مشاعره

bioelectric

New member
نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت
بیهوده می کوشی بمانی مهربان ای دوست
 

bioelectric

New member
تادر دلم جا گرفتی، در سینه ماوا گرفتی
بوی گل و سوسن آید ، از چاک پیراهن من
 

leylii

New member
تنم از خواب خوش بی زار و دل بیدار
به ساغر ریختیم داروی خوابم را
 

bioelectric

New member
در مدرسه مطلب علم که آنجاست
لوحی سیه و چند بد آموز و دگر هیچ

روح پدرم شاد که میگفت به استاد
فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ
 

BioScientist

New member
در مدرسه مطلب علم که آنجاست
لوحی سیه و چند بد آموز و دگر هیچ

روح پدرم شاد که میگفت به استاد
فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ

چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم
چای می نوشم ولی از اشک فنجان پر شده است
 

bioelectric

New member
تا نپنداری که من در آتش از جوش تبم
در غم روی تو مدهوشم، نه مدهوش تبم
 

bioelectric

New member
ندانم کان مه نامهربان یادم کند یا نه
فریب انگیز من با وعده ای شادم کند یا نه
 

bioelectric

New member
قلب دزدی کار خوبی نیست خواهش میکنم
بعد از این خاتون من کم مردم آزاری کنید
 

bioelectric

New member
منم مرغی که جز در خلوت شب ها نمی نالد
منم اشکی که جز بر دامن دلها نمی افتد
 

BioScientist

New member
منم مرغی که جز در خلوت شب ها نمی نالد
منم اشکی که جز بر دامن دلها نمی افتد

در بند اسارت تو می‌آید آب
دارد به عمارت تو می‌آید آب
در هیئت اشك زائری آشفته
هر شب به زیارت تو می‌آید آب

التماس دعا
وقت بخیر:riz304:
 
بالا