میخوانمت در بلندی که خودت بلندترینی
میخوانمت به مهربانی که خود مهربان ترینی
میدانمت به رحمتت که خود رحیم ترینی
میدانمت به بزرگی که خود بزرگترینی...
همه ی این میخوانمت ها و میدانمت ها بهانه ایست تا بگویم
خدایا دوستت دارم
من خدا را دارم
پناه می برم به تو...
به تو از تمام جغرافیای دنیای بد اخم ها و فکر می کنم چه آرام است یادم با نامت .
پناه می آورم به تو...
بعد از هرباران،بعد از هر زخم ،قبل از هراتفاق ،بعد از هر حادثه
و بگو جز تو چه کسی می تواند مرهم باشد بردلم .
پناه می برم به نامت به یادت و هرچه که مرا جداسازد از ناامیدی.
مرا ببر به اتفاق های خوب ، ساعت های ناب آن روزها که دلشوره هایم بزرگتر از فاجعه نبود
و مرا بیاور به اکنون ، به باور آنکه خوب می شود لحظه ها و درست می شود اندام حقیقت .
پناه می برم به تو تا آنچه که نباید بایدم شود و آنچه که باید نباید شود را اشتباه نکنم .
پناه می برم به آغوش زمستان تا فصل بهار رحمتت کالبدی از زندگیم شود .
پناه می برم از سرناپاکی ها به تو :riz304: