خرده جنايت هاي دوران كودكي....(طنز)

منتظر 67

New member
تک خال عجب اعجوبه ایی بودی تو..................:j58r36j3gcr4suxymup
بنابراین من کودکی معصومانه ایی داشتم.......................:thumbsupsmileyanim:
کلا بیخطر بودم
 

Taraa

Well-known member
یه همسایه داشتیم تو حیاطشون درخت انگور داشتن ... برا همین همیشه حیاطشون پر از زنبور بود ... بخصوص اون زنبور بزرگای خیلی یوغورا
همسایمون یه پسر داشت اسمش هادی بود ... هادی به این زنبورا میگفت زنبور گاوی ... حالا نمیدونم این اسم رو خودش گذاشته بود یا اینکه همه بهش همینو میگن ... بهر حال من هنوز که هنوزه همون اسمو میگم
یادمه هادی همیشه این زنبورا رو میگرفت بوسیله سوزن یه نخ تقریبا بلندو از توی بدن این زنبورا رد میکرد سر دیگه اشو میداد به من .... دیگه این زنبوره شروع میکرد به پرواز ... و حالا من یه اساب بازی زنده در حال پرواز داشتم ... اسب زنبوری ... اسب زنبور گاوی ... ههههههههههههه
 

sahar-a

New member
چه جانی هایی اینجا پیدا میشه!!!!!!!!!:j58r36j3gcr4suxymup
شاید همه تون الان بهم بخندید..... اما من بچه که بودم از گنجشک و گربه و ... می‌ترسیدم.
ما وقتی بچه بودیم حدودا تا سوم راهنمایی، یه پسردایی و دختردایی داشتم که وقتی می‌اومدن خونمون، اونا و من و خواهر و برادرم، می‌رفتیم زنگ همه همسایه ها رو می‌زدیم و فرار می‌کردیم (البته بیشتر شبها). مردم هم که بعضیا باز نمی‌کردن و بعضیا هم با ترس و لرز میومدن( چون جواب نمیدادیم) و ما هم وقتی می‌دیدیم باز کردن، یه سنگی، چیزی میانداختیم و بلند می‌خندیدیم.:motat: اونا هم اغلب میومدن و به بابا و مامانمون گزارش میدادن.:sdasdasd:
 

arezoo90

New member
:riz481:
یعنی الان خاطرات دوران کودکیم زنده شد یک دختر شیطونی بودم من همتا نداشت الانه که الانه مامانم میگه تو منو جون به لب کردی! :4d564ad6:
ولی الان اونقد مظلومم:rolleyessmileyanim: واقعا!!!!!!!!!!
خلاصه اینکه با هزار تا جیغ و داد وگریه و التماسبه مامانو بابام جوجه رنگی میخریدن و من هزارتا بلا سرشون میاوردم کلاما بچه ها محققیم واسه خودمون!
یه دفعه این جوجه ها ی بخت برگشته رو انداخته بودم تشت میشستم مامان اومد گفت دختر چیکار میکنی؟! منم گفتم هیچی مامان دارم جوجه هامو میشورم خوشگل شن!:ph34r-smiley:
یا اینکه کله جوجه هامو میکردم تو چاه حیاطمون میگفتم هوا خوبه چی هست اون تو اب بخور برگرد! دهههههههههههههه یعنی کلا حال میدادن این جوجه رنگی ها!!!!!!!!!!!! دنحوه اب خوردنشون هم که خخخخخخخخخخ!
و داستانهای خبیثانیه دیگر!
 

MAHSABANOO

New member
وای چه جالب همه با جوجه رنگی خاطره دارن منم یه بار جوجه هامو شستم بعد برا اینکه سرما نخورن از بس که دلرحم بودم به فکر سرما خوردنشون بودم 3تاشونم گذاشتم رو بخاری تا خشک بشن حالا هی جوجه ها داشتن فرار میکردن منم با دست نگهشون داشته بودم تا اینکه مامانم اومد از دستم گرفت صبح پاشدم طفلیا مرده بودن (البته جنس جوجه هام خوب بود رنگی نبود از این جوجه خوبا بود تا زمستون نگهشون داشتم)
 

Leyenda

Well-known member
وووااای چقدر با جوجه هاتون خشن بودید!!!!
برعکس من, یه جعبه برمیداشتم, داخلش ازین کاغذ رنگی ها میذاشتم. بعد.. تو یه بشقاب کوچیک خاک میریختم... بعد...از گل های تو حیاطمون چند تا شاخه میچیدم میذاشتم تو خاکه...بعد... این بشقاب خاکو میذاشتم یه گوشه جعبه!!!تازه خاک رو هم نمددار میکردم, مثلا محیط رو خنک کنه!!!!!:painting:
یه پیاله آب...یه پیاله دونه...
برای اینکه حوصلش سر نره یکی از عروسکای کوچولومم میذاشتم کنارش تو جعبه باهاش بازی کنه!!!!!!!!!:5:
و یه چیز دیگه...:dadad4:
برای عروسکام یه پتو کوچیک داشتم,اونم میاوردم جوجهه شبا بکشه روش سرما نخوره!!!!!!
همش نگران بودم مبادا از دوستاش جدا شده حوصلش سر بره!در عرض یکی دوروزم گربه میخوردش...

اون وقت شماها خفشون میکردید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:25r30wi:
 
آخرین ویرایش:

parand

Well-known member
منم 4-5 سالم بود وقتی کسی خونه نبود یدونه 2 شاخه قطع شده پیدا کردم زدم به پریز یه نیمه انفجار کوچیک رخ داد نزدیک بود خونه آتیش بگیره !!!! :sarma:

منم یه بار این کارو انجام دادم اون موقع ۶ سالم بود. کنتور پرید شبم بود یه دفعه همه جا تاریک شد.
برق منو گرفت :j58r36j3gcr4suxymupاون شب کلا تپش قلب داشتم.

عجب حماقتی بودا...نزدیک بود جونمو از دست بدم
 
آخرین ویرایش:

ZOT

New member
یه همسایه داشتیم تو حیاطشون درخت انگور داشتن ... برا همین همیشه حیاطشون پر از زنبور بود ... بخصوص اون زنبور بزرگای خیلی یوغورا
همسایمون یه پسر داشت اسمش هادی بود ... هادی به این زنبورا میگفت زنبور گاوی ... حالا نمیدونم این اسم رو خودش گذاشته بود یا اینکه همه بهش همینو میگن ... بهر حال من هنوز که هنوزه همون اسمو میگم
یادمه هادی همیشه این زنبورا رو میگرفت بوسیله سوزن یه نخ تقریبا بلندو از توی بدن این زنبورا رد میکرد سر دیگه اشو میداد به من .... دیگه این زنبوره شروع میکرد به پرواز ... و حالا من یه اساب بازی زنده در حال پرواز داشتم ... اسب زنبوری ... اسب زنبور گاوی ... ههههههههههههه

منم یه پسر خاله دارم بچه که بود همین کار رو می کرد ! تازه اون یه روش وحشتناک دیگه ای که داشت این بود که زنبورها رو با سوزن به سیخ میکشید و میذاشت روی گاز !:wacsmiley:
 

Leyenda

Well-known member
یه همسایه داشتیم تو حیاطشون درخت انگور داشتن ... برا همین همیشه حیاطشون پر از زنبور بود ... بخصوص اون زنبور بزرگای خیلی یوغورا
همسایمون یه پسر داشت اسمش هادی بود ... هادی به این زنبورا میگفت زنبور گاوی ... حالا نمیدونم این اسم رو خودش گذاشته بود یا اینکه همه بهش همینو میگن ... بهر حال من هنوز که هنوزه همون اسمو میگم
یادمه هادی همیشه این زنبورا رو میگرفت بوسیله سوزن یه نخ تقریبا بلندو از توی بدن این زنبورا رد میکرد سر دیگه اشو میداد به من .... دیگه این زنبوره شروع میکرد به پرواز ... و حالا من یه اساب بازی زنده در حال پرواز داشتم ... اسب زنبوری ... اسب زنبور گاوی ... ههههههههههههه

منم یه پسر خاله دارم بچه که بود همین کار رو می کرد ! تازه اون یه روش وحشتناک دیگه ای که داشت این بود که زنبورها رو با سوزن به سیخ میکشید و میذاشت روی گاز !:wacsmiley:

چند تا سوال: نخو از بدن زنبورا رد میکردن زنوبره نمی مرد؟:idea_majidonline:
و نیششون نمیزد؟؟
خیلی شجاع بودید...آفرین
 

mehrshad

New member
من كه به جوجه هام امبول ميزدم يه موقع مريض نشن ! دلبته امبول اب يا هوا ! نمي دونم جرا 3صوته ميرفتن اون دنيا ! دوز كافي نبوده احتمالا ! خدايا ببخشمون
 

am-ml

New member
اون طفل معصوم منما ،کلا من اصلا جنایت کار نبودم نیستم و نخواهم بود ولی تمام هم سن وسال ها و همبازی های بچگی من پسر بودن ،خوب از دختری که همبازیاش آتیش بسوزونن توقع دارین آروم باشه ... وااااااااااااااااای چه کتکایی خوردن از دست بابا هاشون بابت من(هنوزم دلم خنک میشه ،حقشون بود)

 
آخرین ویرایش:

mehrshad

New member
چند تا سوال: نخو از بدن زنبورا رد میکردن زنوبره نمی مرد؟:idea_majidonline:
و نیششون نمیزد؟؟
خیلی شجاع بودید...آفرین

nakho be pashun mibastim .az badaneshun rad nemikardim.taze zambur hai ke khanum budan ro migereftim ke nish nadashtan!
 

Leyenda

Well-known member
nakho be pashun mibastim .az badaneshun rad nemikardim.taze zambur hai ke khanum budan ro migereftim ke nish nadashtan!

از کجا میدونستید خانمن؟؟؟جلو اینه؟؟:whistle:
ولی تا اونجایی که من میدونم زنبور های سرباز , ماده هستن...و همین ماده ها نیش میزنن...
احتمالا شما نرهاشونو میگرفتید!!:motat:
 

Taraa

Well-known member
از کجا میدونستید خانمن؟؟؟جلو اینه؟؟:whistle:
ولی تا اونجایی که من میدونم زنبور های سرباز , ماده هستن...و همین ماده ها نیش میزنن...
احتمالا شما نرهاشونو میگرفتید!!:motat:

:smiliess (15):
smiliess%20%2815%29.gif
 

mehrshad

New member
vala nar budan ya made nemidunam.vali kolan ezafe vazn dashtan.sangintar ham parvaz mikardan.mamulan khanuma ezafe vazn daran dg. Shayadam mard budan. Chi begam vala!
 

mehrshad

New member
vala nar budan ya made nemidunam.vali kolan ezafe vazn dashtan.sangintar ham parvaz mikardan.mamulan khanuma ezafe vazn daran dg. Shayadam mard budan. Chi begam vala!
 

mj1919

New member

فقط باید گفت جوونی کجایی که یادش بخیر!



زنبورای خانوم چیه؟

شوخی کردی دیگه!::
یا اینکه جانورشناسی پاس نکردی؟

اونایی که بزرگتر بودند، ملکه اند و نیش ندارند!

nakho be pashun mibastim .az badaneshun rad nemikardim.taze zambur hai ke khanum budan ro migereftim ke nish nadashtan!

از کجا میدونستید خانمن؟؟؟جلو اینه؟؟:whistle:
ولی تا اونجایی که من میدونم زنبور های سرباز , ماده هستن...و همین ماده ها نیش میزنن...
احتمالا شما نرهاشونو میگرفتید!!:motat:

نرهاشون کارگر اند و نیش دارند
 

Leyenda

Well-known member

فقط باید گفت جوونی کجایی که یادش بخیر!





اونایی که بزرگتر بودند، ملکه اند و نیش ندارند!





نرهاشون کارگر اند و نیش دارند

ملکه ها از کندوشون بیرون نمیان ...
ولی جدا من تو یه کتابی خوندم که سربازاشون ماده هستن...
 

Taraa

Well-known member
تا جایی که من میدونم زنبورای سرباز هاپلوئیدن
فقط ملکه (دیپلوئید)، ماده هست که اونم تنها موقع پیدا کردن یه جا برا شروع ساخت کندو میشه دیدش و ظاهرش کاملا با زنبورای دیگه هم گونه خودش متفاوته، غیر اون همیشه توی کندو هست
زنبور نر (دیپلوئید) هم مث زنبور ماده همیشه توی کندو هست

این زنبورایی که ما میبینیم همه هاپلوئیدن و جنسیت براشون معنی نداره


 
بالا