تومی گفتی زمانی دور یا نزدیک،
فریب زندگی مرا از تو...
تو را از من جدا سازد و من باور نمی کردم....
تو می گفتی زمان
صد چهره افسرده هم دارد،
و من باور نمی کردم...
تومی گفتی و من در گوش تو افسانه می خواندم،
و افسوس...
اکنون هر یک جدا از هم،
رهی در پیش رو داریم..
و من تنهای تنها،
بارها از خویش می پرسم....
چه خواهی کرد؟
چه خواهی کرد..؟؟