پاتوق بچه های بیوشیمی

darab

New member
می دانی؟

یک وقت هایی باید

رویِ یک تکه کاغذ بنویسی

تعطیل است

و بچسبانی پشتِ شیشه‌یِ افکارت

... ... باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال سوت بزنی

در دلت بخندی به تمام افکاری که

پشت شیشه‌یِ ذهنت صف کشیده اند

آن وقت با خودت بگویی:

بگذار منتظر بمانند.
 

bahar9368

New member
آره گلم اییییییییییییییییی کاش خدا از این زن داداشایییییییی خوب نصیب ما هم بفرماید آآآآآآآآآآآآآآمممممممممممممممممییییییییییییییییییییییییییین
محتاج دعای سبزتان هستیم :25r30wi:

آجی :25r30wi:دعای من نارنجیه ها .دوس میداری؟
 

roman30

New member
کوله بارم بر دوش سفری می باید
سفری تا ته تنهایی محض
هر کجا لرزیدی از سفر ترسیدی
فقط آهسته بگو من خدا را دارم
میم بدین
 

leylii

New member
روی سکوی کنار پنجره همه شب جای منه
یک ورق و کاغذ و یک دونه قلم همیشه یار منه
کاغذ ای خط خطی از کنار پنجره می پرند توی کوچه
سر حال از این که آزاد شدند ..نمی دونند که اسیر باد شدند
دیگه بیداری شب عادتمه..همدم من ی تیک تیک ساعتمه
حالا من موندم و یک دونه ورق که اونم از اسم تو سیاه می شه
همه چیزم تو زندگی آخرش پای تو تباه می شه
چشمونم فاصله رو دید می زنه ..دلم اسم تو رو فریاد می زنه
در و پنجره را تا انتها باز می کنم
تو خیالم با تو پرواز می کنم .....
 

leylii

New member
از آن روزی که سر بازی به پا شد
ستم بر ما نشد بر دختران شد
بمیرد آنکه سر بازی رو به پا کرد
تمام دختران رو چشم انتظار کرد ....
 

saadat

New member
سلام سعادت جان
اختیار داری اینجا برای خودتونه عزیز شما نیاید کی بیاد
خوش اومدی به جمع دوستات :riz304:
سلام ممنون bbtببخشید من این ماه زیاد نمیتونم بیام ولی مثل اینکه بچه ها کولاک کردند
راستی شما این همه انرژی رو از کجامیاریدمن که به زورسرپام چه برسه به شعروشاعریومشاعره ویادآوردن شعر.:5:
 

darab

New member
بچه ها عشق قشنــگ است ولـی
سهم عاشق دل تنــگ است ولـی

بین معشـــوقه و عاشــــق گه گـاه
زندگی صحنه ی جنــگ است ولـی

دل معشـــــوقه و عاشـــــق با هـم
مثل آیینـــــه و سنــــگ است ولـی

با سیــــاهی و سفیــــــدی ترکیـب
عشق یعنی که دو رنگ است ولی

درد بسیــــار شکســــت عشقـــی
بدتـــــــر از زخم پلنــــگ است ولـی

دوستــــــانم همه تان می دانیــــــد
عشق بی زور تفنـــــگ اسـت ولـی

خودمـــــــانیم بـــــــــدون عشقــــی
کـــــــار دنیا همه لنــــگ است ولـی

بچه ها بـا همــــه ی ایـــــن اوصــاف
بخـــــدا عشق قشنــــگ است ولی
 

leylii

New member
آمد و آتش به جانم کرد و رفت
با محبت امتحانم کرد و رفت
آمد نشست و آشوبی به پا
در میان دودمانم کرد و رفت
امد او دود شد من شعله اش
در وجود خود نهانم کرد و رفت
آمد رویی گشود و شد نهان
آتشین تر این بیانم کرد و رفت.....
 

bahar9368

New member
کوله بارم بر دوش سفری می باید
سفری تا ته تنهایی محض
هر کجا لرزیدی از سفر ترسیدی
فقط آهسته بگو من خدا را دارم
میم بدین

مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دود
یا خزانی خالی از فریاد و شور
 

roman30

New member
در جهان هرگز نشو مدیون احساس کسی
تا نباشد رایگان مهرت گروگان کسی
گوهر خود را مزن برسنگ هر ناقابلی
صبر کن گوهر شناس قابلی پیداشود (به یک گوهر شناس قابل فوری نیازمندیم :25r30wi:)
 

darab

New member
کوله بارم بر دوش سفری می باید
سفری تا ته تنهایی محض
هر کجا لرزیدی از سفر ترسیدی
فقط آهسته بگو من خدا را دارم
میم بدین
من از روییدن خار سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمی گردد بدین بالا نشینی ها
 

roman30

New member
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دود
یا خزانی خالی از فریاد و شور
ررررررررررر بدم بهار جونم باشه
رضا به داده بده وز جبین گره بگشا
که بر من و تو در اختیار نگشاده است
 

leylii

New member
بر مزارم ننویسید دلسوز و مهربان ..آیه ی اهل قبور را بر سنگی حک نکنین و بر سر مزارم نگذارید... فقطنامم رو که نشانه ی دوست بودنم با شماست را بنویسید ...من خاک می شوم ولی جسمس دیگر با دمیدن روح یگانه ای متولد می شود ....برای او یاد باشید......
 

bahar9368

New member
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاد در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچه هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مساله و دوری عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست




 
بالا