مشاعره

.Nazanin

New member
ره مده در خط مشکین، شانه شمشاد را
نیست حاجت حک و اصلاحی خط استاد را

نیست ممکن یک نظر خود را تواند سیر دید
گر کند آیینه شیرین تیشه فرهاد را

 

Chromosome

New member
او صبر خواهد از من،
بختی که من ندارم
من وصل خواهم از وی،
قصدی که او ندارد
 

Meghraz

New member
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست

حافظ
 

Chromosome

New member
تا به جفایت خوشم،
ترک جفا کرده ای
این روش تازه را،
تازه بنا کرده ای
 

.Nazanin

New member
تا شد از صدق طلب چون صبح، روشن جان ما
از تنور سرد، آید گرم بیرون نان ما
صائب تبريزی
 

shaghayegh 71

New member
ان ماه ديده است كه من نرم كرده ام
با جادوي محبت خود قلب سنگ او
ان ماه ديده است كه لرزيده اشك شوق
در ان دو چشم وحشي و بيگانه رنگ او
«يادي از گذشته-فررغ فرخزاد»
 

.Nazanin

New member
وای از این افسرده گان فریاد اهل درد کو؟
ناله مستانه دلهای غم پرورد کو؟
رهی معيری
 

IL-2

Well-known member
وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور صراحی و جام رفت
 

FARNAZz

Member
تمام شب به خیال تو رفت و می دیدم
که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد
 

IL-2

Well-known member
تمام شب به خیال تو رفت و می دیدم
که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد

سلام فرناز جان چند وقت بود به مشاعره سر نمیزدی بی وفا
دیر است که دلدار پیامی نفرستاد


ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد


- - - Updated - - -

تمام شب به خیال تو رفت و می دیدم
که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد

سلام فرناز جان چند وقت بود به مشاعره سر نمیزدی بی وفا
دیر است که دلدار پیامی نفرستاد


ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
 

ati1408

New member
دل می تپد از شوق که امروز کجایی ؟
شاید که دگر باره از این کوچه بیایی...
 

FARNAZz

Member
سلام فرناز جان چند وقت بود به مشاعره سر نمیزدی بی وفا
دیر است که دلدار پیامی نفرستاد


ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد



- - - Updated - - -



سلام فرناز جان چند وقت بود به مشاعره سر نمیزدی بی وفا
دیر است که دلدار پیامی نفرستاد


ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد

سلام عزیزم
شما لطف دارید:rose::rose::rose:

یارا حقوق صحبت یاران نگاه دار
باهمرهان وفا کن و پیمان نگاه دار
در راه عشق گر برود جان ما چه باک
ای دل تو آن عزیز تر از جان نگاه دار
 

baran-

New member
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن

ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
 
آخرین ویرایش:

mohammad63

Well-known member
نماز عشق را خواندم به پشت درب این خانه/ ولی من سجده خود را میان کوچه ها کردم
 

baran-

New member
محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست
گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان می‌روی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست
گفت: می‌باید تو را تا خانهٔ قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست
گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست
گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست
گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم
گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست
گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بخود شدی
گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست
گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را
گفت: هوشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست

پروین اعتصامی
 

Chromosome

New member
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست؟ ندانم
 

.Nazanin

New member
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

 
بالا