دفتر شعر

saya

New member
زد عشق تو خیمه در دل ما

حل شد زتو جمله مشکل ما

با مهر علی و آل بسرشت

از روز ازل خدا دل ما


 

saya

New member
بگذار تا بمیرم در این شب الهی / ورنه دوباره آرم رو روی روسیاهی

چون رو کنم به توبه، سازم نوا و ندبه / چندان که باز گردم گیرم ره تباهی

چون رو کنم به احیاء، دل زنده گردم اما / دل مرده می‏شوم باز با غمزه گناهی

گرچه به ماه غفران بسته است دست شیطان / بدتر بود ز ابلیس این نفس گاه گاهی

ای کاش تا توانم بر عهد خود بمانم / شرمنده ‏ام ز مهدی وز درگهت الهی

تا در کفت اسیرم قرآن به سر بگیرم / چون بگذرم ز قرآن اُفتم به کوره راهی

من بندگی نکردم با خویش خدعه کردم / ترسم که عاقبت هم اُفتم به قعر چاهی

با اینکه بد سرشتم با توست سرنوشتم / دانم که در به رویم وا می‏کنی به آهی

ای نازنین نگارا تغییر ده قضا را / گر تو نمی ‏پسندی تقدیر کن نگاهی

دل را تو می ‏کشانی بر عرش می ‏کشانی / بال ملک کنی پهن از مهر روسیاهی

دل را بخر چنان حُر تا آیم از میان بُر / بی عجب و بی تکبّر از راه خیمه گاهی

امشب به عشق حیدر ما را ببخش یکسر / جان حسین و زینب بر ما بده پناهی

آخر به بیت زینب بیمار دارم امشب / از ما مگیر او را جان حسن الهی

در این شب جدایی در کوی آشنایی / هستم چنان گدایی در کوی پادشاهی
 

am-ml

New member
این رو جایی شنیدم (خواننده اش رو نمی دونم) ؛مفهومش برای هر کسی میتونه متفاوت باشه ولی کلا من خوشم اومد.


از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران


رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران


ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان و دگران وای به حال دگران


رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند

هر چه آفاق بجویند کران تا به کران


میروم تا که به صاحبنظری بازرسم

محرم ما نبود دیده کوته نظران


دل چون آینه اهل صفا می شکنند

که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران


دل من دار که در زلف شکن در شکنت

یادگاریست ز سر حلقه شوریده سران


گل این باغ بجز حسرت و داغم نفزود

لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران


ره بیداد گران بخت من آموخت ترا

ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران


سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن


کاین بود عاقبت کار جهان گذران



 

am-ml

New member
اونی که شنیدم این بود ؛مال محسن چاووشی هست ظاهرا ولی خوب من همین قسمتی رو که قرمز کردم خیلی دوست داشتم و حفظ شدم.


برو ای یار که ترک تو ستمگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
ساده دل من که قسم های تو باور کردم
به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم
تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار
گشتم آواره و ترک سر و همسر کردم
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
برو ای یار که ترک تو ستمگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
ساده دل من که قسم های تو باور کردم
به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم
در غمت داغ پدر دیدم و چون در یتیم
اشک ریزان هوس دامن مادر کردم
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران

 

Hossein2468

New member
زیر خاکستر ذهنم باقی ست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز
یادگاری است ز عشقی سوزان
که بودم گرم و فروزنده هنوز
عشقی آنگونه که بنیان
مرا
سوخت از ریشه و خاکستر کرد
غرق درحیرتم از اینکه چرا
مانده ام زنده هنوز
گاهگاهی که دلم می گیرد
پیش خودم می گویم
آن که جانم را سوخت
یاد می آرد از این بنده هنوز
سخت جانی را ببین
که نمردم از هجر
مرگ صد بار به از
بی تو بودن باشد
گفتم از عشق تو من خواهم مرد
چون نمردم هستم
پیش چشمان تو شرمنده هنوز
گرچه از فرط غرور
بعد تو لیک پس از آنهمه سال
کس ندیده به لبم خنده هنوز
گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سالها هست که از دیده من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده
هنوز
دفتر عمر مرا
دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتشی عشق پس از مرگ نگردد
خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقی است
آتش سرکش و سوزنده هنوز
 

sara25

New member
هرکه دل آرام دید از دلش آرام رفت
چشم خلاصی نیافت هرکه در این دام رفت..
 

nuter.93

New member
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیدم/ که در طریقت ما کافریست رنجیدن
 

am-ml

New member
اميد جانم ز سفر باز امد
شكر دهانم زسفر باز امد
عزيز ان كه بيخبر به ناگهان رود سفر
چو ندارد ديگر دلبندي
به لبش ننشيند لبخندي
چو غنچه سپيده دم شكفته شد لبم ز هم
كه شنيدم يارم باز امد
ز سفر غمخوارم باز امد
همچنان كه عاقبت پس از همه شب بدمد سحر
ناگهان نگار من چنان مه نو امد از سفر
همچنان كه عاقبت پس از همه شب بدمد سحر
ناگهان نگار من چنان مه نو امد از سفر
من هم پس از ان دوري بعد از غم مهجوري
يك شاخه گل بردم به برش (2)
ديدم
كه نگار من
سرخوش
ز كنار من
بگذشت و برفت بر يار دگرش(2)
اه از ان گلي كه دست من بود
خموش و يك جهان سخن بود (2)
گل كه شهره شد به بي وفايي
بديدن چنين جدايي
زغصه پاره پيرهن شد
 

FARNAZz

Member
تا از تو هم آزرده شوم سرزنشم کن
آه این منم ای آینه ! کم سرزنشم کن

آن روز که من دل به سر زلف تو بستم
دل سرزنشم کرد، تو هم سرزنشم کن

ای حسرت عمری که به هر حال هدر شد
در بیش و کم شادی و غم سرزنشم کن

یک عمر نفس پشت نفس با تو دویدم
اینبار قدم روی قدم سرزنشم کن

من سایه ی پنهان شده در پشت غبارم
آه این منم ای آینه کم سرزنشم کن

فاضل نظری
 
زندگی بافتن یک قالیست
نه همان نقش ونگاری که خودت میخواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین!
نکند اخر کار،
قالی زندگیت را نخرند...
 
ما هنوز اول راهیم توی این مسیر دشوار
میتونی ستاره باشی لحظه لحظه به پیکار
میشه تا نفس تو سینه هست پا به پای جاده ها رفت
جا نموند وکم نیاورد تا ته هر ماجرا رفت
نقشتو خودت بساز و نذار از قصه جدا شی
تو فقط خود خودت باش میتونی برنده باشی
زندگی یه رهگذاره تو نترس
اگه بازی در میاره تو نترس
بازی زمونه با خوب و بدش
سر شکستن اگه داره تو نترس
 

persona

Member
تفاوت
پس شاخه هاي ياس و مريم فرق دارند؟!
آري اگر بسيار اگر كم فرق دارند
شادم تصور مي كني وقتي نداني
لبخندهاي شادي و غم فرق دارند
برعكس مي گردم طواف خانه ات را
ديوانه ها آدم به آدم فرق دارند
من با يقين كافر جهان با شك مسلمان
با اين حساب اهل جهنم فرق دارند ...

"فاضل نظري"
 

saya

New member
صدایی از اعماق قلبم میخواند مرا
و درگیر می کند تمام ذهنم را
تن ساکت خالی من
گوش فرا میدهد به صدا
به چیزی که حقیقت است
تعجب از زندگی!!!!
من از غم یا اندوه دردناک بزرگ زندگی صحبت میکنم
من به صدای پدری کمر شکسته گوش میدهم
صدای زن جوراب فروش
به دختر گل فروش پشت چراغ قرمز
زنی فال فروش
که اینده ام را در دستان کوچکم می بیند
و شاید دختری تن فروش در...
آآآآآه ه ه
همه میجنگند برای زندگی کردن
ولی من میخواهم با او بجنگم نه برای او
بغضی میفشارد گلویم را
کاش خواب میدیدم
رویایی که میشکند قلبم را
با اندوه و غم و اشک بسیار
.
.
کسی زاده خواهد شد
کسی که بی عدالتی ها را خواهد زدود
تمام تفاوت ها را
اری او زاده خواهد شد!!
و ما منتظرش هستیم!
 

saya

New member
کی چو تو بی باک غمخوارم شود

ما همه جوییم یاری مهربان

کی شود یاری که چون مادر شود

هرکه میخواهد بفهمد عشق تو

هیچ راهی نیست مگر مادر شود
 

saya

New member
خداوندا

برای همسایه که نان مرا ربود، نان

برای عزیزانی که قلب مرا شکستند، مهربانی

برای کسانی که روح مرا آزردند، بخشش

و برای خویشتن خویش ، آگاهی و عشق می طلبم . . .
 

baran71

New member
هر چه دادم به او حلالش باد
غير از آن دل كه مفت بخشيدم
دل من كودكي سبكسر بود
خود ندانم چگونه رامش كرد
او كه ميگفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش كرد
 

baran71

New member
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای بروی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگی ها کرده پاک

- - - Updated - - -

آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه نا پيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست
 

baran71

New member
انچنان الودست
عشق غمناکم با بیم زوال
که همه زندگیم میلرزد
چون تورا مینگرم
مثل اینست ک از پنجره ای
تکدرختم را سرشار از برگ
در تب زرد خزان مینگرم
مثل اینست که تصویری را روی جریان های مغشوش اب روان مینگرم.........

- - - Updated - - -

می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه ی خویش
بخدا میبرم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش
میبرم،تا که در ان نقطه ی دور
شست و شویش دهم از رنگ گناه
شست و شویش دهم از لکه ی عشق
زینهمه خواهش بی جا و تباه
میبرم تا زتو دورش سازم
زتو ای جلوه ی امید محال
میبرم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال
ناله میلرزد،میرقصد اشک
اه بگذار بگریزم من
از تو ای چشمه ی جوشان گناه
شاید ان به که بپرهیزم من

بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق امد و از شاخم چید
شعله اه شدم، صد افسوس
که لبم باز بر ان لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
میروم خنده به لب، خونین دل
میروم،از دل من دست بردار
ای امید عبث بی حاصل

- - - Updated - - -

دیدمت شبی بخواب و سرخوشم

وه...مگر به خوابها ببینمت

غنچه نیستی که مست اشتیاق

خیزم و ز شاخه ها بچینمت


شعله می کشد به ظلمت شبم

آتش کبود دیدگان تو

ره مبند...بلکه ره برم به شوق

در سراچه ی غم نهان تو
 

baran71

New member
این شعر را برای تو میگویم

در یک غروب تنهء تابستان

در نیمه های این ره شوم آغاز

در کهنه گور این غم بی پایان





این آخرین ترانه لالائیست

در پای گاهوارهء خواب تو

باشد که بانگ وحشی این فریاد

پیچد در آسمان شباب تو





بگذار سایهء من سرگردان

از سایهء تو، دور و جدا باشد

روزی به هم رسیم که گر باشد

کس بین ما،نه غیر خدا باشد





من تکیه داده ام به دری تاریک

پیشانی فشرده ز دردم را

میسایم از امید بر این در باز

انگشتهای نازک و سردم را

- - - Updated - - -

این شعر را برای تو میگویم

در یک غروب تنهء تابستان

در نیمه های این ره شوم آغاز

در کهنه گور این غم بی پایان





این آخرین ترانه لالائیست

در پای گاهوارهء خواب تو

باشد که بانگ وحشی این فریاد

پیچد در آسمان شباب تو





بگذار سایهء من سرگردان

از سایهء تو، دور و جدا باشد

روزی به هم رسیم که گر باشد

کس بین ما،نه غیر خدا باشد





من تکیه داده ام به دری تاریک

پیشانی فشرده ز دردم را

میسایم از امید بر این در باز

انگشتهای نازک و سردم را
 

..RANA..

New member
این شعر را برای تو میگویم

در یک غروب تنهء تابستان

در نیمه های این ره شوم آغاز

در کهنه گور این غم بی پایان





این آخرین ترانه لالائیست

در پای گاهوارهء خواب تو

باشد که بانگ وحشی این فریاد

پیچد در آسمان شباب تو





بگذار سایهء من سرگردان

از سایهء تو، دور و جدا باشد

روزی به هم رسیم که گر باشد

کس بین ما،نه غیر خدا باشد





من تکیه داده ام به دری تاریک

پیشانی فشرده ز دردم را

میسایم از امید بر این در باز

انگشتهای نازک و سردم را

- - - Updated - - -

این شعر را برای تو میگویم

در یک غروب تنهء تابستان

در نیمه های این ره شوم آغاز

در کهنه گور این غم بی پایان





این آخرین ترانه لالائیست

در پای گاهوارهء خواب تو

باشد که بانگ وحشی این فریاد

پیچد در آسمان شباب تو





بگذار سایهء من سرگردان

از سایهء تو، دور و جدا باشد

روزی به هم رسیم که گر باشد

کس بین ما،نه غیر خدا باشد





من تکیه داده ام به دری تاریک

پیشانی فشرده ز دردم را

میسایم از امید بر این در باز

انگشتهای نازک و سردم را
فررررررررررررررررررررووووووووووووووووووووووووووووووغ:riz304:
 
بالا