آخه چی بگـم .....
حساسیت داشت به بوی کباب، حـالــش خیـلی بد می شـد !
یک بار خیلی اصرار کردیم که چرا؟
گفت : اگر در میان مین بودی و به خاطر اشتباهی چاشنی مین فسفری عمل می کرد و دوستت برای این که معبر و عملیات لو نره، آن را می گرفت زیر شکمش و ذره ذره آب می شد و حتی داد نمی زد،
و از ایــن ماجــرا فقط بوی گوشت کبــاب شده تـوی فضـا می ماند !
تو به این بو حساس نمی شدی ؟!
تو جان ایرانی و هر ایرانی با تو عالمی جداگانه دارد،تو آقایی،دردارو دوا میکنی،تو طبیبی؛طبیب دل های بیماری که جز عشقت چیزی در سر ندارند...
یا امام رضا بطلب...
نفس به التماس گرفته ام ، تا به حال شده است بغض و بهت هردو همنشین شب تنهاییت شود ؟!
دیگر نمی دانم دل را به چه مشغول سازم ؟
به گریه برآن شاهد کوچه ی تنگ ؟ یا گریه به حال مادری زمین خورده کنار در ؟! هر جا را بگیرم یک جای دل لنگ میزند، گاهی میرود کنار (( در)) گاهی کنار (( سر )) ..........
اصلا امشب شبش فرق میکند ، آری (( حسن )) جنس غمش فرق میکند .......