بهترین و خاطره انگیزترین پست سال

BBT

New member
mj1919
نقل قول خونه

سلام به همگی!
توی این تاپیک میخوام از وبلاگهایی که معمولا می خونم، یک پستشو یا بیشتر اینجا بذارم،
اینجوری شاید با وبلاگهای زیباتر و قلم هاش قشنگ تر آشنا بشیم،
از بقیه هم دعوت می کنم که نظر بدن و مطالبی که دوست دارن رو از فیلم های سینمایی،وبلاگها و وبسایتها بصورت دسته اول (نه ایمیل و رمز موفقیت و خواص میوه ها و....) رو به اشتراک بذارند!


354b84eca447.jpg
 

BBT

New member
majede
هرچی کرمتونه برای ظهور امام زمان صلوات بفرست و به شماره اضافه کن

salavat.jpg

Ya%20Mahdi.jpg
 

N@RVIN

Well-known member
n@rvin

به کجا چنین شتابان؟

تو ۱۰ سالگی : ” مامان ، بابا عاشقتونم ”
تو ۱۵ سالگی : ” ولم کنین ”
تو ۲۰ سالگی : ” مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم ”
تو ۲۵ سالگی : ” باید از این خونه بزنم بیرون ”
تو ۳۰ سالگی : ” حق با شما بود ”
تو ۳۵ سالگی : “ میخوام برم خونه پدر و مادرم ”
تو ۴۰ سالگی : ” نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم ! ”
تو هفتاد سالگی : ” من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن . . .

بیاید ازهمین حالا قدر پدرو مادرامونو بدونیم . . . :heart:



کاربر فرزانه 20 گفتن که این پست رو بیارم تو این تاپیک:riz304:
 

biotechnologist

New member
http://olumpezeshki.ir/thread4053.html
OMID2010
واسه من واقعا تاپیک خاطره انگیزیه، چون دقیقا یکسال که ارشد قبول نشده بودم و خیلی ناراحت بودم توش پست گذاشته بودم و سال بعدش که قبول شدم و خیلی خوشحال بودم.خدایا شکرت
 

sara77

New member
یه مـــَـــــــــــــــــــــــــرد
.
.
.
.
.
.
باااس روزی 3بار زنگ بزنه به خانومش و از پشت گوشی داد بزنه :
پِـــرَنــسِــس مــــن چــطــوره ؟؟؟
غــلامـــتـــم بـــه مــــولا !!

از خودم تو خنده بازار
 

BBT

New member
biosta
http://olumpezeshki.ir/thread9260.html



گاهی بایست سکوت کرد، همه می دانند سکوت همیشه به معنی نداشتن جواب نیست
چون محیط مجازی پتانسیل بالایی را برای سو تعبیر و به دنبال آن سو تفاهم ایجاد می کند
و چه بسا نمی توان آن چرا که دقیقا" مورد نظرمان هست به مخاطب با تایپ بگوییم .

یاد گرفتم که اگرمی خواهم در برابر پست و نوشته ای مطلب انتقادی بنویسم صبر کنم و فردای آن روز این کار راانجام دهم
همین رو میشه در زندگی نیز پیاده کرد الزامی نیست وقتی که عصبانی و دلخوری وجود دارد سریعا" جواب داد یا کاری کرد

یاد گرفتم که اگر کاری رو برای کسی می کنم انتظار جبران نداشته باشم
چون همان گونه که احتمالا" می دانید در این صورت مهر طلب خواهم بود و نه مهربان

یاد گرفتم که اگر دیگران را راهنمایی کنم حال این که به حرف خوب و درست و منطقی من عمل می کنند یا نه خود می دانند دیگر مسئولیت ان که چگونه عمل می کنند با من نیست

این واقعیت رو هم فهمیدم که اگر تمام دنیا بگن ماست سفیده اگر کسی نخواهد قبول کند ، قبول نخواهد کرد ،

 

شفق بانو

New member
اقا golchin
http://olumpezeshki.ir/thread11018.html

زود قضاوت نکنیم ...
31531120205375192617.jpg

زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید و بر روی یک صندلی نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد.
مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه می‌خواند. وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت. پیش خود فکر کرد : بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمی‌داشت، آن مرد هم همین کار را می‌کرد. اینکار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی‌خواست واکنشی نشان دهد. وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد : حالا ببینم این مرد بی‌ادب چکار خواهد کرد؟ مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصف دیگرش را خورد. این دیگه خیلی پرروئی می‌خواست! زن جوان حسابی عصبانی شده بود.در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت. وقتی داخل هواپیما روی صندلی‌اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!خیلی شرمنده شد! از خودش بدش آمد … یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود. آن مرد بیسکوئیت‌هایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد! در صورتی که خودش آن موقع که فکر می‌کرد آن مرد دارد از بیسکوئیت‌هایش می‌خورد خیلی عصبانی شده بود. و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرت‌خواهی نبود.


:riz304::riz304:
 

pashmak

New member
n@rvin

به کجا چنین شتابان؟

تو ۱۰ سالگی : ” مامان ، بابا عاشقتونم ”
تو ۱۵ سالگی : ” ولم کنین ”
تو ۲۰ سالگی : ” مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم ”
تو ۲۵ سالگی : ” باید از این خونه بزنم بیرون ”
تو ۳۰ سالگی : ” حق با شما بود ”
تو ۳۵ سالگی : “ میخوام برم خونه پدر و مادرم ”
تو ۴۰ سالگی : ” نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم ! ”
تو هفتاد سالگی : ” من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن . . .

بیاید ازهمین حالا قدر پدرو مادرامونو بدونیم . . . :heart:



کاربر فرزانه 20 گفتن که این پست رو بیارم تو این تاپیک:riz304:
منم همین پست
 

BBT

New member
سلام
امیدوارم حال همتون خوب باشه
شاید حدود دو سال باشه که افتخار در کنار شما بودن رو داشته باشم
واقعا تک تک لحظه هاش برآم خاطره شدن و هر وقت که مرورشون میکنم خدا رو شکر میکنم که دوستان خوبی مثل شما رو بهم هدیه داد .
تو امسال ممکنه کسی ازم دلخور شده باشه که از همینجا تقاضای عفو و بخشش دارم .
امیدوارم سال جدید رو با انرژی تر شادتر امیدوارتر و شادابتر از سال گذشته شروع کنید
برآی دوستانی که تو این سال کنکور دارن آرزو میکنم بهترین نتیجه رو بگیرن و امسال شیرین قبولیشون بدن .
برآی همتون ارزوی موفقیت میکنم .
آرزو میکنم سالی پر از اتفاقای خوب براتون باشه
همتونو دوست دارم
در پناه حق ...
 

yara

New member
شفق@


http://olumpezeshki.ir/thread8016-12.html

شاید آن روز که سهراب نوشت تا شقایق ها هست زندگی باید کرد،

خبری از دل پر درد گل یاس نداشت.



باید این جور نوشت...



هر گلی هم باشد چه شقایق، چه گل پیچک و یاس،







تا نیایدگل نرگسزندگی دشوار است...


ویرایش توسط شفق@ : 03-13-2014 در ساعت 09:50 PM
 
بالا