*پاتوق پسرا*

نظر شما درباره ادغام پاتوق دختر و پسر ....


  • مجموع رای دهندگان
    0

mahnam

New member
دانشجو شدن نیمیش به کنکور دادنه نیمیش به پسر بودن.........باید پسر باشی بفهمی چی میگم.... توضیحات عکس گفته مال دانشگاه ارومیس که فرداش امتحان استاتیک داشتن



بچه ها اینارو میذارین مطمئنین که اونایی که تو عکس هستن مشکلی با این قضیه ندارن ؟؟!!!
اینکارو نکنین
صورتایی که معلوم هستنو مات کنین مثلا
با اجازه مدیر مجبوره سرک بکشه... :dadad4:
وگرنه مارو چه به پاتوق آقایون... :tonguesmiley::motat:
 

نوتر

New member
توی قصابی بودم که یک خانم پیر آمد توی مغازه و یک گوشه‌ای ایستاد.

یک آقای جوان خوش تیپی هم آمد تو گفت: «آقا ابراهیم قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم...»

آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هایش...

همینجور که داشت کارش را انجام می‌داد رو به پیرزن کرد گفت: «شما چی میخواین مادر جان؟»

پیرزن آمد جلو یک پانصد تومانی مچاله گذاشت توی ترازو و گفت:« لطفا به اندازه همین پول گوشت بدین آقا...»

قصاب یک نگاهی به پانصد تومانی کرد و گفت: «پونصد تومان! این فقط آشغال گوشت میشه مادر جان...»

پیرزن کمی فکر کرد و گفت: «بده مادر... اشکالی نداره... ممنون...»

قصاب آشغال گوشت‌ها را کند و گذاشت برای آن خانم.

آن آقای جوان که فیله سفارش داده بود همین‌طور که با موبایلش بازی می‌کرد رو به خانم پیر کرد و گفت: «مادر جان اینا رو واسه سگتون می‌خواین؟»

خانم پیر رنگش پرید و سرخ و سفید شد و با صدای لرزان نگاهی به آن آقا کرد و گفت: «سگ؟!!!»

آقای جوان گفت: «بله... آخه سگ من این فیله‌ها رو هم با ناز میخوره... سگ شما چجوری اینا رو میخوره؟!!»

خانم پیر با بغض و خجالت گفت: «میخوره دیگه مادر... شکم گرسنه سنگم می‌خوره...»

آقای جوان گفت: «نژادش چیه مادر؟»

خانم پیر گفت: «بهش میگن توله سگ دو پا... اینا رو برای بچه‌هام میخوام اّبگوشت بار بذارم خیلی وقته گوشت نخوردن!»

با شنیدن این جمله آن جوان رنگش عوض شد، یک تکه از گوشت‌های فیله را برداشت گذاشت رو آشغال گوشت‌های آن خانم پیر.

خانم پیر به مرد جوان گفت: «شما مگه اینا رو برای سگتون نگرفته بودین؟»

جوان گفت: «چرا مادر...»

خانم پیر گفت: «بچه‌های من غذای سگ نمی‌خورن مادر...»

بعد گوشت فیله را گذاشت آن طرف و آشغال گوشت‌هایش را برداشت و رفت...!
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: marzi ba

آسمون

New member
سلام برادران گرامی
من حرفای پاتوق پسرارو به پاتوق دختراترجیح میدم با اجازه بی صدامیام و میرم.کاری هم باکسی ندارم...اشکال نداره؟!
 

آسمون

New member
په از خودمونی...... بوفرما تو.... این گلا رو هم بیگیر برو اون بالای مجلس بیشین الان یه چایی دبش فرد اعلا واست مویارم صفا کنی:rose::rose::rose::rose:
چوخ ممنون گارداش...
شما راحت باشین من راحتم...
 

Nike313

New member
معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ...

دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟

معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:

چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم!

دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...

اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشك بخریم كه شب تا صبح گریه نكنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره كه من دفترهای داداشم رو پاك نكنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...




گفتند زندگی را زیبا ببین

جواب داد

کجای زندگی را؟؟ زندانها؟؟ شکنجهای روحی؟؟ فقر؟؟

اینها که زیبایی ندارد؟؟

دارد؟؟

 

Nike313

New member
نمیدونم تا حالا به فکر کودکانی بودید که روی تختهای بیمارستانها خوابیدند؟؟ کودکانی که از دنیای کودکی فقط اسمش را یدک میکشند؟؟

کودکانی که بیماری را از جدشون به ارث بردند و خود بیگناه بودند؟؟ کودکانی که از هزاران ارزوی کودکی فقط ارزوی خوب شدن دارن؟؟

نمیدونم تا حالا به فکر کودکان سرطانی گوشه بیمارستانها بوده اید یا نه؟؟

این کودکان خسته اند...

خسته از سرنگ های بی رحم همیشگی...

خسته ازانتظار بر روی تخت...

خسته از تهوع های بی وقت...

خسته از نگاهای دیگران...

خسته از جمله تکراری خدا شفا بده...

خسته از این که صدای بازی بچها همیشه ان سوی دیوارها هست...

گاهی با خودشون میگند کی تمام میشود بی انکه معنی تمام را بدانند.در همان عالم کودکیشان با خداوند حرف میزنند تا از این دردهای نا خواسته راحت شوند



خدایا:هنوزبه تو امیدوار است ان کودک هنوزاز این امید خسته نشده...

خدایا به فکرش باش او هنوز بی گناه ترین است...



ca2.jpg
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: biosta

Nike313

New member
خداوند میبیند و می پوشاند...

ما ادمها نمیبینیم و جار می زنیم ...

واقعا درک کردن این جمله کار هر کسی نیست . چرا که ما ادمها عادت کردیم عیوب دیگران را فریاد کنیم غافل از این که تنها قاضی عالم فقط خداست.

خدای عزیز و مهربون کمکمون کن تا همانطور که دوست داریم مردم خوبیهامون را ببینند و از بدی هامون چشم پوشی کنند ما هم فقط خوبی های ادمها را ببینیم و چشم مون را روی بدی ادما ببندیم...

خدایا یاری یمان کن تا شخصی که شب گناه کرد را روز به چشم گناه کار نبینیم شاید که توبه کرده باشه...

خدایا یاری یمان کن تا همه ادمها را هرچقدر هم در حقمون بدی کردند ببخشیم تا وجدانی اسوده و دلی پاک و پر از یاد تو داشته باشیم ...

خدایا ما همه امید به بخششت در روز قیامت داریم...

:riz304::riz304:
 

نوتر

New member
دوستان و پسرای گل انجمن دلم میخواد یکمی هم جو تاپیک رو شاد کنیم

البته منظورم از شادی این نیست که همه جور شوخی پسرونه داشته باشیم. چون به هر حال خانم ها انجمن هم دارن از تاپیک دیدن میکنند

من دوست داشتم اگه دوستان خاطره ای از دوران دانشجویی یا احیانا اگه سربازی و یا مدرسه دارید هم بگین.:applause:
 

BBT

New member
دوستان و پسرای گل انجمن دلم میخواد یکمی هم جو تاپیک رو شاد کنیم

البته منظورم از شادی این نیست که همه جور شوخی پسرونه داشته باشیم. چون به هر حال خانم ها انجمن هم دارن از تاپیک دیدن میکنند

من دوست داشتم اگه دوستان خاطره ای از دوران دانشجویی یا احیانا اگه سربازی و یا مدرسه دارید هم بگین.:applause:

نوتر جای مهران و رضا و مهرشاد به خیرررر
اگه بودن الان یه بساطی اینجا داشتیم هااااا
اون شب تاپیک با این بچه ها یه شبه نزدیک ۶۰ ۷۰ صفحه رفت
اصلا انگار ندیدی بدید بودیم ها:painting:
خیلی خوش گذشت.....
----------------------------------------
اخرش هم که ظرفا رو کسی قبول نکرد بشوره
بعد کی بود با پیر جامه اش موند تو تاپیک حذف شد رفت افق
شبانههههه:25r30wi:
همه خواب بودیم هاااا
 

Nike313

New member
نوتر جای مهران و رضا و مهرشاد به خیرررر
اگه بودن الان یه بساطی اینجا داشتیم هااااا
اون شب تاپیک با این بچه ها یه شبه نزدیک ۶۰ ۷۰ صفحه رفت
اصلا انگار ندیدی بدید بودیم ها:painting:
خیلی خوش گذشت.....
----------------------------------------
اخرش هم که ظرفا رو کسی قبول نکرد بشوره
بعد کی بود با پیر جامه اش موند تو تاپیک حذف شد رفت افق
شبانههههه:25r30wi:
همه خواب بودیم هاااا


یادمه اون شب من اخر شبش شروع کردم با گوشی داغونم همه پستارو لایک کردم تا ساعت 5:30 صبح داشتم لایک میکردم

بعدش خوابیدم بیدار شدم دیدم نیس

انقدر دلم واسه انگشتم سوخت :25r30wi::25r30wi:
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: pari20

نوتر

New member
عشق پزشکی:

ترم 2 بودیم یه دوستی داشتم عشق پزشکی بود. خیلی با این دوستم صمیمی هستم(الانم صمیم)
این عاشق رشته ی پزشکی بود. داداششم پزشکی قبول شده بود(سال بعد هم ان شالله کامل دیگه پزشک میشند)

خخ ما ترم 2 یکواحد آناتومی داشتیم(بماند که نمیدونیم تشریح به چه درد تغذیه میخوره)

این دوستم چون عشق پزشکی بود عاغا روز امتحان این درسو یجور خونده بود کل کتاب آناتومی عمومی رو حفظ بود خخخ
ما هم هیچ کدوممون نخونده بودیم خخخ

شماره صندلی هامون یجور بود که من پشت این دوستم افتاده بودم

یعنی هممون داشتیم میلرزیدیم که خدایا یعنی 10 میگیریم؟؟

اون روز بچه های پزشکی هم همین امتحان رو داشتند. استاد هم که حال طرح سوال رو نداشت سوالات اونارو آورده بود به ما بده:5:
این دوست من وقتی جلسه شروع شد دیدم داره خوب و مسلط میزنه. خخخ
منم دیدم بابا جلو چشمه داره میزنه خووو اغفال شدم از رو دست اون قشنگ زدم:25r30wi:

عاغا من که قبل امتحان داشتم میفتادم دیدم وقتی نمرات اومد یکی دوتا ازخانومای کلا...س میگفتند آقای ... تبریک شما 18 شدیدن بالاتر از همه ! چقد باهوشید شما:25r30wi:

منم از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون میگفتم بله ما اینیم. خخخخ

البته بعدا اون دوستمو یه نسکافه تو بوفه مهمون کردم
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: حسان

نوتر

New member
نوتر جای مهران و رضا و مهرشاد به خیرررر
اگه بودن الان یه بساطی اینجا داشتیم هااااا
اون شب تاپیک با این بچه ها یه شبه نزدیک ۶۰ ۷۰ صفحه رفت
اصلا انگار ندیدی بدید بودیم ها:painting:
خیلی خوش گذشت.....
----------------------------------------
اخرش هم که ظرفا رو کسی قبول نکرد بشوره
بعد کی بود با پیر جامه اش موند تو تاپیک حذف شد رفت افق
شبانههههه:25r30wi:
همه خواب بودیم هاااا

اون تاپیک محشر بود

خیلی خاطره خوبی بود

خداییش یه شبه انقد پست گذاشتیم:25r30wi:
 

BBT

New member
یادمه اون شب من اخر شبش شروع کردم با گوشی داغونم همه پستارو لایک کردم تا ساعت 5:30 صبح داشتم لایک میکردم

بعدش خوابیدم بیدار شدم دیدم نیس

انقدر دلم واسه انگشتم سوخت :25r30wi::25r30wi:

اخی
الهیییی
هنوز تکنولوژی انقده پیشرفت نکرده بگیم یه All Marker برات درست کنن انقده اذیت نکشی
اره منم خیلی دلم سوخت بیشتر برای اون لحظات خوشی که داشتیم ....

- - - Updated - - -

یادمه اون شب من اخر شبش شروع کردم با گوشی داغونم همه پستارو لایک کردم تا ساعت 5:30 صبح داشتم لایک میکردم

بعدش خوابیدم بیدار شدم دیدم نیس

انقدر دلم واسه انگشتم سوخت :25r30wi::25r30wi:

اخی
الهیییی
هنوز تکنولوژی انقده پیشرفت نکرده بگیم یه All Marker برات درست کنن انقده اذیت نکشی
اره منم خیلی دلم سوخت بیشتر برای اون لحظات خوشی که داشتیم ....
 

نوتر

New member
یکی از دغدغه های همه ی کاربران، مدیران، مدیران ارشد اینه یه نرم افزاری رو برای حسان و محمد بخریم که با یه دکمه تا 2 سال دیگه همه ی پستارو نخونده لایک بزنن.:25r30wi:

خدایی خیلی مهربونن. به افتخار محمد گل و حسان گرامی::applause::riz304::riz304:
 

Nike313

New member
یکی از دغدغه های همه ی کاربران، مدیران، مدیران ارشد اینه یه نرم افزاری رو برای حسان و محمد بخریم که با یه دکمه تا 2 سال دیگه همه ی پستارو نخونده لایک بزنن.:25r30wi:

خدایی خیلی مهربونن. به افتخار محمد گل و حسان گرامی::applause::riz304:

ممنون نوتر جان خوبی از خودنه

من لایکو خیلی دوس دارم

اوایل که اینجا اومده بودم اصن تو بخش سرگرمی فعال نبودم

بعدشم همه شماهارو میدیم که همو میشناسینو با هم دوستین

منم خجالتی بودمو تو بحثا شرکت نمیکردم ...... تنها کاری که میکردم همین لایک کردن بود ..... که همینم باعث شد کم کم با بچه های اینجا اشنا شم:sarma:
 

Nike313

New member
عههههههههههههه بچه ها یادتون پارسال با هم دسته جمعی رفته بودیم زیارت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ایستاده ها از راست:من،محمد،محسن..........نشسته ها از راست:ناصر،نوتر کبیر،آخریه هم خوشمون اومد گفتیم تو عکس باشه هههههههههههع




:25r30wi::25r30wi::25r30wi:
 
بالا