The Sixth Sense (1999 یا حس ششم:فیلمی بسیار زیبا با بازی جالب بروس ویلیس
توضیح: A boy who communicates with spirits that don't know they're dead seeks the help of a disheartened child psychologist.
آن چه باعث شگفت انگیز بودن تماشای این فیلم می شود، نه فقط ارائه ی بازیهای عالی، هیجانی بودن آن و یا حتی موضوع فیلماست، بلکه دیدگاه شیامالان و نحوه ی بیان فیلم می باشد که مخاطب را به خود جذب می
نماید، و در نتیجه او را به تماشای نمایشی غنی از احساسات : هراس، غم، شادی،پریشانی و رضایت می نشاند.
در ساخته ی سوم خود شیامالان 28 ساله،تسلط و هنر خود را در به هم بافتن موضوعات پیچیده ی روانشناسی ، دینی و ماوراءالطبیعی به یکدیگر به صورت یک داستان قوی و مافوق انتظار نشان می دهد. حس ششم با
اینکه در ظاهر در ژانر فیلم های ترسناک قرار می گیرد، ولی حقیقتا داستانی درباره یروابط انسانی در یک پیش زمینه ی ماوراء الطبیعی است؛ به طوری که حتی مردگان تا اواسط فیلم به مخاطبین نشان داده نمی شوند و هنگامی که آنها در لحظاتی کوتاه ولیتاثیر گذار دیده می شوند- جایی که مخاطب وحشت زده در انتظار صحنه هایی پر از خشونت می نشیند- فیلم نگاه خود را تغییر داده و تماشاگر کول را می بیند که با یافتن تسلط بر خود، بدون ترس با ارواحی که به صورت ناعادلانه و خشونت بار مرده اند ارتباط برقرار می کند و به صحبت می نشیند. در واقع هنگامی که کول خود و توانایی های خود را می شناسد، نگاه خود را تغییر داده و به درک بهتر از افراد پیرامون خود (ملکم، مادرو ارواح)می رسد، و در اینجاست که به آرامش و امنیت دست می یابد.
فيلم "حس ششم" در تلاش است به نوعي توجه ببيننده را به اين نکته جلب کند که چطور مي توان با ترس هايي که در زندگي با آنها درگير هستيم، روبرو شويم. کارگردان فيلم، نايت شيامالان، مي گويد: «"حس ششم" بر مبناي ترس انسان هاي واقعي، بچه هاي واقعي و بزرگسالان واقعي ساخته شده است. ترس از دست دادن، ترس از ناشناخته ها، ترس از داشتن توانايي و قدرتي که کمک مي کند با آنچه که در پشت پرده قرار دارد، روبرو شد و در آخر ترس از ندانستن احساسات دروني مان و واقعيات.» واضح است که بيشترين تأکيد کارگردان بر روي ايجاد ارتباط است. مي بينيم که مالکوم تنها راه آزادي از ترسي که کول با آن دست به گريبان است را ايجاد ارتباط
با ارواحي مي داند که مدام در سر راه پسربچه قرار مي گيرند.
این فیلم همچنین به بحث مهم گشودگی یا openness در روابط انسانی می پردازد. کول از آنجایی که درباره ی
مشکل خود با کسی سخن نمی گوید در تنهایی و انزوای روحی و روانی به سر می برد. او نه در خانه ، نه در اجتماع و نه در مدرسه نمی تواند با کسی ارتباط موثر بر قرار نماید. او از داشتن لقب "عجیب غریب" سخت ناراحت است و از اینکه کسی درباره ی او اینچنین فکر کند می هراسد. در فیلم کول از مادرش می پرسد :"درباره من چه فکری می کنی مامان؟
آیا فکر بدی می کنی؟" و مادرش با حالتی غمگین ولی اطمینان بخش به او میگوید:"به صورت من نگاه کن, من هیچ فکر بدی درباره ی تو نمی کنم." ولی دکترملکوم با مهارتیخاص کول را از انزوا در آورده و به خود گشودگی می رساند. هنگامی که کول مشکل خود را به ملکم می گوید ارتباطی موثر میان آنها برقرار می گردد وملکم با هم فکری و هم دلی با کول دیدگاهش را نسبت به مشکل خود تغییر میدهد و با اینکه اصل مشکل او یعنی دیدن
مردگان هرگز بر طرف نمی شود ولی به یک راه حل موثر جهت کنار آمدن با آن می رسد.
عکسش رو نمی تونم آپلود کنم.نمیدونم چرا!!
لینک:
Sixth Sense (1999) - IMDb