من حرفم اینه ،شما تخصص ات بیهوشی هست ولی خیلی توانمندی های بیشتری داری بخاطر تحصیلاتت ؛با یه مثال خدمتتون می گم :
شما نمی تونی تدریس خصوصی انجام بدی؟
شما نمی تونی ترجمه کنی؟ (توی دنیا یک دانشجوی لیسانس رو فرض میکنن که به زبان انگلیسی مسلط هست ؛استاد زبان انگلیسی داداشم -یک بازنشسته اداری در آمریکا که حالا برگشته ایران تا پیریش رو در وطن باشه- زمانی که دوست داداشم گفته بود من لیسانش مخابرات هستم ؛شروع کرده بود باهاش انگلیسی حرف زدن ... دوست داداشم هم این شکلی
)
شما نمی تونی دست کم تایپ کنی ؟ اینا همه کارهای موقتی هستن که انجام بدی تا زمانی که از نظر علمی اونقدر توانمند باشی که کار بیاد دنبالت .
ببین عزیزم اینا که می گم همش تجربه شخصی من هست ؛من زمانی که از مقطع لیسانس فارغ التحصیل شدم ؛نیروی طرحی اصلا نمی گرفتن ؛چندین نوبت مراجعه کردم و فرم و درخواست و ... ولی دیدم میگن هیچی معلوم نیست و شاید یک ماه دیگه ،شایدم یک سال دیگه ،خبرت بدیم.
خوب یا باید می نشتم و غصه می خوردم و ... یا ... خوب من یا رو رفتم ؛یعنی رفتم به تمامی اداراتی که ممکن بود تخصص من رو نیاز داشته باشن و در تمام اونا با پوزخند روبرو شدم ،نمی خواستم خیلی هم کارم بی ربط به رشته ام باشه ؛خوب به چند نفر از دوستام هم گفتم که اگر کاری متناسب برای رشته بهداشت محیط بود به من خبر بدن .
یکی از دوستام گفتن که شما رو مربی بهداشت مدارس نمی گیرن ؟:idea_majidonline:
رفتم به اداره آموزش و پرورش شهرمون ،من در تمام دوران تحصیلات مقدماتی ممتاز بودم و همون دم ورودی یکی از معلمای قدیمی رو دیدم : خانم فلانی کجایی ؟ چیکار کردی ؟
بعد از با خبر شدن از اوضاعم ،ضمن اینکه کلی دعوام کرد که رتبه کنکورت حد وسط بوده وباید یک سال دیگه می خوندی و ... بازم کلی سرزنشم کرد که بازم ولی افتضاح انتخاب رشته کردی ... خلاصه دیدم داره کلا ازم نا امید میشه ؛در مورد رشته ام و توانمندی هاش براشون توضیح دادم و اینکه الان اومدم تا ببینم تا زمانی که برای طرح خبرم کنن می تونم کاری پیدا کنم ؟
گفت : حالا بیا با هم بریم که خدا برات خواسته و من رو به مسئول کار که از دوستای صمیمی اش بود معرفی کرد و کلی هم ازم تعریف کرد و رفت ...
مسئول مربوطه : خانم ما اجازه نداریم بهداشت محیط بگیریم و باید یا بهداشت مدارس باشین یا بهداشت خانواده و حتی مامایی و پرستاری رو به بهداشت محیط ترجیح میدیم - رست می گفت خوب ما از آدمیزادی چیزی نخوندیم ولی کار پیچیدهای هم نمی خواستن .از من اصرار-خواهش نبودا ؛من علمی و با کمی هم قلدری میخواستم ثابت کنم که می تونم- و از اون انکار که نمی تونم ... نهایتا خسته شد و گفت : خانم بخدا برام ممکن نیست ولی یه مدرسه غیر انتفاعی هست که دنبال مربی بهداشت هست و پول خوبی هم میده - بهش گیر داده بودن که باید مربی داشته باشی-
آدرس مدرسه رو گرفتم و قبل از اینکه مدیرش بدونه رشته ام چیه شروع کردم در مورد علاقه مندی ام به ارتقا سطح بهداشتی مدارس در زمینه های مختلف و همینطور یه چیزایی از بهداشت مواد غذایی و شرایط بهداشت مسکن و ... برای مدیر گفتم .
مدیر : بعد از چند دقیقه خندید و گفت من مربی پرورشی هم ندارم ؛اگه اداره اجازه بده شما رو برای اون قسمت هم می خوام.:a2d3:
سرتون رو درد نمی آرم ؛من شروع کارم در اون مدرسه بود تا اسفند ماه همون سال که برای طرح خبرم کردن و البته بازم پاره وقت با همون مدرسه ادامه دادم-یک روز در هفته از بیمارستان مرخصی می گرفتم و می رفتم مدرسه- و در دوره طرح هم با مسائل مختلفی روبرو بودم و جریان استخدامی ام هم که خیلی خیلی بامزه است(الان می گم بامزه وگرنه اون موقعه حتی گاهی گریه هم می کردم-خیلی تحت فشار بودم- ولی نا امید نمی شدم)؛همینقدر بهتون بگم که حتی حکم کسی که پارتی داشت رو هم زده بودن ولی یه عده از بومی ها اعتراض کردن و وقتی تونستن رای رو برگردونن ،تازه یکی از دوستام به من خبر داد که همچین خبری هست و من روستای محل تولدم جزء همون شهرستان میشد ،پس من بومی بودم .
اینکه چطوری مدارکم رو بردم و بعد هم چطوری تونستم موفق بشم و ... خیلی مفصل هست ولی در تمام این مدت حتی خانواده ام خیلی کم در جریان بودن ؛من دائما پیگیری کردم ،حرف زدم ،دلیل بردم و بالاخره با وجود اینکه نمره آزمون علمی که ازما گرفتن 2 نمره از رقیبم کمتر بودم ولی توی مصاحبه تخصصی و با امتیاز بومی بودن و دوتا مدرک کامپیوتری که داشتم ؛همینطورم رضایتمندی شدید بیمارستانی که توش طرح می گذروندم ؛در کمال ناباوری رئیس فعلی ام و همه همکارانم من استخدام شدم .
بازم این رو بهتون بگم که رئیس ام می خواست که اون فرد بیاد سر کار ،پس طبیعی هست که نمی خواست ریختم رو ببینه ولی همین رئیس پارسال من رو بعنوان کارمند نمونه شهرستانی به فرمانداری شهرستان اعلام کرد ؛کم سن و سال ترین کارمند حاضر در اون جلسه بودم .
اینا رو براتون نوشتم که اولا بدونین روی هوا و شعاری حرف نمی زنم و دوم بدونید از اونایی نیستم که هیچ چیزی رو آسون بدست آورده باشم ولی هرگز به این حرفایی که همه چیز رو پارتی میچرخه و ... باور نداشتم و اصلا نمی خواستم با این حرفا شانس موفق شدن رو از خودم بگیرم ؛هر وقت هم به مشکلی برخوردم گفتم حتما یه راه حلی داره و اصلا نگذاشتم کسی من رو از تلاش کردن نا امید کنه.
امیدوارم تونسته باشم اون چیزی رو که هدفم بود بهت منتقل کنم ؛ برات آرزو می کنم فقط با ذهن خودت زندگی ات رو جلو ببری و نگذاری نا امیدی و تنبلی دیگران رو تو موثر بشه.