من به شخصه مکاتبی رو که بر پایه تفکر اگزیستانسیالیستی بنا شده میپسندم ( نظریات روانشناسانی مثل رولو می ، فرانکل ، روانشناسان انسانگرا و ... )، و به نظرم دیدگاه انسانی تر و متعادل تری به موضوع علم روانشناسی دارند.چه در حوزه ی تئوری های شخصیت و چه در حوزه درمان.
به علاوه ، برخلاف رویکردهای روان پویشی دیدگاه جبرگرایانه ای که انسان رو تحت سیطره خلاصی ناپذیر گذشته اش می دونن در این مکاتب وجود نداره ، نگاه نظریه پردازان این مکاتب به انسان،نه به عنوان یک موجود مجبور که در چنگال خاطرات و حوادث گذشته اش اسیر شده ، بلکه به عنوان یک موجود خلاقه که صرف نظر از گذشته ای که تا به امروز داشته باید خودش بقیه مسیر زندگیش رو خلق کنه و مسول آنچه تا به امروز هم در زندگیش اتفاق افتاده خودش بوده . در واقع این مکاتب اجازه هرگونه بهانه تراشی رو از مخاطبانش میگیره و مسولیت زندگیشون رو میسپره دست خودشون!
نکته دیگه ای هم که به نظر من خیلی قابل توجهه ، همین تاکید این مکاتب بر زمان حال به جای گذشته است . زندگی کردن در زمان حال فی نفسه یعنی مسولیت پذیری و خلاقیت!
مفهوم یافتن معنا در زندگی که تابلوی بسیاری از این مکاتب هم هست که دیگه به اندازه کافی پر کشش هست که نیازی به توضیح در مورد علت جذابیتش نباشه!مفهومی که به تنهایی اونقدر عمیق و شفا بخشه که جا داره حتی کار درمان رو به کلی با تمرکز روی اون انجام داد!
اره دوست خوب حرف شما درسته.البته اینم یادتون باشه باید تمام رواندرمانگران بر اکثر مکاتب تسلط داشته باشند و نمیشه با یک یا دو یا پنج شش مکتب رواندرمان شدهدف از این موضوع آشنایی با ادراک بچه ها از دیدگاه ها و همچنین تفاوت سلایق دانشجویان روانشناسی است،
البته شهرام جان دیدگاه التقاتی داشتن مستلزم تسلط و آشنایی کافی به دیدگاهای مکاتب است
اره دوست خوب حرف شما درسته.البته اینم یادتون باشه باید تمام رواندرمانگران بر اکثر مکاتب تسلط داشته باشند و نمیشه با یک یا دو یا پنج شش مکتب رواندرمان شد
سلام به سهراب عزیزمن هم به مکتب وجود گرایی معتقدم و باور دارم که دری رو به روی روانشناسی باز کرده بخصوص به دیدگاه مثبت نگر خیلی کمک کرده .
اما از این دیدگاه انتقادهایی رو میشه داشت و اونکه این دیدگاه خیلی به فلسفه تکیه کرده و باعث برخی مشکلات از جمله اینکه : کارای کمترش در محیط درمان و بیمارستانی، و اینکه ساختمند نبودن آن و وجود نظریه پردازهای متعدد باعث سازمان نیافته بودن اون شده که یه جورایی باعث سواستفاده در برخی مواقع شده(برخی افراد صرف باور به این نوع فلسفه و جهان بینی خود را درمانگر و صاحب سبک دانسته و کل روانشناسی رو در این دیدگاه میبینند ) در کل به نظر من دیدگاه وجود گرا میتونه با بیس قویی که داره آینده خوبی داشته باشه البته بیشتر در حوزه بهداشت و سلامت در جمعیت بهنجار .
یه سوال از بچه هایی که به لوگو تراپی علاقه مندند.
کشف معناست،(خلق معنا ) .. یا کسب(یافتن ) معنا ؟کدامشون ؟ چطور بدست میاد ؟
سلام دوست خوبم:من هم به مکتب وجود گرایی معتقدم و باور دارم که دری رو به روی روانشناسی باز کرده بخصوص به دیدگاه مثبت نگر خیلی کمک کرده .
اما از این دیدگاه انتقادهایی رو میشه داشت و اونکه این دیدگاه خیلی به فلسفه تکیه کرده و باعث برخی مشکلات از جمله اینکه : کارای کمترش در محیط درمان و بیمارستانی، و اینکه ساختمند نبودن آن و وجود نظریه پردازهای متعدد باعث سازمان نیافته بودن اون شده که یه جورایی باعث سواستفاده در برخی مواقع شده(برخی افراد صرف باور به این نوع فلسفه و جهان بینی خود را درمانگر و صاحب سبک دانسته و کل روانشناسی رو در این دیدگاه میبینند ) در کل به نظر من دیدگاه وجود گرا میتونه با بیس قویی که داره آینده خوبی داشته باشه البته بیشتر در حوزه بهداشت و سلامت در جمعیت بهنجار .
یه سوال از بچه هایی که به لوگو تراپی علاقه مندند.
کشف معناست،(خلق معنا ) .. یا کسب(یافتن ) معنا ؟کدامشون ؟ چطور بدست میاد ؟
دوست گرامی سلام:دوست عزیز :هرچند که دید گاه التقاطی از اولویت های درمان قرن اخیر است اما این به معنی نبود درمان مکتب های خاص نیست چه بسا که الانه درمانگران شناختی به طور خاص و در درمان تخصصی برخی اختلالات در صدر درمانگران جهان هستند (چه بسا که در دانشگا های علوم پزشکی ایران هم تاکید بر آموزش دیدگاه شناختی است ) پس به نظرم این اشتباهه که همه باید درمانگر التقاتی باشند بلکه این فکر اشتباه که (یه روانشناس باید هر مشکل روانی رو درمان کنه )باید اصلاح بشه .چه بسا که امروزه روانشناسی در زمان تخصصی خودشه و هر مکتب( با انجام فرا تحلیل ها )برای مشکلات خاص تمرکز میکنه .و اینکه کسی که بر طبق یک مکتب خاص درمان انجام میده مطمعنا به مکتب های دیگه هم آشنایی داره چون هر کسی که مدرک phd رو گرفته باشه باید در ترم های مختلف مکاتب اصلی روانشناسی رو به طور عملی کار کنه (طبق سرفصل های دانشگاهی آمریکا )
رها جان سلامسلام به سهراب عزیز
اول اینکه به نظرم عنوان سوال دقیق نیست. منظورتان از مکتب چیست؟ این عنوان می تونه مکاتب مختلف روانشناسی رشد ، شخصیت ، رواندرمانی و ... رو در بر بگیره .
نکته ای که از آن نباید غافل شد این است که رواندرمانی تنها یک شاخه از روانشناسی است و روانشناسی فقط به روان درمانی خلاصه نمی شود . همانطور که شما بهتر از من می دانید روانشناسی «مطالعه ی علمی رفتار و فرآیندهای ذهنی » تعریف شده است. از این دیدگاه اگر نگاه کنیم مکتب روانشناسی اگزیستانسیال یکی از مکاتبی است که تبیین های قدرتمندی را درباره ی رفتار و فرایند های ذهنی آدمی ارائه می دهد ( مبنای فلسفی این مکتب به نظر من یکی از دلایل قوت آن در توضیح رفتارهای آدمی است)هر چند که ممکن است کارآیی آن در حوزه ی رواندرمانی چندان به چشم نیاید(که البته خود این نکته نیز می تواند موضوع بحث باشد).
رواندرمانی وجودی نیز خود شاخه های مختلفی دارد و مکتب لوگوتراپی ویکتور فرانکل تنها یکی از شاخه های رواندرمانی اگزیستانسیال است که روانشناسان وجودی متاخر مانند اروین یالوم انتقادهای جدی ای را متوجه آن ساخته اند.
پاسخ پرسش شما نیازمند پرسش و پاسخی عمیق است چون که همین دو موضوعی که مطرح کرده اید در برخی ازکتابها به تنهایی موضوع کل کتاب بوده و هر کس برداشت خاص خود را از آن دارد و نمی توان جواب واحدی به این پرسش داد.
رها جان سلام
من سوالمو بصورت باز پاسخ گذاشتم هر که در هر حوزه ای تخصص (یا مطالعه)داره بیاد و اونو به بحث بذاره ، البته همونطور که میدونید وقتی بحث مکتب میشه معمولا شخصیت و درمان رو تدائی میکنه (که شاخه های دیگه رو اگه بخوایم ببینیم در این حوزه اجین شده ،مثل بیس کار پیازه در شناختی ها و اریکسون در روانکاوا و..) که نظریه های شخصیت و درمان همپوشی زیادی دارن و واقعا افتراقشون سخته چون بیس یک مکتب درمانی ناشی از نظریه شخصیت اونه (هر چند ممکنه تو منابعی که ماخوندیم برخی در حوزه درمان نظر دادن اما در نظریه شخصیت چیزی نداشته باشند ) البته اگه کسی بتونه خاص تر اشاره کنه به مکاتب خیلی بهتر میشه و میتونه نشانه اطلاعات قوی اون هم باشه ،
در مورد وجود گرا اون انتقادات من بود و بنظرم همونطور که گفتم بیس فلسفی هم نقطه قوت و هم ضعف هستش .اگه بحث اینجوری جلو بره خوب میشه :که مثلا حوزه هایی که الان وجود گرا تونسته به روانشناسی کمک کنه چیه ؟
سوال من از لگو تراپی چالش خودم بود به جوابایی رسیدم اما نتیجه کاملی نگرفته ،مثلا اینکه هدف لگو تراپی بیشتر یافتن معناست تا خلق اون ،اما هنوز در روشهای یافتنش موندم (منظورم روشی که کاربردی باشه برای عمل و آموزش )و ...؟
سلام رهاجان دوست خوب:همانطور که می دانیم پژوهش ها به دو دسته ی عمده ی پژوهش های بنیادی و پژوهش های کاربردی تقسیم می شوند و فعالیت های علمی در این دو مسیر انجام می شود. بسیاری از کارهای روانشناسان وجودی در زمینه ی پژوهش های بنیادی صورت می گیرد و در واقع گروه بزرگی از روانشناسان پیرو این دیدگاه در پی گسترش دانش بشری و ایجاد فهم گسترده تری از رفتار و فرایند های ذهنی هستند. پژوهش هایی که در این زمینه انجام گرفته راه را بر پرداختن به مسائلی باز کرده که سالها پژوهش های آزمایشگاهی به آن نپرداخته اند. مفاهیمی مانند مسئولیت، آزادی ، تنهایی ، عشق و معنای زندگی حوزه هایی هستند که سال های زیادی در سایه ی تسلط رویکردهای آزمایشگاهی به بوته ی فراموشی سپرده شده بودند و رویکرد اگزیستانسیال پنجره ی جدیدی را به روی این مفاهیم وجودی(به قول یالوم مقرری های وجودی) گشوده است که به هیچ رو قابل ارزیابی با روش های علمی سنتی و آزمایشگاهی نیستند.
در حوزه های کاربردی نیز علاوه بر کاربرد های مشخص رواندرمانی وجودی در رواندرمانی انفرادی و گروه درمانی می توان به کارآیی زیاد رواندرمانی اگزیستانسیال در مورد بیماران مزمن مانند بیماران سرطانی یا مبتلا به ایدز اشاره کرد که در سال های اخیر با استقبال بسیار زیادی مواجه شده و کارآیی آن مثلا در افزایش طول عمر بیماران سرطانی به طور مکرر تایید شده است. در این زمینه پیشنهاد می کنم به کتابهای اروین یالوم مراجعه کنید تا با موارد زیادی از بیماران مزمنی که از طریق این گونه از رواندرمانی بهبود قابل ملاحظه ای یافته اند آشنا شوید.
موفق باشی...