دفتر شعر

waria

New member
آسمان زير بال اوج تو بود

چون شده اي دل كه خاكسار شدي ؟

سر به خورشيد داشتي و دريغ

زير پاي ستم غبار شدي

ترسم اي دلنشين ديرينه

سرگذشت تو هم ز ياد رَود

آرزومند را غم جان نيست

آه اگر آرزو به باد رود
...
هوشنگ ابتهاج
 

parnia

New member
اما
با این همه
تقصیر من نبود
که با این همه...
با این همه امید قبولی
در امتحان سادهْ تو رد شدم

اصلاً نه تو ، نه من!
تقصیر هیچ کس نیست

از خوبی تو بود
که من
بد شدم!





از : قیصر امین پور
 

mohana

Well-known member
این شعر فریدون مشیری و خیلی دوس دارم
قبلا هم گذاشته بودم البته قسمت اخرشو


ای ستاره ای که پیش دیده ی منی

باورت نمی شود که در زمین

هر کجا به هر که می رسی

خنجری میان مشت خود نهفته است

پشت هر شکوفه ی تبسمی

خار جانگزای حیله ای شکفته است

انکه با تو میزند صلای مهر

جز به فکر غارت دل تو نیست

گر چراغ روشنی به راه توست

چشم گرگ جاودان گرسنه ایست

ای ستاره ما سلاممان بهانه است

عشقمان دروغ جاودانه است

ای ستاره ای ستاره ی غریب

ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم

پس چرا به داد ما نمی رسد

ما صدای گریه مان به آسمان رسید

از خدا چرا صدا نمی رسد
...:dadad4:​
 

mohana

Well-known member
کاشکی می شد که یک شب
مهمون خواب من شی

حتی واسه یه لحظه
رویای ناب من شی

دیدار ما عزیزم
باشه واسه قیامت

اما بدون به دوریت
هرگز نکردم عادت...:dadad4:​

بخشی از شعر مرجان محمدی​
 

reza.n

New member
بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق دیوانه که بودم.



در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید

باغ صد خاطره خندید،

عطر صد خاطره پیچید:



یادم آم که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.



تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.

من همه، محو تماشای نگاهت.



آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فروریخته در آب

شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ



یادم آید، تو به من گفتی:

از این عشق حذر کن!

لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،

آب، آیینه عشق گذران است،

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،

باش فردا، که دلت با دگران است!

تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!



با تو گفتم:‌ حذر از عشق!؟ - ندانم

سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،

نتوانم!



روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،

چون کبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم ...



باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم!



اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب، ناله تلخی زد و بگریخت ...



اشک در چشم تو لرزید،

ماه بر عشق تو خندید!



یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم.

نگسستم، نرمیدم.



رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...



بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!



از : فریدون مشیری
 

reza.n

New member
گلی را که دیروز

به دیدار من هدیه آوردی ای دوست

دور از رخ نازنین تو

امروز پژمرد

همه لطف و زیبایی اش را

که حسرت به روی تو می خورد و

هوش از سر ما به تاراج می برد

گرمای شب برد .

صفای تو اما گلی پایدار است

بهشتی همیشه بهار است

گل مهر تو در دل و جان

گل بی خزان

گل تا که من زنده ام ماندگار است



از : فریدون مشیری
 

reza.n

New member
بر تن خورشید می پیچد به ناز

چادر نیلوفری رنگ غروب

تک درختی خشک در پهنای دشت

تشنه می ماند در این تنگ غروب

از کبود آسمان ها روشنی

می گریزد جانب آفاق دور

در افق بر لاله سرخ شفق

می چکد از ابرها باران نور

می گشاید دود شب آغوش خویش

زندگی را تنگ می گیرد به بر

باد وحشی می دود در کوچه ها

تیرگی سر می کشد از بام و در

شهر می خوابد به لالای سکوت

اختران نجوا کنان بر بام شب

نرم نرمک باده ی مهتاب را

ماه می ریزد درون جام شب

نیمه شب ابری به پهنای سپهر

می رسد از راه و می تازد به ماه

جغد می خندد به روی کاج پیر

شاعری می ماند و شامی سیاه

در دل تاریک این شب های سرد

ای امید نا امیدی های من

برق چشمان تو همچون آفتاب

می درخشد بر رخ فردای من



از : فریدون مشیری
 

aram ft

New member
دلتنگم،
مثل مادر بي سوادي
که دلش هواي بچه اش را کرده
ولي بلد نيست شماره اش را بگيره.
 

ba ba barghi

Well-known member
حالا که فریدون رو ورق می زنید ،منم یه شعر می ذارم ازش!فکر کنم قبلا توسط من یا دیگری هم گذاشته شده بوده !!(البته اینی که الان گذاشتم کامل نیست )
اشکی در گذرگاه تاریخ

از همان روزي كه دست حضرت قابيل
گشت آلوده به خون حضرت هابيل
از همان روزي كه فرزندان آدم
- صدر پيغام آوران حضرت باري تعالي -
زهر تلخ دشمني در خونشان جوشيد
آدميت مرد
گرچه آدم زنده بود

از همان روزي كه يوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزي كه با شلاق و خون ديوار چين را ساختند
آدميت مرده بود

بعد دنيا هي پر از آدم شد و اين آسياب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
اي دريغ
آدميت برنگشت

قرن ما روزگار مرگ انسانيت است
سينه دنيا ز خوبيها تهي است
صحبت از آزادگي، پاكي، مروت، ابلهي است

من كه از پژمردن يك شاخه گل
از نگاه ساكت يك كودك بيمار
از فغان يك قناري در قفس
از غم يك مرد در زنجير
حتي قاتلي بر دار،
اشك در چشمان و بغضم در گلوست
وندرين ايام زهرم در پياله، زهر مارم در سبوست
مرگ او را از كجا باور كنم؟

صحبت از پژمردن يك برگ نيست
واي، جنگل را بيابان ميكنند
دست خون آلود را در پيش چشم خلق پنهان ميكنند
هيچ حيواني به حيواني نميدارد روا
آنچه اين نامردمان با جان انسان ميكنند

صحبت از پژمردن يك برگ نيست
فرض كن مرگ قناري در قفس هم مرگ نيست
فرض كن يك شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض كن جنگل بيابان بود از روز نخست
در كويري سوت و كور
در ميان مردمي با اين مصيبتها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانيت است
 
آخرین ویرایش:

hoorsa

New member
مـــــن نــــــه عاشــــــق هستــــــــــم
ونه محتاج نگاهــی که بلغزد بر مــــن
من خودم هستم و یک حس غریـــب
که به صد عشق و هوس مـــــی ارزد
من خـودم هستــم و یک دنیا ذکـــــــر
کــــــــــــــــه درونــــــــــم لبـــــریـــــــــز
شـــده از شــــعر حقیقــت جویـــــــی
مـــــــــــن دلـــــــــــم می خــواهـــــــد
ســـاعتـــی غـــرق درونـــم باشـــــــم
عـــــــــــاری از عـــــــــاطفـــــــــــــه ها
تهــی از مـــوج سراب دورتر از رفقـــــا
خالــــــــــی از هــــــــــرچــــه فِــــــراق
مـــــن نــه عـــــاشــــــق هستـــــــــم
نـــــــه حــــزین ِغـــــم ِتنــهاــــــیی ها
مـــــــن نــــه عـــــاشــــق هســـــــتم
ونـــه محــــتاج نــــــوازش یا مهــــــــــر
من دلم تنگ خودم گشـــــته و بـــس
مـــــــنشینیـــــد کنـــــــــــــــــــــــــارم
پــیِ دلجـــویی و خـــوش گفتـــــــاری
که دلم از سخنان غم و شـادی پر شد
من نه عاشق هستم ونه محتاج ِعشق
من خــــودم هستــــــــم و مِـــــــــــی
با دلم هستـــم و هم سازیِ نِــــــــی
مستـــــــــی ام را نپــــــرانید به یــــک جـــــــــــــــملة....«هـــــــــــــــــــــــــی


این شعرو خوندم یاد این افتادم :


آن که با من نمی ماند ، همان بهتر که مرا نشاسد
و آن که می ماند
خود خواهد شناخت
من همانم که هستم
نه آن که تو می بینی و می خواهی که باشم
من نه عاشق بودم
و نه دلداه به گیسوی بلند
و نه آلوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی بودم
که مرا از پس دیوانگی ام می فهمید
و خدا می داند
سادگی از پس دلبستگی ام پیدا بود
 

hoorsa

New member
تو مرا یاد کنی یا نکنی

باورت گر بشود، گر نشود

حرفی نیست؛

اما...

نفسم می گیرد در هوایی که نفس های تو نیست!


(سهراب سپهری)
 

hoorsa

New member
تو
غافلگیری ِ رگبار بودی
و من
مردی که چتر به همراه نداشت.



گروس عبدالملکیان
 

hoorsa

New member
در انهنای گلبرگ دوستی
گاهی
برج مهربانی کج می شود
اما
من باور نمی کنم
که
دوستت ندارم
 

hoorsa

New member
آخرین برگ سفرنامه‌ی باران این است

که زمین چرکین است...



(استاد شفیعی کدکنی)
 

waria

New member
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]همه می پرسند: [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]چیست در زمزمه مبهم اب؟ [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]چیست در همهمه دلکش برگ؟[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]چیست در بازی ان ابر سپید[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]روی این ابی ارام بلند [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]که تو را می برد این گونه به ﮊرفای خیال؟[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]چیست در خلوت خاموش کبوتر ها؟ چیست در کوشش بی حاصل موج؟[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]چیست در خنده ی جام؟ [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]که تو چندین ساعت مات و مبهوت به ان می نگری؟ [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نه به ابر [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نه به اب [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نه به برگ[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نه به این ابی ارام بلند[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نه به این اتش سوزنده که لغزیده به جام [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نه به این خلوت خاموش کبوتر ها [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]من به این جمله نمی اندیشم [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]من مناجات درختان را هنگام سحر [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]رقص عطر گل یخ را با باد [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نفس پاک شقایق را در سینه کوه[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]صبحت چلچله را با صبح[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نبض پاینده هستی را را در گندم زار[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]گردش رنگ و طراوت را در گونه گل[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]همه را می شنوم[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]می بینم [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]من به این جمله نمی اندیشم[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]به تو می اندیشم[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ای سراپا همه خوبی[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] تک وتنها به تو می اندیشم[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]همه وقت [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]همه جا [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]من به هر حال که باشم به تو می اندیشم[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تو بدان این را تنها تو بدان [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تو بیا[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تو بمان با من تنها تو بمان [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]من فدای تو به جای همه گل ها تو بخند [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]اینک این من که به پای تو در افتادم باز[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ریسمانی کن از ان موی دراز
تو بگیر!
[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تو ببند! [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تو بخواه![/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]پاسخ چلچله هارا تو بگو[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]قصه ی ابر هوا را تو بخوان! [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تو بمان با من تنها تو بمان! [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]در دل ساغر هستی تو بجوش![/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]من همین یک نفس از جرعه جانم باقی ست [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]اخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]استاد فریدون مشیری [/FONT]
 

waria

New member
در من غم بیهودگیها می زند موج
در تو غروری از توان من فزونتر
در من نیازی می کشد پیوسته فریاد
در توگریزی می گشاید هر زمان پر
ای کاش در خاطر گل مهرت نمی رست
ای کاش در من آرزویت جان نمی یافت
ای کاش دست روز و شب با تار و پودش
از هر فریبی رشته عمرم نمی بافت
اندیشه روز و شبم پیوسته این است
من برتو بستم دل ؟
دریغ از دل که بستم
افسوس بر من گوهر خود را فشاندم
در پای بتهایی که باید می شکستم
ای خاطرات روزهای گرم و شیرین
دیگر
مرا با خویشتن تنها گذارید
در این غروب سرد درد انگیز پاییز
با محنتی گنگ و غریبم واگذارید
اینک دریغا آرزوی نقش بر آب
اینک نهال عاشقی بی برگ و بی بر
در من غم بیهودگیها می زند موج
در تو غروری ازتوان من فزونتر
حمید مصدق
 

mahsa.

New member
بسترم صدف خالی یک تنهاییست
وتوچون مروارید گردن آویز کسان دگری

فریدون مشیری
 

hoorsa

New member
من از این‌جا خواهم رفت
و فرقی هم نمی‌کند
که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که می‌گریزد
از گم شدن نمی‌ترسد


(رسول یونان)
 

hoorsa

New member
هان چه حاصل از آشنایی ها
گر پس از آن بود جدایی ها

حمید مصدق
 

aram ft

New member
تنهایی یعنی:
ذهنم پر از تو و خالی از دیگران
کنارم پر از دیگران و خالی از تو
 
بالا