ی بار رزیدنت ب ی اینترن اینداکشن سپرده بود....بدبخت هیچی از کنترل کنترکشن سرش نمیشد...ب زائو میگفت هروقت شکمت سفت شد ساعتو نگا کن ببین چن ثانیه طول میکشه تا شل شه!!!!! زنه بدبختم با اون دردش فک میکرد اگه دقت نکنه بچش آسیب میبینه....وای ک چقد از اینترنه عصبی شدم...رفتم ب رزیدنت گفتم...وای پرنیا ا گفتی!!! امان از دست این اینترنا!!!کلی بشون میخندیدیم!!
سلام بچه ها
انشاا... در تمام مراحل زندگیتون موفق باشید
ماماهای عزیز بسیار دوستتان داریم[im
بچه ها من دلم واسه دوران دانشجوییم تنگ شدههههههه!!!
واسه کارورزیا!!!شیفت دادنا!!!واسه بدبختی و دردسرایی که واسه آمار کشیدممم!!!دلم واسه همه ی اینا تنگهههه!!!
چشمک جون ناراحت نباش ، بذار امسال خوب بخونیم و سال بعد که ارشدی شدیم یه جوری از این دلتنگی در میایم.
درعوض تا دلت بخواد ما اینترن داشتیم!!!اونم از نوع آقا!!!!
به نظر من هیچ وقت ارشد به دوران لیسانس نمی رسه....
جدی میگی پرنیا؟؟؟ما زایمانا زیاد بود نوبتی میگرفتیم!!همیشه هم تو هر واحد اولین زایمان مال من بود دوستام منو مینداختن جلو !!خودشون در میرفتن!!!البته من یادمه خودم اولا از زیر زایمان گرفتن در میرفتم!! اما بعدش خیلی دوس داشتم!!یادمه اولا سر اینکه کی اول زایمان بگیره کلی تعارف تیکه پاره میکردیم آخه میترسیدیم !!!هر کی میگفت من آخرین نفر!!! اما آخراش همه مشتاق زایمان گرفتن بودن!!!!یادش بخیررررر!!خوشبحاتون بابا.....ما اصلا" کیس نداشتیم ....هر چی هم بود رزیدنتا ازمون میقاپیدن....من اولین زایمانو ترم 6 گرفتم!!!! و دوستم با 5 زایمان رکورد دار فارغ التحصیل شد....باور کنید من 3 تا زایمان گرفتم....من هرچی یاد گرفتم از آمار بود خداییش....
واااای بچه ها چه خاطرات قشنگی
حالا که اینارو میشنوم میگم ای کاش منم مامایی رفته بودم :rolleyessmileyanim:
اما من بین مامایی و ژنتیک ، ژنتیک رو انتخاب کردم
البته راضی ام
رشته مو خیلی خیلی دوس دارم :heart:
اما خاطرات شما هم خیلی قشنگه :4d564ad6: