خرده جنايت هاي دوران كودكي....(طنز)

farzad.lab

مدیر بخش
آره واقعا دوران بچگی خوبی داشتیم ... بچه های الان اگه بخوان دوران بچگیشونو تعریف کنن باید رکوردشون تو بازیا ومهارتشون x box بگن .
 

mehrshad

New member
آره واقعا دوران بچگی خوبی داشتیم ... بچه های الان اگه بخوان دوران بچگیشونو تعریف کنن باید رکوردشون تو بازیا ومهارتشون x box بگن .

من یه اتاری داشتم. کلی باهاش هواپیما بازی می کردم... این اواخر کلید تیر زدنش خراب شده بود... فقط از بین موانع ویراژ میدادم... اصن یه وضی !!!
 

cheshmak

New member
يكي از جنايتامو بگم واستون ......منم ازين جوجه ها داشتم ....ولي از بس دوسشون داشتم ميگرفتم انقد فشارشون ميدادمممممم.....انقد فشار ميدادم بد بختا ميمردن.....(دوستي خاله خرسه):j58r36j3gcr4suxymup

يه بارم يه جوجه داشتم ولش كردم تو حياط بعد اومدم ديدم يه بالشو گربه كنده.......نميدونم حالا چرا گربه هه نخوردش....فك كنم دلش نيومده بخورتش منو بي جوجه كنه....جوجه يه دست زنده موند و بزرگش كردم....بيچاره يه دست نداشت:14:
 

sahar-a

New member
من کلا از حشرات و جانورای بزرگتر از مورچه( حتی از پروانه و سنجاقک)، می‌ترسیدم.:5: فقط مورچه ها رو جمع می‌کردم و تو آب میانداختم که ببینم دوزیست هستن یا نه؟!؟!؟! البته هنوزم نفهمیدم!!!!! آخه وقتی میندازمشون تو آب، زیر آب راه میرن و نمی میرن!!!!:shocked:
البته الان دیگه نمی‌ترسم چون دیگه زیست شناس شدم!!!!:a2d3:
 

cheshmak

New member
من ميرفتم ازين ملخ بزرگ سبزا ميگرفتم بعد پاهاشو كه باش ميپره ميكندم......بعد ميشد اسباب بازي زنده.....بش غذا ميدادم و همه جا با خودم ميبردمش.....فقط ميتونست راه بره بيچاره.....:dadad4:
 

farzad.lab

مدیر بخش
من یه اتاری داشتم. کلی باهاش هواپیما بازی می کردم... این اواخر کلید تیر زدنش خراب شده بود... فقط از بین موانع ویراژ میدادم... اصن یه وضی !!!



منم داشتم سوپر ماریو بازی میکردم ( همون قارچ میخورد ) حالی که اون بازی میداد بازیای 3D الان نمیده :sarma:
 

mohana

Well-known member
من ک یادم نمیاد جنایتی انجام داده باشم
خاله جون بازی میکردم...مهمون هام هم آدم های نامرئی بودن:smiliess (3):
جوجه هم داشتم......کلی مراقبشون بودم...باهاشون درد و دل هم میکردم:rolleyessmileyanim:
 

cheshmak

New member
يكي ديگه از جنايتم كه قبلا هم تو يه تاپيك ديگه گفته بودم.....مامانم يه مادر بزرگ پير داشت ....كه خونه مادر بزرگم اينا زندگي ميكرد...من هر وقت ميرفتم اونجا...ظهر كه ميشد همه ميخوابيدن و من و داداشم دوس نداشتيم ظهرا بخوابيم.....بعد ميرفتيم اب يخ درست ميكرديم بعد ميكشيديم تو سرنگ....البته نيدلش رو در ميوورديم...بعد از فاصله دور ميپاشيديم به مادر بزرگ مامانم كه خواب بود ....بعد از اونجايي كه اب فوق العاده سرد بود بيچاره سه متر از جاش ميپريد.....ولي نميفهميد ما بوديم......خدايا ببخشيد بچه بوديم ديگه........:whistle:
 

farzad.lab

مدیر بخش
يكي ديگه از جنايتم كه قبلا هم تو يه تاپيك ديگه گفته بودم.....مامانم يه مادر بزرگ پير داشت ....كه خونه مادر بزرگم اينا زندگي ميكرد...من هر وقت ميرفتم اونجا...ظهر كه ميشد همه ميخوابيدن و من و داداشم دوس نداشتيم ظهرا بخوابيم.....بعد ميرفتيم اب يخ درست ميكرديم بعد ميكشيديم تو سرنگ....البته نيدلش رو در ميوورديم...بعد از فاصله دور ميپاشيديم به مادر بزرگ مامانم كه خواب بود ....بعد از اونجايي كه اب فوق العاده سرد بود بيچاره سه متر از جاش ميپريد.....ولي نميفهميد ما بوديم......خدايا ببخشيد بچه بوديم ديگه........:whistle:


مطمئنی فقط بچه بودی ؟؟!!!! :sdasdasd::whistle:
 

farzad.lab

مدیر بخش
من ک یادم نمیاد جنایتی انجام داده باشم
خاله جون بازی میکردم...مهمون هام هم آدم های نامرئی بودن:smiliess (3):
جوجه هم داشتم......کلی مراقبشون بودم...باهاشون درد و دل هم میکردم:rolleyessmileyanim:

چطور ممکنه یه دختر جوجه داشته باشه و یه بلایی سرش نیاره ؟؟؟؟!!!1
تازه مراقبشم بودی ؟؟؟!!!!! :5:
 

!SeCreT!

New member
عاغا من مورچه و قاصدکو بهم میبستم بانخ بعد آتیشون میزدم!!!!!!!!!!!:ph34r-smiley:
 

منتظر 67

New member
دیگه کم کم داره از خرده جنایت فراتر میره ها.................
خودمونیما چقدر شما روح لطیفی دارین..........
من و داداشم 2 تا جوجه البته از این رسمیها از مادر بزرگمون گرفتیم واوردیم بزرگشون کردیم..............اسمشون جیک جیک و جیکو بود.................یادش بخیر.همش مواظب بودیم گربه ها نخورنشون .اخه اون موقعها گربه ها خیلی تو خونه ما رفت وامد داشتن............نسل اندر نسل .تا بالاخره این ازدواجهای فامیلی کار دستشون داد و یکیشون فلج و دیگری کور متولد شد........................برای اینکه فلجه (که خواهر کوچکم بهش میگفت گربه فجل) راحت از زیر زمین بتونه بیاد بالا یه چوب بلند گذاشتیم ورفت وامدشو اسون کردیم...............یادش بخیر......گربه های با نمکی بودن.......................:dadad4:
برم سراغ جوجه هامون:مال من خروس شد مال داداشم هم مرغ....بعدش بردیمشون شمال نزد مادر بزرگ گرامی ......بعد از یه مدت گفتن همونی که چند وقت پیش دادیم خوردید جیک جیک و جیکو بودن.......................
:j58r36j3gcr4suxymup:13:
 
بالا