درد و دلهای یک ماما ( پاتوق بچه هایی مامایی)

old midwife

New member
متاسفانه اونقدر فرهنگ و اطلاع رسانی ضعیفه و هیچ کس جایگاه درست و واقعی خودش رو نمی دونه که همه فکر می کنند برترین رشته فقط می تونه پزشکی باشه...هیچکس جایگاه خودش رو نمی دونه...همه ی افراد تحصیلکرده در رشته های علوم پزشکی به نحوی مکمل هم دیگه در سیستم آموزشی و درمانی هستند...بصورت یه زنجیره هستند....
 

cheshmak

New member
36 ساعت موندی و بالاخره فینالو دادی دیگه عزیزم....من بیچاره ک از 27 شهریور که نوبتم بود رفتم..................................29 مهر زایمان گرفتم!!!!!!!!! :dadad4:
وای فاینال من!!بیمارستانی که توش فاینال میگرفتن انقد شلوغ بود که نگو آمارشم بالا بود ولی چون استادای فاینالمون دنبال بیماری بودن که کیس باشه!!یعنی چنتا بیماری همزمان با بارداری داشته باشه واسه همین یکم طول کشید ولی با تمام این مسایل فاینال مون از اون تاریخی که مشخص کرده بودن زودتر بود!!من یه روز خواب بودم موبایلم زنگ خورد سراسیمه بلند شدم وقتی برداشتم مدیر گروهمون بود گفت پاشو برو بیمارستان فاینال بده!!!!!چه استرسی کشیدم تاخودمو رسوندم بیمارستان!!!
84121_LaieA_002.gif
 

asal 92

New member
قربون هر جی ماما......من ان ای سی یو هستم وبه خاطرهمین خیلی به بچه های مامایی نزدیکم واقعا شغل شما خیلی سخته وحیاتی واقعا خسته نباشید :rose:
 

mw.ashel

New member
امروز وقتی دیدم که یه بچه 3 ساله چقدر از ته دلش با صدای بلندی میخنده ، دلم واسه بچگیای خودم خیلی تنگ شد، خوشبحالش کاش منم میتونستم اونجوری بدون اینکه کوچکترین غمی تو دلم داشته باشم بخندم.:sad:

صدای خندش مدام توی گوشمه ، یه خنده ای که غیر قابل توصیفه.
 

mw.ashel

New member
قربون هر جی ماما......من ان ای سی یو هستم وبه خاطرهمین خیلی به بچه های مامایی نزدیکم واقعا شغل شما خیلی سخته وحیاتی واقعا خسته نباشید

ممنونم عسل خانم:rose:.شما لطف داری ، هر کی که با مردمی که بیمارن سر و کار داره ،کارش سخته و شما هم جزو اون افرادید.

من شغل و رشتمو دوست دارم چون ساخته شدم برای هر چی سختیه و خدا بارها اینو بهم ثابت کرده و رشته ما واقعا سخته چون با جون 3 نفر طرفی(مادر،نوزاد و خودمون)
 

mw.ashel

New member
وای فاینال من!!بیمارستانی که توش فاینال میگرفتن انقد شلوغ بود که نگو آمارشم بالا بود ولی چون استادای فاینالمون دنبال بیماری بودن که کیس باشه!!یعنی چنتا بیماری همزمان با بارداری داشته باشه واسه همین یکم طول کشید ولی با تمام این مسایل فاینال مون از اون تاریخی که مشخص کرده بودن زودتر بود!!من یه روز خواب بودم موبایلم زنگ خورد سراسیمه بلند شدم وقتی برداشتم مدیر گروهمون بود گفت پاشو برو بیمارستان فاینال بده!!!!!چه استرسی کشیدم تاخودمو رسوندم بیمارستان!!!
84121_LaieA_002.gif
ولی آدم الان وقتی یاد اون روزا میفته که همش دوست داشته سریع بگذره ، ناخودآگاه تنگ میشه:dadad4:
 

yasamin2

New member
سلام من 2هفته پیش اولین زایمانمو گرفتم
یه پسر 4کیلویی که دیستوشی شانه داد
مادر پره اکلامپسی بود
وبعد آتونی داد:j58r36j3gcr4suxymup
ولی کلی چیز یاد گرفتم جا همتون خالی:thumbsupsmileyanim:
 

mw.ashel

New member
سلام من 2هفته پیش اولین زایمانمو گرفتم
یه پسر 4کیلویی که دیستوشی شانه داد
مادر پره اکلامپسی بود
وبعد آتونی داد:j58r36j3gcr4suxymup
ولی کلی چیز یاد گرفتم جا همتون خالی:thumbsupsmileyanim:

تبریک میگم و از قدییم گفتن ، سالی که نکوست از بهارش پیداس.

پس از الان معلومه که تو این راه درازی که در پیش داری خیلی کیس میبینی.

احتمالا اون خانم باردار دیابتیک نبوده ، یا آزمایشی نداشت که ثابت کنه دیابتیک باشه؟

من اونجور مواقع اول قبل زایمان یه تخمین وزن جنین انجام میدم و بعدش زایمانشو انجام میدم.
 

mw.ashel

New member
یه چیز جالبی که من وقتی تو اتاق زایمان بودم دوست داشتم انجام بدم و ازش لذت ببرم این بود که یه دستگاه سونوگرافی اونجا بود که هیچکس ازش استفاده نمیکرد به جز مواقعی که خانم بارداری دقیقه نود اونم نیمه شبی بیاد و اطلاعات کافی درموردش نداشته باشیم میبردنش سونو ، منم بعد اینکه یه استاد جون و خیلی مهربونی داشتیم که تازه استخدام شده بود و برامون میومد و وقتی اومد داوطلب شدم که کار با اون دستگاه رو بهم نشون بده و اونم لطف کرد و یادم داد و بعد از اون موقع با اجازه مسئول اتاق زایمان ، خانمهایی که وضعیتشون استیبل بود قبل زایمان میبردم و سونو میکردم و چه حالی بهم دست میداد وقتی میتونستم قلب جنین که در حال طپشه پیدا کنم و عاشق اینکار بودم .:4d564ad6:
 

cheshmak

New member
ولی آدم الان وقتی یاد اون روزا میفته که همش دوست داشته سریع بگذره ، ناخودآگاه تنگ میشه:dadad4:

آرههههههه،من دلم تنگههههه!!!خیلیم تنگه!!
یادمه یه بار ترم 6بودم یه زایمان اومدم بگیرممم مادر دیابتیک مشخص بود نوزادش ماکروزمه خلاصه دیستوشی داد و من کمکی خواستم!بعد اومدن و مانور مک رابرت رو انجام دادن و من همچنان میکشیدن مگه به دنیا میومد این بچه هه !!!رزیدنت کشیک ناگهان سر رسید و اوضاعو دید اومد و به من گفت بکش کنار!!!!!!!بدون دستکش و گان میخواست بچه رو بگیره!!!من راستش اصلا محل نذاشتم و به کارم ادامه دادم و خداروشکر نوزاد سالم به دنیا اومد و وضعیت مادرم خوب بود!استادم خیلی خوشش اومد از کارم!!!چون اگه میذاشتم اون رزیدنت بگیره میرفت آبرومونو میبرد!!!که بچه های مامایی اینجورن و اونجورن!!
 

yasamin2

New member
تبریک میگم و از قدییم گفتن ، سالی که نکوست از بهارش پیداس.

پس از الان معلومه که تو این راه درازی که در پیش داری خیلی کیس میبینی.

احتمالا اون خانم باردار دیابتیک نبوده ، یا آزمایشی نداشت که ثابت کنه دیابتیک باشه؟

من اونجور مواقع اول قبل زایمان یه تخمین وزن جنین انجام میدم و بعدش زایمانشو انجام میدم.
نه عزیزم دیابتیک نبود گراوید5بود:shocked::1dco2x0p1lilzhfpg1t
 

yasamin2

New member
آرههههههه،من دلم تنگههههه!!!خیلیم تنگه!!
یادمه یه بار ترم 6بودم یه زایمان اومدم بگیرممم مادر دیابتیک مشخص بود نوزادش ماکروزمه خلاصه دیستوشی داد و من کمکی خواستم!بعد اومدن و مانور مک رابرت رو انجام دادن و من همچنان میکشیدن مگه به دنیا میومد این بچه هه !!!رزیدنت کشیک ناگهان سر رسید و اوضاعو دید اومد و به من گفت بکش کنار!!!!!!!بدون دستکش و گان میخواست بچه رو بگیره!!!من راستش اصلا محل نذاشتم و به کارم ادامه دادم و خداروشکر نوزاد سالم به دنیا اومد و وضعیت مادرم خوب بود!استادم خیلی خوشش اومد از کارم!!!چون اگه میذاشتم اون رزیدنت بگیره میرفت آبرومونو میبرد!!!که بچه های مامایی اینجورن و اونجورن!!

ایول دوستم:a2d3:
 

DNA.2013

New member
بچه ها چه رشته ی باحالی دارین:thumbsupsmileyanim:
من یکم خاطراتتونو خوندم خیلی جالب بودن! یه سوال واسم پیش اومد .موقع زایمان کار شماها دقیقا چیه؟کار دکتر زنان چیه؟
 

parnia

New member
آرههههههه،من دلم تنگههههه!!!خیلیم تنگه!!
یادمه یه بار ترم 6بودم یه زایمان اومدم بگیرممم مادر دیابتیک مشخص بود نوزادش ماکروزمه خلاصه دیستوشی داد و من کمکی خواستم!بعد اومدن و مانور مک رابرت رو انجام دادن و من همچنان میکشیدن مگه به دنیا میومد این بچه هه !!!رزیدنت کشیک ناگهان سر رسید و اوضاعو دید اومد و به من گفت بکش کنار!!!!!!!بدون دستکش و گان میخواست بچه رو بگیره!!!من راستش اصلا محل نذاشتم و به کارم ادامه دادم و خداروشکر نوزاد سالم به دنیا اومد و وضعیت مادرم خوب بود!استادم خیلی خوشش اومد از کارم!!!چون اگه میذاشتم اون رزیدنت بگیره میرفت آبرومونو میبرد!!!که بچه های مامایی اینجورن و اونجورن!!
منم تو دوره دانشجوییم زیاد با رزیدنت درگیر شدم...امان ازدست رزیندنتای سال یک!!!!!!!!!!! وااای خدا....تو هر شیفت ما آیه الکرسی میخوندیم زایمان بیاد،اگه میومد همه کارشو ما میکردیم...کنترل لیبر با ما بود بعد فول که میشد خانم دکتر میرفت گان میپوشید!!!!!! من ی بار تو چکمه ی رزیدنت ژل ریختم...بین خودمون بمونه.....:dadad4:
 

mw.ashel

New member
بچه ها چه رشته ی باحالی دارین:thumbsupsmileyanim:
من یکم خاطراتتونو خوندم خیلی جالب بودن! یه سوال واسم پیش اومد .موقع زایمان کار شماها دقیقا چیه؟کار دکتر زنان چیه؟
ممنونم مریم جان.ما کارمون از دکتر زنان خیلی بیشتره و شاید مسایلی که الان تو جامعه هست اونا رو بالاتر نشون بده ولی حقیقت چیز دیگه ای رو نشون میده .من تو دوران دانشجوئیم به چشم خودم دیدم که چقدری ماماها زحمت میکشن و حتی خودم بارها بدون اینکه اد داشته باشم زایمان هارو انجام میدادم و هممون یه جور تبحر کافی رو کسب کردیم .دکترا مواقعی هستن که زایمان طبیعی برای مادر باردار ممکن نباشه و اونا بخوان ببرنش سکشن.ولی ما هم قبل از زایمان و بارداری و هم در دوران بارداری و زایمان و نفاس ، مادر رو همراهی میکنیم و اونجا هم حیطه کارمون تموم نمیشه بلکه درمان بیماریهای زنان و تنظیم خانواده و خیلی چیزهای دیگه که که باید برای زنان انجام بدیم. الان خودم که چند وقتیه که فارغ التحصیل شدم ، روزی نداشتم که بیماری بهم مراجعه نکنه و ازم کمک و راهنمایی نخواد .در کل عاشق رشتم شدم و کمک به مردم رو دوست دارم:thumbsupsmileyanim:
 

DNA.2013

New member
ممنونم مریم جان.ما کارمون از دکتر زنان خیلی بیشتره و شاید مسایلی که الان تو جامعه هست اونا رو بالاتر نشون بده ولی حقیقت چیز دیگه ای رو نشون میده .من تو دوران دانشجوئیم به چشم خودم دیدم که چقدری ماماها زحمت میکشن و حتی خودم بارها بدون اینکه اد داشته باشم زایمان هارو انجام میدادم و هممون یه جور تبحر کافی رو کسب کردیم .دکترا مواقعی هستن که زایمان طبیعی برای مادر باردار ممکن نباشه و اونا بخوان ببرنش سکشن.ولی ما هم قبل از زایمان و بارداری و هم در دوران بارداری و زایمان و نفاس ، مادر رو همراهی میکنیم و اونجا هم حیطه کارمون تموم نمیشه بلکه درمان بیماریهای زنان و تنظیم خانواده و خیلی چیزهای دیگه که که باید برای زنان انجام بدیم. الان خودم که چند وقتیه که فارغ التحصیل شدم ، روزی نداشتم که بیماری بهم مراجعه نکنه و ازم کمک و راهنمایی نخواد .در کل عاشق رشتم شدم و کمک به مردم رو دوست دارم:thumbsupsmileyanim:


ممنون از جوابت عزیزم.بهت تبریک میگم که اینقدر رشتتو دوست داری و توی کارت موفقی.همیشه شاد و موفق باشی.:rose:
 

cheshmak

New member
ممنونم مریم جان.ما کارمون از دکتر زنان خیلی بیشتره و شاید مسایلی که الان تو جامعه هست اونا رو بالاتر نشون بده ولی حقیقت چیز دیگه ای رو نشون میده .من تو دوران دانشجوئیم به چشم خودم دیدم که چقدری ماماها زحمت میکشن و حتی خودم بارها بدون اینکه اد داشته باشم زایمان هارو انجام میدادم و هممون یه جور تبحر کافی رو کسب کردیم .دکترا مواقعی هستن که زایمان طبیعی برای مادر باردار ممکن نباشه و اونا بخوان ببرنش سکشن.ولی ما هم قبل از زایمان و بارداری و هم در دوران بارداری و زایمان و نفاس ، مادر رو همراهی میکنیم و اونجا هم حیطه کارمون تموم نمیشه بلکه درمان بیماریهای زنان و تنظیم خانواده و خیلی چیزهای دیگه که که باید برای زنان انجام بدیم. الان خودم که چند وقتیه که فارغ التحصیل شدم ، روزی نداشتم که بیماری بهم مراجعه نکنه و ازم کمک و راهنمایی نخواد .در کل عاشق رشتم شدم و کمک به مردم رو دوست دارم:thumbsupsmileyanim:

ما ماماها تو کار مشاوره هم تبحر داریم!!!مشاوره بلوغ ،مشاوره قبل از ازدواج،مشاوره جنسی و........!!!ما عاشق خدمت به مردم مخصوصا هم جنسامون هستیم!!!
 

cheshmak

New member
منم تو دوره دانشجوییم زیاد با رزیدنت درگیر شدم...امان ازدست رزیندنتای سال یک!!!!!!!!!!! وااای خدا....تو هر شیفت ما آیه الکرسی میخوندیم زایمان بیاد،اگه میومد همه کارشو ما میکردیم...کنترل لیبر با ما بود بعد فول که میشد خانم دکتر میرفت گان میپوشید!!!!!! من ی بار تو چکمه ی رزیدنت ژل ریختم...بین خودمون بمونه.....:dadad4:

ههههههه!!!جدی؟؟؟وای مردم از خنده!!
من با یکی از رزیدنتا خیلی صمیمی شده بودم!!خداییش خیلی ماه بود!! با همکاراش صحبت میکرد که زایمانو بدن به ما!!!اوناهم میدادن!!خیلی دوسش داشتم و دارم!!!امیدوارم همیشه موفق باشه!!به من که خیلی کمک کرد چه تو کارورزیام چه تو آمارم!!باعث شد بتونم باحفظ خونسردی بدترین شرایط رو هم ساپورت کنم!!بدون داشتن اد!!!
 

cheshmak

New member
گاهی میخواهیم اما نمیتوانیم،وبه یاد می آوریم روزی را که می توانستیم اما نخواستیم!!!!!!!!!!!!!!
 
بالا