مشاعره..... با حرفی که نفر قبلیت میگه شعر بگو.. برای نفر بعدیت یه حرف بگو

[parsa90]

دستم نداد قوت رفتن به سوی دوست
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

 

[paeez]

منم من،میهمان هرشبت،لولی وش مغموم.
منم من،سنگ تیپا خورده رنجور.
منم،دشنام پست آفرینش،نغمه ناجور........

 

[baran71]

رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود

دیگر به چه امید در این شهر توان بود

 

[باران4]

دربین ما اشارات چشمی کفایت است
حرف ندای عشق نه لازم به گفتن است

 

[رونـاک]

تو نیستی که ببینی

چگونه با دیوار

به مهربانی یک دوست، از تو می گویم

 

[swan20]

مراباوجودتوهستی نماند
بیادتوام خودپرستی نماند

 

[paeez]

در طبع شهریار خزان شد بهار عشق
زیرا توخرمن گل و ریحان نیامدی...

 

[paeez]

یاد من باشد که کاری نکنم،که به قانون زمین بر بخورد
یاد من باشد تنها هستم
ماه بالای سر تنهایی است...

 

[swan20]

تواضع سر رفعت افرازدت
تکبر به خاک اندر اندازدت

 

[zaragenetic64]

تازه رسیده ام به این آرامشی که دارم
برپا نکن در دل من آشوبه دیگری....:65d6a5d6s:

 

[baran71]

یک نفر آمد صدایم کرد و رفت

در قفس بودم رهایم کرد و رفت

 

[شفق بانو]

توانا بود هرکه دانا بود

 

[baran71]

در میکده رهبانم و در صومعه عابد

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

 

[FARNAZz]

دل با من و جان بی تو ، نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من ، نستانم و بستانی

ش

 

[IL-2]

شب تاریک وبیم موج و گردابی چنین هایل ...... کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها :sad:

 

[FARNAZz]

در آتش خیـــــــال تو با خود قــــــــــدم زدم
دوران عاشقی به همیـن سادگی گذشت

س

 

[mw.ashel]

در آتش خیـــــــال تو با خود قــــــــــدم زدم
دوران عاشقی به همیـن سادگی گذشت

س

سالها از پی مقصود به جان گردیده ایم / یار در خانه و ما دور جهان گردیده ایم

ت

 

[IL-2]

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد ........ دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
ز

 

[varia]

سالها از پی مقصود به جان گردیده ایم / یار در خانه و ما دور جهان گردیده ایم

ت

تا که بودیم نبودیم کسی، کشت مارا غم بی هم نفسی، تا که مردیم همه بیدار شدند، تا که خفتیم همگی یار شدند، قدر آن شیشه بدانید که هست... نه در آن موقع که افتاد و شکست!

 

[varia]

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد ........ دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
ز

ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هرچه دیده بیند دل کند یاد***بسازم خنجری نیشش ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد.

گ