Artmis.a
- تاریخ شروع
iran khanom
Member
خدايا شكرت
شكرت
شكرت خدااااااااااااااااااااااااااا
دوست دارم پروردگار مهربانم
عاشقتم
شكرت
شكرت خدااااااااااااااااااااااااااا
دوست دارم پروردگار مهربانم
عاشقتم
majede
New member
mw.ashel
New member
سلام خدای من
سلام خدای من
سلام ای همدم تنهایی های من .
سلام ای سنگ صبور گلایه های من .
سلام ای ناظر چشم های اشکبار من.
سلام ای مقصودمن .
ای که جز تو ، کسی از دل پر درد من آگاه نیست .
خدایی که با زبان دل با او حرف میزنم .
خدایی که صدایش را نمیشنوم ، خدایی که نمی بینم ، خدایی که لمسش نمی کنم ، خدایی که جسم نیست ، خدایی که هیچ وقت برایم خسته کننده نیست .
خدایی که هر وقت با او حرف میزنم ، تشنه تر میشوم ، تشنه ی حرف زدن با او .
هیچ اشکی برایم شیرین تر از اشک ریختن در محضر او نیست .
خدایی که لحظه به لحظه برایم جذاب تر میشود .
خدایی که بهترین شنونده است .
خدایی که از رازهای گذشته و آینده ام آگاه است.
خدایی که حس می کنم فقط برای من است .
گاهی اینقدر به وجودش نیاز دارم و اینقدر عاشقش میشوم
که حسادت می ورزم خدای همگان است .
اینقدر حسش میکنم که دوست داشتم در آغوشش باشم ، خدای من باشد و من و از تمام درد
هایم بگویم تا او مرا درمان کند و از زمین و زمان شکایت کنم ،تا او به من امید دهد .
خدایی که از من به من نزدیکتر است .
خدایی که قلبم را حس می کند .
خدایی که هیچ روز و هیچ ساعت و هیچ دقیقه و هیچ
ثانیه ای از من غافل نیست .
خدایی که وقتی صبرم تمام می شود ،
صبرم میدهد ، وقتی که امیدم را از دست میدهم ، امیدم میدهد .
خدای من... وقتی به خود نگاه می کنم ، لطف تو را میبینم .
تو چقدر به من ارزش دادی .
چقدر برایت مهم بودم که مرا آفریدی .
چقدر برایت اهمیت داشتم که به من جان دادی .
اما خدایا... من چه دارم ؟ من اینقدر کوچکم که چیزی جز اشک ندارم ، چیزی جز سجاده ام ندارم و چیزی جز جانم ندارم که در راهت بدهم .
ومن عظمت تو را وقتی دیدم که جز شکرگزاری از من چیز دیگری نخواستی ...
و مرا ببخش...
و مرا ببخش اگر در شگرگزاری ام کوتاهی کرده ام.... :rose::rose::rose:
سلام ای سنگ صبور گلایه های من .
سلام ای ناظر چشم های اشکبار من.
سلام ای مقصودمن .
ای که جز تو ، کسی از دل پر درد من آگاه نیست .
خدایی که با زبان دل با او حرف میزنم .
خدایی که صدایش را نمیشنوم ، خدایی که نمی بینم ، خدایی که لمسش نمی کنم ، خدایی که جسم نیست ، خدایی که هیچ وقت برایم خسته کننده نیست .
خدایی که هر وقت با او حرف میزنم ، تشنه تر میشوم ، تشنه ی حرف زدن با او .
هیچ اشکی برایم شیرین تر از اشک ریختن در محضر او نیست .
خدایی که لحظه به لحظه برایم جذاب تر میشود .
خدایی که بهترین شنونده است .
خدایی که از رازهای گذشته و آینده ام آگاه است.
خدایی که حس می کنم فقط برای من است .
گاهی اینقدر به وجودش نیاز دارم و اینقدر عاشقش میشوم
که حسادت می ورزم خدای همگان است .
اینقدر حسش میکنم که دوست داشتم در آغوشش باشم ، خدای من باشد و من و از تمام درد
هایم بگویم تا او مرا درمان کند و از زمین و زمان شکایت کنم ،تا او به من امید دهد .
خدایی که از من به من نزدیکتر است .
خدایی که قلبم را حس می کند .
خدایی که هیچ روز و هیچ ساعت و هیچ دقیقه و هیچ
ثانیه ای از من غافل نیست .
خدایی که وقتی صبرم تمام می شود ،
صبرم میدهد ، وقتی که امیدم را از دست میدهم ، امیدم میدهد .
خدای من... وقتی به خود نگاه می کنم ، لطف تو را میبینم .
تو چقدر به من ارزش دادی .
چقدر برایت مهم بودم که مرا آفریدی .
چقدر برایت اهمیت داشتم که به من جان دادی .
اما خدایا... من چه دارم ؟ من اینقدر کوچکم که چیزی جز اشک ندارم ، چیزی جز سجاده ام ندارم و چیزی جز جانم ندارم که در راهت بدهم .
ومن عظمت تو را وقتی دیدم که جز شکرگزاری از من چیز دیگری نخواستی ...
و مرا ببخش...
و مرا ببخش اگر در شگرگزاری ام کوتاهی کرده ام.... :rose::rose::rose:
آخرین ویرایش:
raha 24
New member
نه حدیث جون پس ما چیکار کنیم بدون دوست خوبی مث تو؟
