baba shoma daste pesara ro az posht bastin!
آره واقعا دوران بچگی خوبی داشتیم ... بچه های الان اگه بخوان دوران بچگیشونو تعریف کنن باید رکوردشون تو بازیا ومهارتشون x box بگن .
من یه اتاری داشتم. کلی باهاش هواپیما بازی می کردم... این اواخر کلید تیر زدنش خراب شده بود... فقط از بین موانع ویراژ میدادم... اصن یه وضی !!!
من یه اتاری داشتم. کلی باهاش هواپیما بازی می کردم... این اواخر کلید تیر زدنش خراب شده بود... فقط از بین موانع ویراژ میدادم... اصن یه وضی !!!
يكي ديگه از جنايتم كه قبلا هم تو يه تاپيك ديگه گفته بودم.....مامانم يه مادر بزرگ پير داشت ....كه خونه مادر بزرگم اينا زندگي ميكرد...من هر وقت ميرفتم اونجا...ظهر كه ميشد همه ميخوابيدن و من و داداشم دوس نداشتيم ظهرا بخوابيم.....بعد ميرفتيم اب يخ درست ميكرديم بعد ميكشيديم تو سرنگ....البته نيدلش رو در ميوورديم...بعد از فاصله دور ميپاشيديم به مادر بزرگ مامانم كه خواب بود ....بعد از اونجايي كه اب فوق العاده سرد بود بيچاره سه متر از جاش ميپريد.....ولي نميفهميد ما بوديم......خدايا ببخشيد بچه بوديم ديگه........
من ک یادم نمیاد جنایتی انجام داده باشم
خاله جون بازی میکردم...مهمون هام هم آدم های نامرئی بودن:smiliess (3):
جوجه هم داشتم......کلی مراقبشون بودم...باهاشون درد و دل هم میکردم:rolleyessmileyanim:
مطمئنی فقط بچه بودی ؟؟!!!! :sdasdasd:
چطور ممکنه یه دختر جوجه داشته باشه و یه بلایی سرش نیاره ؟؟؟؟!!!1
تازه مراقبشم بودی ؟؟؟!!!!! :5:
اره خب بچه بودم......ولي همش تقصير داداشم و پسر خالم بود.....اونا همش منو اغفال ميكردنh34r-smiley:
عاغا من مورچه و قاصدکو بهم میبستم بانخ بعد آتیشون میزدم!!!!!!!!!!!h34r-smiley:
خو برای چی آخه؟؟؟
جوجه غازم بیچاره معلول بود:dadad4: