پرواز دل …

princess

New member
naghghaleh.ir-aga4.jpg




نشست، زنش کنارش… نمیتونست حرف بزنه،

زنش آهنربا خواست، به هر جای بدن که میزد میچسبید ، نقطه به نقطه…

آه کشید…
من شکستم…


محکم وایساده بود ، مادر شهید بود ، پرسیدم: نحوه ی شهادت؟

نشست ، خرد شد، گریه کرد .

گفت : همه از تشنگی شهید شدن ، پسر من موند تو محاصره ، تو سرما یخ زد

گریه کرد
آه کشید
من شکستم…


شیمیایی بود ، ده درصد! دروغم نمیگفت ، مدارک پزشکیش کامل بود.

دوتا دختر داشت ، هردو عقب افتاده…از اثرات شیمیایی

گریه کرد…
آه کشید…
من شکستم…

بیشتر از بیست سال بود که روی تخت می خوابید . 70 درصد بود

از گردن به پایین قطع نخاع بود .

دکترای حقوق داشت

حتی خانواده اش فراموشش کرده بودن

لبخند میزد . حتی از زخم بستر هم شکایت نمیکرد

یکدفعه همه ی بدنش شروع به لرزیدن کرد ، حتی تخت هم میلرزید

منم میلرزیدم

رفتم عقب

سرمو پایین انداختم

از خودم شرمنده بودم

دعوام کرد

گفت رفتم جنگیدم تا تو گریه نکنی

فدای سرت

آه کشید…
من شکستم…

- باباش مفقودالاثر بود

گفته بودن یا سهمیه ی دانشگاه یا کمک هزینه ی خرید مسکن ،

به خاطر مادرش دانشگاه نرفته بود …

آه کشید…
من شکستم…
 
آخرین ویرایش:
بالا