نتایح جستجو

واقعا عالی بود خیلی ممنون مهسا جان:a2d3:

حالیا معجزه باران را باور کن و سخاوت را در چشم چمنزار ببین و محبت را در روح نسیم که در این کوچه تنگ با همین دست تهی روز میلاد اقاقی ها را جشن میگیرد خاک جان یافته است تو چرا سنگ شدی تو چرا اینهمه دلتنگ شدی باز کن پنجره ها را و بهاران را باور کن فریدون مشیری

گفتگو با خدا در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو می کنم,خدا پرسید پس تو می خواهی با من گفتگو کنی؟! من در پاسخ گفتم:اگر وقت دارید,خدا خندیدو گفت:وقت من بی نهایت است. پرسیدم چه چیز بشر تو راسخت متعجب می سازد؟خدا پاسخ داد کودکیشان,اینکه آنها از کودکیشان خسته می شوند و عجله دارند که بزرگ شوند و دوباره...

می دانی بزرگترین گناه چیست؟! این که به کسی که به صداقتت ایمان دارد, دروغ بگویی! شکسپیر

تمام می شود شبی سکوت محض قصه ها ببین که طرح فصل نو نشسته جای غصه ها ببین که باز هم بهار به مثل غنچه های شاد شکفته می شود هنوز در این هجوم سرد باد ببین که باز می رسد قطار لحظه ی عبور تو را -آرزوی من_ نگاه می کنم ز دور

هر راهی که میروم به تو ختم می شود از هر زمان که شروع می کنم, پایانش تویی به هر روزی که فکر می کنم بهترین لحظه ها,لحظه های با تو بودن است از هر که می گویم, می بینم که از تو گفته ام و اما خلاصه تو نه تنها بر قلبم,بلکه بر تک تک سلولهایم رخنه کرده ای اما هنوز تو را ندیده ام,اگر تو را ببینم چه...

آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همین جاست بخند دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست,بخند آدمک خر نشوی گریه کنی کل دنیا سرابست بخند آن خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست,بخند

سلام دوستان-به کسانی که قبول شدن تبریک میگم-دوستانی که قبول نشدن ناراحت نباشید با تلاش دوباره حتما قبول می شین-براتون آرزوی موفقیت میکنم

سلام-انتشارات خسروی-نشر دیباج و ترجمه امید آقایی و همکاران

کار جنون ما به تماشا کشیده است یعنی تو هم بیا که تماشای ما کنی

تا توانی دل به دست آور که دل شکستن هنر نیست

سلام-خیلی جالب بود.ولی بعضی وقتا حجم آشغالا اونقده زیاده که تحملش خیلی سخت میشه!!

عزیزم منم شهریوری هستم,تنها نیستی!:a2d3:

با حقیقت,همانگونه که هست روبرو شوید نه آنگونه که می خواهید باشد

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

دیشب غم دل به دل بگفتم به نهفت چون صبح دمید دیگری هم می گفت غیر از من و دل.... راز مرا فاش که کرد پس غم دل به دل نمی بایست گفت

باز دلم گرفته است و از هر چه شعر سیر شده ام و مثل کودکی های خود بهانه گیر شده ام شناسنامه همیشه دروغ می گوید تمام آینه ها گفته اند که پیر شده ام...

بوسید پای سگ مجنون,خلق گفتند این چه بود گفت این سگ گاهگاهی کوی لیلی رفته بود

و عشق صدای فاصله هاست فاصله هایی که غرق ابهامند