سفرنامه

saye

New member
علایق شخصی افراد متفاوته و در بعضی عشق به سفر بسیار پررنگه.....یکی از اون افراد منم....
همیشه قبل از هر سفر به سایتهای مختلف سر میزنم و برای مسافرت از تجربیات افراد مختلف استفاده می کنم ..
اینجا می خوام تجربیات سفری خودم رو قرار بدم..شاید به درد کسایی بخوره:auizz3ffy9vla57584x
 

saye

New member
مبدا:شیراز ..................... مقصد:جزیره قشم{معروف به جزیره عجایب هفتگانه}
تاریخ حرکت:22/10/91
در این سفر ما تصمیم گرفتیم که با ماشین شخصی مسافرت کنیم..آخه با تحقیق متوجه شدم که جاهای دیدنی قشم زیاده و اگه تو جزیره با ماشین باشیم خیلی راحتتره....قبل از سفر با شماره راه و ترابری {7266621}تماس گرفتم تا بهترین و کوتاهترین مسیر رو بهم بگن..شیراز..فیروزآباد..قیر..عوض..گراش..لار..بندر پل و اسکله پل..585کیلومتر..
از اونجایی که خیلی افراد واسه خرید به قشم میرن منم تصمیم داشتم که تو این سفر دلی از عذا در بیارم و کلی خرید کنم..واسه همین سعی کردم وسایل زیادی با خودمون نبریم..با اسکله هم هر چی تماس گرفتم که برنامه حرکت لنگراف رو بدونم کسی پاسخگو نبود ..به همین دلیل تصمیم گرفتیم که شب حرکت کنیم تا صبح اسکله باشیم تا مبادا لنگراف رو از دست بدیم و معطل شیم..
 

saye

New member
12 شب از شیراز حرکت کردیم...با خودمون چایی هم بردیم که همسری خوابش نگیره...فیروزآباد و قیر رو که رد کردیم جاده افتضاح شد ..تمام خاکی و پر از دست انداز..که مدام تو راه اظهار پشیمونی میکردیم که کاش از راه دورتر رفته بودیم ولی جادش بهتر بود.پس اگر کسی از شیراز عازم قشم هست هرگز این مسیرو امتحان نکنه..مسیر برگشتمون رو در ادامه میگم و بهتون پیشنهاد میکنم..همسری یکی از دست اندازها رو هم ندید و با سرعت از روش پریدیم و این ترس منو خیلی زیاد کرد و با اینکه خیلی خوابم میومد ولی چشم رو هم نذاشتم و همش به همسری پیشنهاد می دادم که جایی استراحت کنه تا منم بتونم بخوابم که نزدیکای ساعت 5 صبح گراش خوابیدیم..از اونجایی که نزدیکای اذان صبح بود و گویا نزدیک مسجد توقف کرده بودیم تا چشامونو رو هم گذاشتیم با صدای خیلی خیلی بلند اذان بیدار شدیم که هردمون خیلی ترسیده بودیم...من که به خوابم ادامه دادم ولی همسری خواب از سرش پریده بود و راه افتاد...
کمابیش تو راه خواب بودم آخه کمی خیالم راحت شده بود که همسری خوابش پریده تا اینکه لار از خواب بیدار شدم و از اینکه چیزی از راه نمونده بود خوشحال بودم...
نسبت به شهرهای تو مسیر لار از بقیه بزرگتر بود و پیدا کردن راه خروجی به سمت بندر خمیر کمی سخت تر{{{تو مسیر از این بندر اسم نبردم آخه اصلا ازش رد نمیشید و این اشتباهی بود که راه و ترابری بهم گفت }}}...حدودای ساعت 6..6:30 صبح بود داشتیم تو شهر دور میزدیم که خروجی رو پیدا کنیم که یه آش فروشی دیدیم ..خیلی هم شلوغ نبود و همسری پیشنهاد آش داد و منم که عاشق آش صبحونم{آش سبزی}استقبال کردم...ما دو تا ظرف آش خریدیم ..با توجه به تجربه ای که داشتیم فکر میکردیم ظرفاش کوچیکه در حالیکه اینبار ظرفاش بزرگ بود ...آش و ظرف آش خیلی داغ بود ..همسری هم شروع به رانندگی کرد تا بعد از خنک شدن آش اونو بخوره و مسئولیت سخت نگه داشتن دو ظرف آش به عهده من بود...من تو راه کم کم آشو خوردم ...نزدیکای بندر خمیر که شدیم دو راه پیش رومون بود و ما به سمت بندر خمیر رفتیم تا از اونجا هم به بندر پل برسیم.خیلی ها از دو راهی مسیر دیگه رو انتخاب کردن.به بندر خمیر که رسیدیم دیگه تابلویی نبود که ما رو به سمت بندر پل راهنمایی کنه و بعد که از ساکنان پرسیدیم گفتن اصلا نیازی نبوده وارد بندر خمیر بشین و فهمیدیم که سر دو راهی همون خیلی ها راه درست رو رفته بودن..کم کم خستگی داشت اذیتمون میکرد و این مسیر اشتباه کمی راه رو واسمون طولانی کرد...تو مسیر چند جا از افراد بومی پرس و جو کردیم تا دوباره اشتباه نشه و برعکس همیشه که همسری زود مسیرو پیدا میکنه کمی سردرگم شدیم و سه چهار جا پرسیدیم..دیگه داشتیم به جزیره نزدیک میشدیم در حین مسیر دریا رو میدیدیم و تو دریا جنگل دیده میشد..من با توجه به اطلاعاتی که داشتم با 99%یقین فهمیدم که اینایی که ما داریم میبینیم همون جنگلهای معروف حرا هستند... که خود این جنگلهای حرا منطقه ای بسیار وسیع و حفاظت شده هست که جلوی نگهبانیشم واسه پیدا کردن مسیر توقف کردیم و بعد از اطمینان از اینکه مسیر درستی را داریم میریم دوباره راه افتادیم...تا اسکله پل راهی نمونده بود...بالاخره به اسکله پل رسیدیم..... با اینکه ایام تعطیلات نبود اسکله نسبتا شلوغ بود و ما از اینکه جا گیرمون نیاد کمی دلهره داشتیم..همه ماشینها پشت سر هم بودن و ما آخر از همه و بعد چند تایی هم پشت سر ما اومدن...همسری از یکی از راننده ها در مورد اینکه گرفتن کاپوتاژ{{اجازه نامه ورود خودرو به جزیره}} چطوریه پرسید و اونم گفت که اطلاعی نداره ولی رفت تا سر و گوشی آب بده ..فورا برگشت و گفت ماشینو به خانمت بسپار و خودت با مدارک ماشین همراهم بیا و بعد دیدم که همه راننده ها ماشیناشونو ول کردن و با مدارک به دکه ای که کمی جلوتر بود واسه گرفتن کاپوتاژ رفتن...اینم از بی نظمی ما ایرانیها ..یه جورایی نوبت ریخت به هم ..ما هم این بی قانونی رو انجام دادیم آخه هیچ کس رعایت نمیکرد.. در این سفر من پا درد داشتم و طولانی نشستن تو ماشین هم به دردم اضافه کرده بود .. در ضمن تو هدایت کردن اون ماشین خیلی مهارت نداشتم و این دقایقی که همسری واسه کاپوتاژ رفته بود به من خیلی بد گذشت و همش خدا خدا میکردم زودتر بیاد...تا اینکه برگشت و گفت بعضی از ماشینا باید تاییدیه هم بگیرن و باید جای دیگه ای هم واسه گرفتن تاییدیه بره..پس ماشینو به گوشه ای هدایت کرد و رفت واسه گرفتن تاییدیه ...تاییدیه و کاپوتاژ رو که گرفت تو صف پشت سر بقیه ماشینا حرکت کردیم که کم کم به لنگراف نزدیک میشدیم و از دو تا قسمت که تاییدیه و گاپوتاژو چک میکردن رد شدیم که مسئول یکی از قسمتا که به ماشین ما مرتبط می شد نبود و کمی معطل شدیم و یه عالمه ماشین جلو افتادن.. و همسری خودش رفت دنبال طرف تا کارمون زودتر راه بیفته..بالاخره از اون کانال رد شدیم و با ماشین سوار لنگراف شدیم...دیدن اون همه ماشین رو لنگراف تجربه تازه ای بود که من داشتم..بیشتر مردم از ماشیناشون پیاده شدن تا از دیدن دریا و باد ملایمی که می وزید لذت ببرن...ما هم پیاده شدیم و چند تا عکس تو لنگراف گرفتیم..لنگراف با سرعت خیلی پایینی حرکت میکنه و اسکله پل به جزیره زیبای قشم خیلی نزدیکه و از اسکله میشه قشم رو دید و به خاطر سرعت پایین این مسیر 10 دقیقه ای طول کشید...و دوباره سوار ماشین شدیم و از لنگراف پیاده شدیم....
 

ninol

New member
چقدر با ذوق هستی تبریک می گم خوش سفر بودن یه هنره
 
بالا