مشاعره..... با حرفی که نفر قبلیت میگه شعر بگو.. برای نفر بعدیت یه حرف بگو

آتشین

Well-known member
باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن

تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را


ش
 

abtin13

New member
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است

ر
 

آتشین

Well-known member

رحم آر بر دل من،کز مهر روی خوبت
شد شخص ناتوانم باریک چون هلالی

ض
 

abtin13

New member
ضیاء ذهن تو زاید ز چشمه خورشید
نسیم خلق تو خیزد ز روضه رضوان

ق
 

shiny

New member
پیداست از این شیوه که مست است شرابت

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت

چ
 

abtin13

New member
چون نیست مقام ما در این دهر مقیم
پس بی می و معشوق خطاییست عظیم
تا کی ز قدیم و محدث امیدم و بیم
چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم
ف


- - - Updated - - -

چون نیست مقام ما در این دهر مقیم
پس بی می و معشوق خطاییست عظیم
تا کی ز قدیم و محدث امیدم و بیم
چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم
ف
 

پیچک

New member
حافظ عزیز میگه :

فاش میگویم و از گفته ی خود دلشادم .........بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم...


ح...
 

Azin E

New member
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است


- - - Updated - - -

میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
 

shiny

New member
تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو

پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو

ج
 

abtin13

New member
ژاژخایان خلق چون عصفور
پاک مردان چو ماهیند خموش


- - - Updated - - -

ژاژخایان خلق چون عصفور
پاک مردان چو ماهیند خموش
 

شفق بانو

New member
حرف نذاشتین/ با حرف اخر»ش» ادامه میدیم

شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق

به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی

ف
 

abtin13

New member
فرق است میان آن که یارش در بر
با آنکه دو چشم انتظارش بر در

ش
 

yara

New member
شب است... و در به در کوچه های پر دردم!

فقیر و خسته بدنبال دوست میگردم.



خ
 

کینز

New member
خوب رویان جهان رحم ندارد دلشان
باید از جان گذرد هر که شود عاشقشان
م
 

baran-

New member
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم

جرس فریاد می دارد که بر بندید محمل ها

همه کارم زخودکامی به بد نامی کشید آخر

نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفل ها

پ
 

شفق بانو

New member


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می‎کند

بلبل شوقم هوای نغمه‎خوانی می‎کند

همتم تا می‎رود ساز غزل گیرد به دست

طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می‎کند


شهریار

ص
 

'Reza'

New member
صراف سخن باش و سخن بیش مگو

چیزی که نپرسند تو از پیش مگو
----------------------------------------
صاف چون با آیینه می باید شدن با نیک وبد

هیچ چیز از هیچ کس در دل نمی باید گرفت


با حرف ق
 
بالا