♥♥♥ دیدار 3 کاربرعلوم پزشکی در آموزشگاه رزم مقدماتی ایت ا... خاتمی یزد ♥♥♥

maxin

Well-known member
ای بابا تازه برگشتم بذارید ساک و اسباب حموم کاسه بشقابمو بذار زمین میام می نویسم ....
راستی سلام چ خبر :ad54ad:
هووووم اصن هیچ تاتون هست ک هیچی ازین پادگان بدونع؟:smiliess (11):

کلیپ رژه31شهریور(یزد)
گردان دوم(گروهان21و22)امام حسن مجتبی(ع)


1 00_01_50-

1 00_01_50-
 
آخرین ویرایش:

maxin

Well-known member
سلام سلام ممنونم:rose::4d564ad6:
راستی فیلم رژمون برا 31 شهریور که هر ستامون حضور داشتیمو میذارم پست اول ....حجمش140مگ هست خیلی زیباست ببیند.
 

IL-2

Well-known member
سلام سلام ممنونم:rose::4d564ad6:
راستی فیلم رژمون برا 31 شهریور که هر ستامون حضور داشتیمو میذام پست اول ....حجمش140مگ هست خیلی زیباست ببیند.

دو تاتون رو که میدونم نفر سوم کیه؟!:smiliess (11):
 

ZOT

New member
سلام سلام ممنونم:rose::4d564ad6:
راستی فیلم رژمون برا 31 شهریور که هر ستامون حضور داشتیمو میذارم پست اول ....حجمش140مگ هست خیلی زیباست ببیند.

تو فیلمتون فقط دست و پاهاتونو نشون دادید!؟ از این سانسوریاس!؟
 

mohana

Well-known member
سلام...
رسیدن به خیر...
میگم سرعت نت من زغالیه..بی زحمت از قسمت هایی ک هرسه تفنگدار هستین عکس بگیرین بذارین تو تاپیک :whistle:
 

maxin

Well-known member
اوهوم
بذارید ب اهثان بگم تو فیلمه روی خودمون علامتی چیزی بذاره من خودم بلد نیستم.
 

هانیه

Well-known member
به به رسیدن به خیر....سربازان مملکت خوش گذشت؟چقدراش خوردین؟چقدرپادگان جارو زدین؟خخخ...از خاطراتتون بگین هههه
 

eeeeeeehsan

New member
اوهوم
بذارید ب اهثان بگم تو فیلمه روی خودمون علامتی چیزی بذاره من خودم بلد نیستم.
بابا علامت نمیخواد که، از همون بالا نگاه کنن بچه ها یکی هست رژه رو خراب کرده، اون تویی دیگه :tonguesmiley:
منم لیدرم، همونی که جلوتر از همه پرچم قرمز دستشه :black_eyed:

- - - Updated - - -

سلام خخخخ
آخرش نفهمیدم سومی کیه???????
نفر سومی یکی از کاربرای ناآشنای همینجاست.
من شماره ای چیزی ازش ندارم، مکسین داره فکر کنم. بهش میگیم بیاد خودتون ببینیدش.
 

maxin

Well-known member
خیلی خب خیلی خب دیگه بریم سر خاطرات و اینا و و دورانی ک گذشت....
این قسمت معرفی نفر سوم از انجمن.
خب براتون بگم ک ما چند روزی بود پادگان بودیم شاید 10-12روزی می شد شایدم بیشتر ....ما قبلا طبق یک سری کد بودیم تو گروهان 22بعد از هفته اول بر اساس قد ما رو چیدن ک کد منو بچها عوض شدش و تخت و اینام تغییر کرد....خلاصه اون سمت اسایشگاه ک ما بودیم همه ناشناس بودن. راس می رفتیم و می اومدیم رو تختمون.چند روزی بود که هی می دیدم پسره رو تخت رو بروم داره خاطره می نویسه هی با خودم می گفتم چ حالی داره بخدا ...بعد دو سه روز همینطور یهویی بهش گفتم داداش خاطره می نویسی اسم منم توش بیاربنویس فلانی الان از جلوم رد شد...روز دوم سومم بازم همینو بهش می گفتم اونم یه پوز خند میزد و چیزی نمی گفت.تا بلاخره روز آخر پرسید خب اسمت چیه ؟منم گفتم ابوالفضل ....راستی رشتت چیه؟
گفت:بیوتکنولوژی
منم همینطوری رو هوا ازش پرسیدم چی میخای بخونی ...........گفت دارم برا ژنتیک پزشکی میخونم...گفتم چ جالب منم همینطور راستی انجمن علوم پزشکی رو میشناسی؟
گفت:آره بابا عضوم اونجا
منم گفتم خب من مکسینم دیگه پسر \:
یهو مات نگام کرد و گفت جدی یکی دوتا نشون از تاپیکام اینام دادم...گفت باورم نمیشه.....هوچی دیگه از تخت پرید پایین و اومد همو بغل کردیم و ماچ موچ یسری ازین کارا دیگههه و بعدش گپ زدیم از درس و کنکور امسال ک دادیمو و برنامه آینده واس درس و از انجمنو اینا.
این کاربر ایشون هستن .نامشونم یوسف هست.

http://forum.oloompezeshki.com/members/alidada-27141/
بچها شرمنده تازه از تابستون یزد اومدم تو زمستون همدان کلا حالل درست درمونی ندارم و لینک شکلکامم پاک شده حالا راه افتادم ایشالا بهتر از اینا براتون می نویسم.
 

eeeeeeehsan

New member
به به رسیدن به خیر....سربازان مملکت خوش گذشت؟چقدراش خوردین؟چقدرپادگان جارو زدین؟خخخ...از خاطراتتون بگین هههه
والا آشی نخوردیم، بیشتر مرغ خوردیم.. شدیم شکل مرغ دقیقن! :|
خاطره؟ آموزشی هر دقیقش خاطره ست.. ولی واسه شروع یه خاطره؛
شب میاندوره بچه های گروهان 21 شلوغکاری کردن، باید زود میخوابیدن که صبحش زود پاشن مرخص شن 5 روز برن شهر خودشون که طبق معمول بزن و بکوب و برقص برپا بود. در حین بزن و برقص یهو فرمانده جانشین محمدی ملعون با آقای بش وآقای دستت بنداز و آقای جعفری ریختن تو آسایشگاه و بچه ها متفرق شدن. گفتن هرکی میخونده خودش بیاد بیرون خودش. هیچکی نرفت تا اینکه کم کم یه 20 نفری :| رفتن بیرون. (میون کلامم؛ من تو دفتر آسایشگاه بودم داشتم شیرینی بچه ها رو تقسیم و حساب کتاب می کردم، وگرنه قطعن منم بینشون بودم)
آقا هیچی سرتون رو درد نیارم.. رفتن بیرون که تنبیه بشن. ولی قبل از اینکه بگم تنبیهشون چی بود چه اتفاقی افتاد یه چیز رو باید درمورد گردان 2 و بخصوص گروهان 21 (آسایشگاه 21) بدونید، و اونم اینکه 1 فرمانده گردان، 4تا فرمانده گروهان و 6تا فرمانده دسته نتونستن گردان 2 (21، 22، 23) رو آدم کنن، یکی از یکی شلوغ تر و بی نظم تر.. حالا بی نظمیمون هم خودش جای کلی تعریف داره، ایشالا در برنامه های بعدی..
خلاصه بعد از کلی تنبیه مثل به تاخیر انداختن قرق و کم کردن تایم خوابمون، سر صف نگه داشتنمون و غیره.. (که اینا در مقابل تنبیه های گردان 1 هیچه) اولین تنبیه سختمون یعنی بشین پاشو :| به وقوع پیوست، یعنی نهایت بی رحمی فرمانده برای بچه های 21 :| (بازم میون کلامم؛ شعار بشین پاشو در کل همیشه اینه: بشین » یا الله / پاشو » یا علی)
حالا اون شب دستور فرمانده این بود، باید مینشستن می گفتن عجب خطایی کردم، پا میشدن می گفتن چه اشتباهی کردم.. حالا همگی ریپیت افتر می:
عجب خطایی کردم، چه اشتباهی کردم
عجب خطایی کردم، چه اشتباهی کردم
عجب خطایی کردم، چه اشتباهی کردم
عجب خطایی کردم، چه اشتباهی کردم
عجب خطایی کردم، چه اشتباهی کردم
عجب خطایی کردم، چه اشتباهی کردم
حالا این وسط بشری به نام هاتف جلو فرمانده وسط صف قر میداد و میخوند!! :|
یعنی محمدی و بش دست گذاشته بودن رو دلشون و میخندیدنااااا
هاتف میگفت جناب سروان امشب شب عقدم بوده خب، قول میدم فردا طلاقش بدم بذار بریم بخوابیم! :|
یه همچین اعجوبه هایی گردان 2 رو تشکیل دادن!!!
البته نا گفته نماند که اون شب چون شب ترخیص بود بچه ها رو اذیت نکردن، وگرنه هیچکی همچین جرأتی رو نداره جلو فرمانده قر بده.

حالا همون شب یکی دیگه از بچه ها به نام حسین یه پسر قد بلند که همیشه صف جلو بود اونم در کمال انتظار جزو تنبیهیا بود.
معمولن سر صف وقتی از جلو نظام میدن ردیف جلو دستشون رو جلو نمیارن، فقط بچه های پشت سرشون از جلو نظام میدن. حالا اون شب فرمانده گفت بچه های جلویی هم از جلو نظام بدن. این بشر هم عادت نداشته بود از جلو نظام بده، بعد از چند دقیقه دستش خسته شده بود هی این پا اون پا و کج و راست میشد.
فرمانده تشر زد بهش چرا دستت هی کج میشه؟ (فکر می کنید چه جوابی داد؟)
 
آخرین ویرایش:
بالا