فقط برای خداوند...

leyla-h

New member
:rose:خدایا میدانم خالی از تقصیر نیستم اما می خواهم از اینکه مرا در هر حال دوست داری تشکر کنم.:heart:
 

mw.ashel

New member
خدایا خیلی دوست دارم و بابت همه چیز متشکرم.:rose::rose::rose::rose:
 

akhbar

New member
خدایای من بابته (نمیدونم اسمشو چی بزارم:نعمت رحمت....!خاص امروزت) شکر
ولی این شکر باعث نشه که کمترش کنی خدا....
 

mw.ashel

New member
ای فرزند آدم ،
من بی نیازی هستم که نیازمند نمیشوم ،
مرا در آنچه به تو امر کرده ام اطاعت کن ، تا تو را آنچنان بی نیاز کنم که نیازمند نشوی ؛

ای فرزند آدم ،
من زنده ای هستم که نمیمیرم ،
مرا در آنچه به تو امر کرده ام اطاعت کن ، تا تو را زندگی بخشم که نمیری ؛

ای فرزند آدم ،
من به هرچه میگویم "باش" میشود ،
مرا در آنچه به تو امر کرده ام اطاعت کن ، تا تو را چنان قرار دهم که به هر چیزی بگویی "باش" بشود...


 

mw.ashel

New member
يك جمله ی زیبا از طرف خدا :
قبل از خواب دیگران را ببخش ؛
و من قبل از اینکه بیدار شوید ، شما را بخشیده ام
 

mw.ashel

New member
13409506295.jpg



گاهي خدا آن قدر صدايت را دوست دارد
،

که سکوت ميکند ؛

تا تو بارها بگويي :

خداي من


 

mw.ashel

New member
نگاهم رو به سمتِ تو ؛ شبم آیینه ی ماهه
دارم نزدیکتر میشم ؛ یکم تا آسمون راهه

به دستای نیازِ من ؛ نگاهی کن ازون بالا
من این آرامشه محضو ؛ به تو مدیونم این روزا

تو دیدی من خطا کردم ؛ دلم گُم شد دعا کردم
کمک کن تا نفس مونده ؛ به آغوشه تو برگردم

تو حتی از خودم بهتر ؛ غریبی هامو میشناسی
نمیخوام چترِ دنیارو ؛ که تو بارونِ احساسی

خدایا دوستت دارم ؛ واسه هرچی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که ؛ ازم حالم رو پرسیدی

بازم چشمامو می بندم ؛ که خوبی هاتو بشمارم
نمیتونم ! فقط میگم :
خدایا دوستت دارم . . .
 

mw.ashel

New member
خداوند همه ی ما را دوست دارد و درک مي کند ،
منظورم از ما ، من و توست ...

مهرباني او همه را کفايت مي کند ،
از پير و جوان گرفته ،
تا افراد تنها و ناتوان ،
از تند خويان تا متکبران ...

عشق او حد و مرزي نمي شناسد ،
پس هرگز گمان مکن که مورد رحمت او واقع نمي شوي ؛

مهم نيست که چه کسي هستي يا چه شغلي داري ،
نام تو نيز در فهرست خداست ...

مهم نيست که چه گذشته اي داشته اي ،
به خدا اعتماد کن تا حقيقت اين کلمات را دريابي ؛

به سختي کارت فکر نکن فقط آنرا در دست خدا بگذار ،
زيرا آن زمان که همه رهايت مي کنند هنوز در آغوش او هستي ؛

خدا هنوز هم دوستمان دارد ،
از آغاز جهان شيفته مان بوده ،
و هميشه هم خواهد بود ...!
 

sakar

New member
خدایا شرمندتم ببخش خیلی دوستت دارم بخدایی خودت قسم ،میدونی خوب دیونم بعضی وقتا عصبانی میشم تو ببخش به بزرگی خودت
من عاشقتم ولی شرمنده، خودت کاری کن که دیگه اینقد شرمنده نشم میدونم میتونی پس خواهش میکنم کمکم کن میخوام اونی که خودت میخوای باشم
خواهش میکنم میدونم به خواهشای من نیازی نداری و کارمو جور میکنی اما بازم ازت خواهش میکنم کاری کن که دیگه ناراحتت نکنم باشه ؟خواهش میکنم التماست میکنم به پات میفتم تورو به خدایی خودت ....... بهم ببخش نمیدونم عوضش چه قولی بدم ولی سعیمو میکنم که نارحتت نکنم سعی میکنم همیشه حواسم باشه
باشه خدا جونم ؟
ممنونم که همیشه به حرفام گوش میدی ببخش وققتتوگرفتم بازم ممنونم واقعا مرسی بابت لطفای همیشگیت خدا جون سایتو از سرم کم نکن ممنون متشکرم
 

معلم

New member
خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می شود
و به قدر نیاز تو فرود می آید
و به قدر آرزوی تو گسترده می شود
و به قدر ایمان تو کار گشا می شود
و به قدر نخ پیرزنان دوزنده باریک می شود
و به قدر دل امیدواران گرم می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسرماندگان را همسر می شود
عقیمان را فرزند می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی ذر بازار.........
ملاصدرا
 

معلم

New member
کودک نجوا کرد"خدایا با من صحبت کن"
و در همین لحظه چکاوکی آواز خواند اما کودک نشنید.....

کودک بلندتر گفت"خدایا بامن صحبت کن"
و آذرخش در آسمان غرید ولی کودک متوجه نشد....

کودک فریاد زد "خدایا یک معجزه به من نشان بده "
و یک زندگی متولد شد ولی کودک نفهمید....

کودک در ناامیدی گریه کرد و گفت:"خدایا مرا لمس کن و بگذار تو را بشناسم"
پس خدا نزد کودک آمد و او را لمس کرد ولی کودک بال های پروانه را شکست و در حالی که خدا را درک نکرده بود از آنجا دور شد....
این است حکایت روزگار ما....
 
آخرین ویرایش:

معلم

New member
یه دنیا دلم گرفته..........
آنگاه که آرزوهایم را به روی دیوار نوشتم نمی دانستم چشم نامحرمی بدان نظارگر است.
آنگاه که مشق سکوتم را خواستم بر دیواره های تاریک شب بنویسم طوفانی آمد و آرامش مرا به یغما برد
و آنگاه که درد بی کسی هایم را به رودخانه زلال صاف سپردم او با بی اعتنایی از کنار من گذشت

و آنگاه که فریادم را بر سر کو ها کشیدم تا بلکه آرام گیرم او نیز فریادم را پس داد و مرا قبول نکرد

حالا با توام با تویی که حرف و دلم و درد تنهایی هامو صدای فریادم را که از سوز و زخم دل است را از پشت دیوارها و فاصله ها می شنوی
تو چی تو هم می خواهی مرا تو این دنیای وانفسا تنها گذاری و مرا به حال خود رها کنی
خدای من من تنهام ، یارایی را برای یاری دهنده ام نیست دستم را بگیر که احساس می کنم هر چه بیشتر برای رهایی از مرداب سختی ها و دلتنگی های این دنیا دست و پا می زنم بیشتر در آن غرق می شوم و در آن فرو می روم یا پر پروازم ده یا...گفته بودی هر گاه تو را به دهنه پرتگاه بردمهراس مکن چون یا تو را از پشت خواهم گرفت یا به تو پرپرواز خواهم دادخدای من خدای من وقتش فرا رسیده پس چرا کاری نمی کنی سنگ ریزه های زیر پایم در حال فرو ریختنند پس چرا یاریم نمی دهی ............
 
آخرین ویرایش:

ZOT

New member
خدایا شکرت که منو میبینی !
دوستت دارم !
بازم منو ببخش !
:riz304:
 
بالا