biosta
Well-known member
امروز موکل یک نفر شدم که پیش قاضی از حقش دفاع کنه ، قاضی زرنگ و وارد بود ، گول نخورد ...
طرف مقابل که شاکی بود دستش را روی قران می گذاشت تو چشم آدم نگاه می کرد و قسم می خورد
در حالی که هم خودش و هم ما می دانستیم که دارد دروغ می گوید .
اما من نگذشتم حقت موکلم که مظلوم بود ضایع بشه ،
بعد از اتمام قضاوت موکلم بلغم کرد و تو چشماش می دیدم که چقدر از این که حمایتش کردم تا حقش رو بگیرد خوشحال بود
اگر نبودم کارش تموم بود انقدر حال کردم ،احساس خوبی داشتم .
آخرین باری که با خودم حال کردمو یادم نی :smiliess (3):
داستان نبود مینا خانم ، واقعی بود ، دیروز پیش آمد .