ترنم هستی
ترنم هستی....از زبان یک جنین
درسکوت و تاریکی دلم مالامال ترس از لحظاتی بود که نمیدانستم چه میشود...
دیگر تنهایی را تاب تحمل نبود...غریبه ای که از وقتی میفهمیدم نوازشم میکرد ، از وقتی میشنیدم آرام و آهنگین هم صحبتم مینمود و خطاب شیرین ترین تجربه هایش میشدم..حالا فریاد میکشید و ناله میکرد....
گرچه نمیدانستم درد است که تیک تاک آرامی که برایم لالایی و آرامش بخش تر از هرصدایی بود را به تالاپ و تولوپ ترسناکی بدل میکند که مرا یارای شنیدنش نیست...اما هر چه بود وقتی بروز میکرد نفسم در سینه حبس میشد که مبادا گناه من باشد.....
ان روز چقدر پای این ثانیه های منتظر لنگ میزد...ثانیه هایی که قرار بود من برای همیشه فراموش کنم و آن غریبه ی همیشه آشنایم تا ابد به خاطر بسپارد...ثانیه ای که من از تنهایی رها میشدم و او درد میکشید...و تنها در انتظار آغوش کشیدنم بود...
ثانیه هایی که یک نفر دیگر بدون هیچ نسبت خونی ای نفس به نفس با ما میگذراند...
تلخی این ثانیه های پر اضطراب در دلم موج میزد اما ندایی آسمانی به من میگفت...نترس....این فریادها از خشم نیست..از نگرانی مادرانه ای است که حاضر میشود برای تو از خویش بگذرد...
خیال کوتاهم مکدر از این همه ترس و دل کوچکم روشن به این حرفهای نا مفهوم بود که بوی خوبی حس کردم...
دستهایش بوی عجیبی میداد...بعدها فهمیدم بوی خداست...
با دستهایی که اکنون ایمان دارم وامدار مهربانی خدایند در آغوشم کشید..و من غرق در دریای عاطفه اش عطر خدا را از نخستین رحمت الهی در نجات انسانها استشمام کردم...
دستانم را به دستان مادر سپارد و نگاهش را بدرقه ی عشق بازیمان کرد....امروز باور کردم که او هرگز لبخند مارا فراموش نکرده چرا که سینه اش لبریز ازعشق و ایمان به یگانه ایست که راز افرینش را در گوشش زمزمه کرده و هربار که کودکی را از عدم تا تولد همراه میشود ، دستهای سر ریز از سرود زندگی اش بالا میرود و آنگاه باران نور بالا میرود از نردبان وجودش...
و من همه اینها را از خاطر برده بودم تا روزی که .....خواستم ماما شوم....
یادش بخیر...آن روز مادربزرگ سرم را روی شانه هایش گذاشت و پرسید: ایمان داری عشق خاصیت توست؟ و میتوانی آنقدر زلال شوی که آسمان در تو پیدا شود؟ که لبخندت آرامش بخش ترس ها و تردیدها شود؟....میدانی باید ناجی سخت ترین لحظات کسی باشی که بهشت زیر پایش قرار گرفته؟؟
و من به یاد آوردم آنچه را که تا اینجا میکشاندم..آنچه را که امروز خیلی ها ازیاد برده اند....
پس خداوندا....قلب من را نیز سرشار از ایمان..کلامم را سراسر نور و امید..دستانم را خستگی ناپذیر و گامهایم را در مسیر پیوند درد و لذت ...اشک و لبخند...استوار کن...
روزت مبارک ماما.:heart:
برگرفته از ویژه نامه روز ماما.د.ع.پ.گیلان.