یاد شهدا

bahramian0935

New member
ای شهـــید...
من، نمی‌شناسمت. باور کن! بهانه نیست. حرف، حرف دل است. شاید از دلی غافل. گاهی، آن هم به بهانه‌ای، نامت را شنیده‌ام. سوسو زنان به هر سو، چشم دوختم تا نوری از وجودت را دریابم، تا چشمانم بیدار شود. می‌گویند: شجاعت، شرمنده شمایل شما بوده. مروت، درمانده مردانگی‌هاتان و «خوبیها» وامدار خوبیهاتان. کجا رفته‌اید؟! خوبان خدادوست کجا رفته‌اید؟! غریبان شهر!
 

bahramian0935

New member
در پیکر شهید صداقتی هم چند نشانه از آقا ابوالفضل العباس(ع) پیدا کردیم؛
اینکه دو دست شهید قطع شده بود و سر ایشان هم از فرق شکافته شده بود.
این هم نشانی از آقا ابوالفضل(ع) است که دو دست مبارکشان در روز عاشورا قطع شد و عمود آهنین بر فرق مبارکشان فرود آمد؛
اینها نشانه سلام به آقا ابوالفضل(ع) در ابتدای کار بود.
شهید احمد صداقتی ارادت خاصی به آقا ابوالفضل(ع) داشت؛
او در عملیات محرم فرمانده گردان امام جعفر صادق(ع) بود؛ در حین عملیات،
فرماندهی گردان حضرت زهرا(س) هم به دلیل درگیری شدید و شهادت رزمندگان این گردان، به شهید صداقتی واگذار ‌کردند.
 

bahramian0935

New member
یکم خرداد ماه سالروز شهادت "مسیح کردستان"
اللهم صل علی محمد و آل محمد
 

bahramian0935

New member
واسه رد شدن از سیم خاردارها نیاز به یه نفر داشتن تا روی سیم خاردارها بخوابه و بقیه از روش رد بشن.
داوطلب زیاد بود ...
قرعه انداختند.
افتاد بنام یه..
همه اعتراض کردند الا یه پیرمرد!
گفت: " چیکار دارید! بنامش افتاده دیگه! "
بچه ها از پیرمرد بدشون اومد.
دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون.. .
بلافاصله خودش رو به صورت انداخت رو سیم خاردار.
بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن..
همه رفتن الا پیرمرد.
گفتند: " بیا! "
گفت " نه! شما برید! من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش!
مادرش منتظره!

- - - Updated - - -

جانبازی با چهره ای عجیب!
در طی این بیست و شش سال از جانبازی، تاکنون حتی یک مسئول دولتی به ایشان سر نزده است!
به سختی حرف می زند. به هر زحمتی بود فهمیدم گفت سال ۶۶ در منطقه ماووت عراق، ترکش خمپاره. از آن روز تاکنون بیش از بیست و شش سال است که با انواع سختی و عمل های پزشکی دست و پنجه نرم کرده. علی رغم امکان رفتن به خارج از کشور، از سال ۶۸ به بعد ترجیح داد دیگر به دنبال ترمیم چهره اش نرود.
بعد از سال۶۸ چندین بار برای جراحی قلب و اثرات ناشی از ترکش به بیمارستان های مختلف رفت و آمد داشته. عکس های این گزارش تصویری چندروزی است بعد از آخرین کسالت قلبی اش در اریبهشت۹۳. فرزندِ جانباز سرافزار و شهید زنده جناب آقای محمدزاده می گوید: شکل ظاهری صورت ایشان باعث شده که خیلی ایشان اذیت شوند. بچه ها و زنان وقتی ایشان را می بینند می ترسند! حتی زمانی که سالهای گذشته برای درمان ایشان به تهران مراجعه کرده بودیم، از ورود ما به رستوران جلوگیری کردند.
وی اضافه کرد: در طی این بیست و شش سال از جانبازی ایشان باوجود اینکه بنده خودم بنا به مسئولیتم در سپاه تاکنون قریب به ششصد خانواده شهید و جانباز دیدار داشته ام،
اما تاکنون حتی یک مسئول دولتی به ایشان سر نزده است!
جانباز محمدزاده یکی از معدود جهادگران ایثارگری است که با پانزده ماه سابقه حضور در جبهه بعد از جنگ تحمیلی مشغول زندگی در مشهدمقدس و در همین نزدیکی های ماست…
شاید چند کوچه و چند شهر آن طرف تر از ما…
درود بر مردان سرزمینم
 

bahramian0935

New member
مسیح کردستان به روایت سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت:
شهید مقام والایی دارد انسان‌های الهی افتخاری بالاتر از شهادت ندارند اما آنچه مطرح است این که این شهدا امانت الهی هستند که در دنیا به دست مسئولین سپرده شده‌اند تا به نحو احسن از این امانت استفاده کنند. همین جا خوب است به مسئله‌ای اشاره کنم که شاید تازگی داشته باشد.
روز 28 اردیبهشت 1362 یعنی چهار روز قبل از شهادت بروجردی برادر محسن رضایی فرمانده کل سپاه به غرب آمده بود. به ایشان گفتم برادر محسن! بروجردی اگر در کردستان بماند به احتمال قوی شهید می‌شود این مرد حیف است.
از سیاست بگویید، هم وزیر خارجه است و هم نخست‌وزیر. از سیاست داخلی مسائل اجتماعی و برخوردهای مردمی بگویید، در کردستان هم فرماندار هم فرمانده سپاه و هم فرمانده عملیات است. حیف است این مرد بزرگ از دست برود چرا که در حقیقت با از دست رفتن او ما «کتاب کردستان» را از دست می‌دهیم.
کتاب حماسه کردستان از همان صفحه اولش به همت او نقش بسته است. اوست که به صاحبان مغزهای پوسیده و پوچ می‌فهماند که چگونه باید کردستان را ساخت چگونه می‌شود مسائل کردستان را پیش برد و ضد انقلاب را از کردستان ریشه کن کرد.
خلاصه گفتم چنین مردی حیف است و لذا استدعا داریم ایشان را بخواهید بیایند تهران و در آنجا هر کاری را هم به ایشان بدهید برازنده است. از قضا یکی از برادران از کردستان هم آنجا بود و همین حرف‌های بنده را تکرار کرد و گفت: بروجردی شهید می‌شود، بروجردی را ببرید تهران ما حاضریم او در کردستان نباشد. چون می‌ترسیم به او بگوییم به خط نرو. آخر مدام می‌رود. عجیب اینکه چهار روز بعد روز اول خرداد 1362 برادر محسن رضایی در حضور بنده به معاون‌شان برادر علی شمخانی زنگ زد و گفت: به بروجردی بگویید بیاید تهران.
وقتی با کردستان تماس گرفتند از آن طرف خط گفته بودند بروجردی یک ساعت پیش شهید شده.
شاید شناخت ما از انسان‌ها کم باشد شاید ما خدای ناکرده بر اساس جو شایعه و تهمت‌هایی که همیشه علیه انسان‌های الهی در جامعه رواج پیدا می‌کند تحت تاثیر قرار بگیریم. اما آنچه می‌خواهم بگویم این است که بروجردی شناخته نشد.
بروجردی هنوز هم نه بر ملت ایران و نه بر تاریخ شناخته نشده است. تصور من این است که زمان‌های بسیاری باید سپری شود تا بروجردی شناخته شود. شاید خون بروجردی این بیداری را در ما به وجود بیاورد تا به جا و به موقع بتوانیم این گونه عناصر الهی را کشف کنیم و از استعدادهای پاکشان که در حقیقت امانت الهی است به نحو احسن استفاده نماییم
 

bahramian0935

New member
ممد نبودی ببینی ...
ممد بیا که جهان ، جهان آرایی دیگر می طلبد
ممد بیا که آرایش و آرامش شهر از تو بود
ممد بیا که کوچه و پس کوچه های شهر دلتنگ تو می شود
بیا که شهر بی تو ما را حبس می شود
یاد وخاطره شهید محمد جهان آرا شیربیشه ی خرمشهر و بچه های کوچه و پس کوچه های خرمشهر گرامی
 

bahramian0935

New member
و جنگیدند و از جانشان مایه گذاشتند ، تا دین و ناموس و شرف و حیثیت و خاک وطن خود و سایر مردم را محافظت کنند ...
چهره ها : شهید عباس کریمی ، شهید همت ، شهید اکبر زجاجی .
محل عکس : قرارگاه نجف (گیلان غرب)
ایام آزادسازی خرمشهر ، مبارکشان و مبارکمان ..
 

bahramian0935

New member
......

رسیدم بالای سرش ، افتاده بود روی زمین ، نفس نفس میزد ، خون صورتش رو گرفته بود
از پرسیدم : زنده ای برادر ؟!
گفت : هنوز نه ...
"چقدر دنیای ما با هم فرق دارد ..
 

bahramian0935

New member
بچه ها اگر شهر سقوط كرد آن را دوباره فتح مي كنيم؛ مواظب باشيد ايمانتان سقوط نكند.
شهيد محمد جهان آرا
 

bahramian0935

New member
قدر خيلى چيزا رو بايد دونست، اما بعضياش رو بيشتر.
مثلا بايد قدر بدونيم كه شيعه ايم، قدر بدونيم كه محبت اميرالمومنين توى سينه مون هست. بفهميم داريم پشت سر چه كسى راه مى رويم و به كى اقتدا كرديم.
جنگ خيبر، مثل ساير جنگ ها، "همه" فرار مى كنند جز عشق ما، مولاى ما.
وقتى پيامبر شيخين را مى فرستد براى جنگ، همگى فرار مى كنند و شكست مى خورند!
اما اين مولاى ماست كه مى ايستد و مى جنگد. سلام خدا بر او...
24 رجب، روز فتح خيبر به دست مبارك حضرت اميرالمومنين، گرامى باد.
 

bahramian0935

New member
پس از آنکه صدام با بزرگترین لشکر و بیشترین و پیشرفته‌ترین
تجهیزات وارد خرمشهر شد اعلام کرد که طی سه روز در تهران را به
تصرف در خواهد آورد، اما شهید جهان آرا با 3 هزار نفر و بدون تجهیزات
مناسب جنگی در مقابل آنها ایستادند به گونه‌ای که وقتی از صدام
پرسیده شد که چرا برای عبور از خرمشهر به مشکل برخورده و زمین گیر
شده بود صدام جواب داد به این خاطر که لشکر ایرانی فرمانده جوانی به
نام محمد علی جهان آرا دارد و او است که مانع از پیشروی ما شده
است.
وقتي بي سيم چي سقوط خرمشهر را به محمد جهان آرا،
فرمانده سپاه خرمشهر اعلام كرد، جهان آرا گفت:
بچه ها اگر شهر سقوط کرد آنرا دوباره فتح می کنیم ،
مواظب باشید ایمانتان سقوط نکند
سوم خرداد روز آزاد سازی خرمشهر گرامی باد...
روحمان با یادشان شاد
 

bahramian0935

New member
......

همراه با دنیای شوخی رزمنده ها ......
یک روز حاج آقا رفت به رکوع هر ذکر و آیه ایی بلد بود ,خواند
تا کسی از نماز جماعت محروم نماند.
مکبر که اتفاقا شاگرد شوفر بود
چشمهایش را دوخته بود به ته سالن و هر کس وارد می شد به جای او
یا الله می گفت برای لحظاتی کسی وارد نشد
و مکبر بنا به عادت شغلی اش بلند گفت(( یا الله نبود ؟ حاج آقا بریم))
چند نفری از صف اول زدند زیر خنده بیچاره حاج آقا را دیدم
که شانه هایش حسابی افتاده بودند به تکان خوردن
به نقل از کتاب جشن پتو عبدالرحیم سعیدی راد (خاطرات طنز جبهه )
 

bahramian0935

New member
نسخه شهید باقری برای ما :
چطور می شود نمره شهادت بگیریم ؟؟!!!!
حسن باقری به سردار علی ناصری گفت :
علی آقا التماس دعا داریم
کمی مکث کرد و سپس ادامه داد:
- باید کاری کنیم که در این جنگ نمره خوبی بیاوریم
- چه نمره ای؟
- نمره شهادت . باید شهید بشیم . حیفه شهید نشیم.
- هر چه هست دست خداست .
حسن باقری با قاطعیت پاسخ داد:
-نه! دست خودمان هم هست .
- چطور؟
-اگر دو چیز را رعایت بکنی ، خدا شهادت را نصیب می کند.
- چه چیز هایی ؟
حسن باقری با حالت ویژه ای گفت :
یکی پر تلاش باش و دوم مخلص !
این دو تا را درست انجام بدی خدا شهادت را هم نصیبت می کند.
 

bahramian0935

New member
به یاد دلیر مردانی که فرمانده دسته ، گروهان ، گردان ، تیپ و لشکر نبودند اما فرمانده دلها بودند .. به یاد کسانی نام اتوبان به نامشان نیست ...
به یاد تمام شهدای گمنام هشت سال جنگ
اللهم صل علی محمد و آل محمد
 

bahramian0935

New member
آن شب به سنگر ما آمده بود تا شب را در سنگر بگذراند ولی ما او را نمیشناختیم.هنگام خواب گفتیم: (پتو نداریم!)گفت: (ایرادی نداره)
یک برزنت زیر خود انداخت و خوابید.
صبح وقت نماز فرمانده گردانمان آمد و گفت: (برادر خرازی شما جلو بایستید.)
و ما آنوقت تازه او را شناختیم. . .
 

lale120

New member
همت، همت ، مجنون...
حاجی صدای منو میشنوید...
همت ، همت ، مجنون
مجنون جان بگوشم..
حاج همت اوضاع خیلی خرابه برادر...
محاصره تنگ تر شده...
اسیرامون خیلی زیاد شدن اخوی..
خواهرا و برادرا رو دارن قیچی می کنن
اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنن
خیلی برادر به بچه ها تذکر می دیم ولی انگار دیگه اثری نداره..
عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمیده ، بوی گناه میده...
همــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت جان
فکر نمی کنم حتی هنوز نیمه راهم باشیم...
حاجی اینجا به خواهرا همش میگیم پر چادرتون رو حایل کنید تا بوی گناه مشامتونو اذیت نکنه
ولی کو گوش شنوا....
حاجی برادرامون اوضاعشون خرابه..
همش میگیم برادر نگاهت برادر نگاهت...
حاجی این ترکش های گناه برادرا فقط قلبو میزنه
کمک می خوایم حاجی
به بچه های اونجا بگو کــــــــــــمــــــــــــــــــک برسونن.
داری صدارو حاجی...
همت همت مجنون...
 

lale120

New member
سر نشسته بود...
استاد می گفت...
تمام عضلات بدن از مغز ما فرمان می گیرد...
اگر ارتباط مغز با دیگر اعضا قطع شود...
دیگر بدن هیچ حرکتی نخواهد داشت...
فرزند شهید زد زیر گریه و گفت...
پس چرا بابای من وقتی سرش رفت...
تا یک دقیقه الله اکبر گفت...!؟؟
اشک توی استاد جمع شد...
گفت...
جبهه و رزمنده های ما...
همه معادله های اهل علم رو به هم زدند...!!!
 

lale120

New member
خدایا نامه ام رو به دست امام حسین برسون
سلام امام حسین مهربون...
من دختری کوچک هستم . پدرم جانباز موجی است...
الان که دارم برای شما نامه می نویسم پدرم خوابیده آرومه آرومه .
وقتایی که خوابه میام کنارش وباهاش حرف می زنم...
امام حسین شنیدم رقیه ی کوچولوت به آسمون ها رفته می خوام بهتون بگم ...
من حاضرم دختر شما بشم...
به جاش حال بابام رو خوب کنید از شما خواهش می کنم می دونم که خیلی مهربونید امام حسین ...
برای سلامتی جانبازان دلاورمون صلوات
اللهـــــــــم صل علــــى محمـــد وآل محمـــد وعجـــل فرجهــــم والـعن اعدائـــــهم
 

lale120

New member
قهرمان جنگ تیمسار سرتیپ خلبان علی اشرف بهرامی پناه ملقب به گرگ آسمان.
او تنها شاگرد ممتاز تمام دوره های حرفه ای آکادمیک خلبانی ایالات متحده امریکا با نمره شگفت انگیز 100 Perfect بوده و تنها کسی است که از استاد سختگیر امریکا James Silicon نمره 100 گرفته.
پس از رد کردن پیشنهاد ایالات متحده امریکا مبنی بر اقامت او و دریافت امتیازات بسیار در آن کشور به ایران باز می گردد....
ایشان دارنده رکورد بیشترین ساعات انجام عملیات جنگی در زمان 8ساله ی جنگ بدون کوچکترین صدمه است.همچنین ایشان يكي از دارندگان با ارزشترین عنوان خلبانی و رزم خلبانی یعنی “TOP GUN" تاریخ نیروی هوایی ایران است.
دارنده دومین رکورد ساعتهای پرواز پیاپی بدون توقف عملیاتی در جنگ که پس از زدن این رکورد بسیار سخت و سنگین 40% شنوایی گوش راست خود را از دست داد.

- - - Updated - - -

عصر عاشورايي هويزه
دو تانك دشمن خلاف آن سمتی كه من تصور میكردم،
به سمت مجروحان به راه افتادند. تانك‌ها نزديك و نزديكتر شدند.
دست‌هايم را بر روی چشمانم گرفتم
و سرم را بی‌اختيار به لبه خاكريز كوبيدم.
آنچه در آن حال میشنيدم صدای آزاردهنده زنجير تانك‌های دشمن بود،
ولی برای من از همه جانسوزتر فرياد آن مجروح بود.
تانك‌ها با تكه‌پاره‌هايی از گوشت و استخوان
به جا مانده بر زنجيرها گذشتند و پنج جنازه را با خاك هم‌سطح كردند.
از جنازهها تنها آن مقدار كه به زير چرخ نرفته بود سالم مانده بود.
سری، دستی، پايی، سينهای. چه صحنه عجيبی بود.............
به یاد سردار عاشورایی هویزه سید حسین علم الهدی و یاران مظلومش
((صلوات))
 
بالا