She - Charles Aznavour
او شاید آن چهرهایست که نمیتوانم فراموشش کنم
از روی لذت یا پشیمانی
شاید گنجینهای باشد یا تاوانی که باید بپردازم
او شاید ترانهایست که تابستان میخواند
شاید سرمایی که خزان با خود میآورد
شاید صدها چیز مختلف است در طول یک روز
او شاید دلبر باشد یا دیو
ضیافتی باشد یا گرسنگی و قحطی
میتواند روز را به بهشتی بدل سازد یا به جهنمی
او شاید آینهی رویاهایم باشد
شاید تبسمی باشد که در میان نهری انعکاس مییابد
شاید همان چیزی نباشد که درون صدف خویش به نظر میرسد
او که همواره در میان جمع شاد مینمایاند
چشمانش میتوانند حریم خلوتش باشند
و چندان مغرور که هیچکس اجازهی دیدن آنها را به هنگام گریستن ندارد
او شاید عشقی باشد که امیدی به پایدار بودنش نیست.