زنگ تفریح ارشد روانشناسی

نظرتون چیه زنگ تفریح تا آزمون ارشد ۹۳ بسته شه؟؟


  • مجموع رای دهندگان
    0
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

rawy

New member
فانوسی جون اینایی که گذاشتی ( دو تا پست بالا ) چی بودن من ندیدم, باز نمی شن!!!
 

fanoosi

New member
فانوسی جون اینایی که گذاشتی ( دو تا پست بالا ) چی بودن من ندیدم, باز نمی شن!!!

سلام راوی جونم
2 تا عکس اند که داخلشون متن هم نوشته:
اولیش اینه:
پسرخاله: آدما نباس دوست پیدا کنند
چون وقتی میرن
وقتی دیگه نمیشه بهشون زنگ بزنی
وقتی نمیتونی درد و دل کنی
یا حتی باهاشون شوخی کنی و بخندی
...و همه دوستی خلاصه میشه تو عکسهات و خاطراتت
هی بغض تو گلوت گیر میکنه
خفه ات میکنه
آدما باس همیشه تنها بمونن

متن عکس دوم:
گاهی کسی را دوست داریم اما او نمی فهمد
گاهی کسی ما را دوست دارد ما نمی فهمیم
خلاصه یه مشت نفهم دور هم جمع شدیم، تشکیل اجتماع دادیم...
 

rawy

New member
سلام راوی جونم
2 تا عکس اند که داخلشون متن هم نوشته:
اولیش اینه:
پسرخاله: آدما نباس دوست پیدا کنند
چون وقتی میرن
وقتی دیگه نمیشه بهشون زنگ بزنی
وقتی نمیتونی درد و دل کنی
یا حتی باهاشون شوخی کنی و بخندی
...و همه دوستی خلاصه میشه تو عکسهات و خاطراتت
هی بغض تو گلوت گیر میکنه
خفه ات میکنه
آدما باس همیشه تنها بمونن

متن عکس دوم:
گاهی کسی را دوست داریم اما او نمی فهمد
گاهی کسی ما را دوست دارد ما نمی فهمیم
خلاصه یه مشت نفهم دور هم جمع شدیم، تشکیل اجتماع دادیم...

:sad:
عااااااااااشق پسر خاله ام, انقد که با معرفته این بچه

:25r30wi: حرف حق هم که جواب نداره
 

yazdan

New member
سلام به اهالی این تاپیک ودوستای جدید و قدیمی

من ی سری پست تو فیس گذاشتم اما چون اونجا بیشتر اعضای فالیم جز دوستانم هستن اساسآ خونده نشدن.آخه اهل فامیل خیلی بمن توجه دارن و متفق القول معتقدن من دیوونم
اینجا میخوام کپیشون کنم بلکه ی نظری هم از دوستان بگیرم
 

hamidehjoon

New member
ﯾﮏ روزی ﮐﻪ ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺗﺮ ﺑﻮدﻣ
ﺑﯿﺎﯾﻤ وـ ﺑﻨﻮﯾﺴﻤ ـ ﮐﻪ زﻧﺪﮔﯽ را ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻟﺬت ﺧﻮرد
ﮐﻪ ﺿﺮﺑﻪ ﻫﺎی روی ﺳﺮ را ﺑﺎﯾﺪ آراﻣ ـ ﺑﻮﺳﯿﺪ
و ﺑﻌﺪ ﻟﺒﺨﻨﺪ زد و دوﺑ ـ ﺎره ﺑﺎ ﺷﻮق راه اﻓﺘﺎد .
ﯾﮏ روزی ﮐﻪ ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺗﺮ ﺑﻮدﻣ ـ
ﻣﯽ آﯾﻤ وـ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻤ ـ ﮐﻪ " اﯾﻦ ﻧﯿ ﺰـ ﺑﮕﺬرد "
ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﮔﺬﺷﺘﻪ اﺳﺖ و آب از آﺳﯿﺎب و ﻃﺒﻞ ﻃﻮﻓﺎن از ﻧﻮا اﻓﺘﺎده اﺳﺖ .
ﯾﮏ روزی ﮐﻪ ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺗﺮ ﺑﻮدﻣ ـ
ﯾﮏ ﻧﻘﺎﺷﯽ از ﭘﺎﯾﯿﺰ ﻣﯿﮕﺬارﻣ ، ـ ﮐﻪ ﯾﺎدﻣ ـ ﺑﯿﺎﯾﺪ زﻣﺴﺘﺎن ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺼﻞ زﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ
زﻧﺪﮔﯽ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﻫﻤ ـ ﻣﯽ ﺷﻮد ، رﻧﮕﺎرﻧﮓ ، از ﻫﻤﻪ رﻧﮓ ، ﺑﺨﺮ و ﺑﺒﺮ !
ﯾﮏ روزی ﮐﻪ ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺗﺮ ﺑﻮدﻣ ـ
ﻧﺬرﻣ ـ را ادا ﻣﯽ ﮐﻨﻤ ـ
ﺗﺎ روزﻫﺎﯾﯽ ﻣﺜﻞ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﮕﯽ و ﻧﺎﺗﻮاﻧﯽ ﻻی دﺳﺖ و ﭘﺎﯾﻤ ـ ﭘﯿﭽﯿﺪه اﺳﺖ
ﺑﺨﻮاﻧﻤﺸﺎن و ﯾﺎدﻣ ـ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﺑﻬﺎر و ﭘﺎﯾﯿﺰی ﺑﯽ زﻣﺴﺘﺎن ﻣﺰه ﻧﻤﯽ دﻫﺪ
و ﻫﯿﭻ آﺳﯿﺎب آراﻣﯽ ﺑﯽ ﻃﻮﻓﺎن ...
 

yazdan

New member
فقط اون بخش از مطالب که مربوط به فضای فیس بوک میشه رو نادیده بگیرید.

- - - Updated - - -

امروز داشتم به ی موضوعی فکرمیکردم که بنظرم جالب رسید و گفتم باشما در میون بذارم و شاید نظر شمارو هم بتونم داشته باشم.

چند روز پیش با یکی از دوستانم که از اقلیت های مذهبی بود صحبت میکردم . مضمون صحبتای اون دوستم درباره این بود که هم مذهباش که توی ادارات مشغول به کار هستن هیچوقت به هم کیشان خودشون ازجمله این دوست من کمک نمیکنن که اگرچه میشه بعنوان امتیاز مثبت در نظر گرفته بشه اما در جامعه ای که کمک به دوستان خارج ازروال قانونی و ضابطه یک امر مرسوم شده این جریان کمی جای تامل داره .
در پاسخ به دوستم بطور ناگهانی ایده ای به ذهنم رسید که صرفآ در اون لحظه به قصد آروم کردنش مطرح کردم اما بعد که کمی عمیق شدم به این نتیجه رسیدم که به نوعی اون پاسخ میتونه خیلی هم صحیح و دقیق باشه..من به دوستم گفتم که غ=علت این به اصطلاح کوتاهیه هم مذهبای اون که اونها هم اقلیت محسوب میشن متزلزل بودن موقعیتشون هست.امنیت شغلی برای این گروه به مراتب کمتره و به همین خاطر کمتر جسارت چنین کارهایی رو از خودشون نشون میدن.(همین جا لازم میدونم بگم که بحث من خیلی کلی هست و صرفآ معطوف به جامعه ایران نیست).
این درحالی هست که گروه قالب (از لحاظ زبان ،مذهب، ملیت ، رنگ پوست و ...) در چنین موقعیتهایی با کمال جسارت وارد عمل میشن و باخیال راحت هم گروهشون رو یاری میدن.
در واقع اونچه که در این فرایند اتفاق میفته تا حدود زیادی ناشی از اون چیزی هست که من بهش میگم سوگیری مورخین.(مورخ صرفآ یک استعاره هست)
چون مورخین در غالب اوقات از گروه غالب هستن به دو شکل این جریان رو حمایت میکنن از طرفی از ثبت تخلفات هم گروهان خود صرف نظر میکنند و از طرفی در گزارش تخلفات سایر اقشار زیاده روی میکنن و حتی ممکن است برخی از قانون شکنی های گروه خود را به سایر گروه ها نسبت بدهند که این میتواند یکی از علل عمده ترس گروه اقلیت و البته گستاخی گروه غالب باشد.
این دور باطل درواقع تازه شروع یک اختلاف طبقاتی خواهد بود. به این شکل که گروه غالب به واسطه قدرت روز افزون در سایه ی قانون شکنی های رو به ازدیاد خود هر لحطه توانمندتر میشوند و این درحالیست که با توجه به محدودیت منابع در سرتاسر جهان در واقع منابعی که به دست این گروه میفتد بطور مستقیم از گروه اقلیت کم شده .
این وضعیت در تمام عرصه ها ادامه خواهد یافت.
به همین خاطر هست که من چند ماه پیش دونفر رو دیدم که بخاطر 400تومان(معادل4000ریال) دستگیر و راهی زندان شدند و گروه دیگری با خیال راحت اموال کلانی رو به یغما میبرند و حتی مسوولین نمیتوانند با صراحت اسم آنها را بطور کامل ذکر کنند و از اسامی مخفف استفاده میکنند.
به همین خاطر هست که گروهی میتونن به یک مراسم برن و دست به تجاوز گروهی بزنن ولی خدانکنه ی پسر تو ی جای دیگه به ی دختر که احتمالآ اونم بدش نمیومده چپ نگاه کنه.(گفته باشما : من هیچکدوم رو تایید نمیکنم بلکه موضوع مورد نظر من نحوه واکنش جامعه هست)

امیدوارم روزی حتی میهن پرستی هم صفتی ناپسند و نکوهیده بشمار بیاد و اونروز روزی خواهد بود که اقلیت معنی نداره.امیدوارم روزی برسه که وقتی به کسی میگیم با فلانی تازه آشنا شدم از ما نپرسن کجاییه؟اعتقادات مذهبی و سیاسیش چیه
امیدوارم روزی برسه که ما انسانها مردم دنیارو در ذهن خودمون به دو قسمت تقسیم نکنیم. که در نیمی از اون افراد هم فکر خودشون به عنوان انسانهای بی نقص یاد بشن و در نیمه دیگری اونهایی که عقیده متفاوتی دارن به نوعی تو دنیای ما کافر هستن و نماد تمام زشتیها.
یادمون باشه که در اغلب جوامع نسبتهای بسیار مشابهی از پلیدی و نیکی به ثبت میرسه که نشون میده صرفآ عقیده و پیشینه ی عشیره ایه یک فرد نمیتونه گواه ویژگیهای یک انسان باشه.
یعنی عمر ما کفاف میده اونروزو ببینیم؟امیدوارم لااقل بچه هامون بتونن.من برخلاف گذشته ها اینروزها خیلی خوشبین تر شدم به بشریت اعتقاد دارم.
امیدوارم حالتون بد نشه ولی فکرمیکنم بشریت مثل ی ققنوس که در پایان عمرش آتیش میگیره و از خاکسترش ی ققنوس دیگه احیا و زنده میشه ی دوره بسیار پرتلاطم رو درپیش داره که ممکنه ی جنگ جهانی باشه و تکامل (یا همون دست گلچین طبیعت) بعد از اون جریان تنها به کسانی اجازه بقا خواهد داد که تمامیت وجودی انسانهای دیگر رو به رسمیت بشناسن.بعد از این دوره درواقع شاهد گونه جدیدی از انسان خواهیم بود که با هوش سرشاری که بهش در پشت سر گذاشتن اون بحران کمک کرده حالا میخواد کهکشانهارو زیرپا بگذاره و با تجربه ای که از درنده خویی پدرانش گرفته حالا میخواد دل بدل هم نوعانش بده.(البته شاید اینم یکی از کهن الگوهای یونگ باشه مث تولد دوباره که در اقشار مختلف به شکل حضرت مسیح،فیلم ماتریکس،یا همین منجی در هرمذهبی نقل میشه)

خیلی تند نوشتم امیدوارم اشتباهات تایپی از حد نگذشته باشه.
 

yazdan

New member
انسان موجود عجیبیه!!!(البته تقریبآ همه دیگه اینو فهمیدن ازبس که انسان کارای عجیب و غریب انجام داده)
تمام عمرشو به امید روزی زحمت میکشه که بتونه استراحت کنه.مث کارمندی که همه ی تلاششو میکنه به بازنشستگی برسه ولی درست همین موقع هست که آدم تازه حس بدی بهش دست میده که دست کمی از پوچی نداره.من فکر میکنم جریان از این قراره که اونچه که به انسان احساس هستی و موجودیت میده میزان تاثیر گذاریش در زندگی خودش و پس از اون محیطش هست
همونطور که میدونید کودک انسان در ماههای اولیه زندگی خودش هیچ درکی از وجود خودش بصورت منفرد نداره و این مصادف هست با زمانی که کودک هیچ اثری بر محیط نداره وحتی از گرفتن ی ی شی ساده عاجزه.
اگر این دیدگاه رو بپذیریم میتونیم سایر طبقات رشد انسان رو به نوعی از این منظر درسه طبقه قرار بدیم.وابستگی.استقلال و خودشکوفایی(البته مفهوم مطلق در روانشناسی وجود نداره و عملآ ما همیشه در زندگی در حال تعامل با عوامل محیطی هستیم و اونچه که مورد نظر من هست ی دید کلی به جریان تاثیر گذاری انسان محسوب میشه)
بهرحال انسان با کسب تواناییهای جسمی دقدقه ی جدیدی پیدا میکنه که گاهی مجبور میشه به آب و آتیش بزنه تا اون رو کسب کنه.حتی خیال داشتن اون هم براش آرامشبخشه.این دقدقه ی جدید استقلال هست و ممکنه از طریق بدست گرفتن امور زندگی فرد توسط خودش به طور واقعی حاصل بشه و یا اینکه به یک توهم محدود بشه مثل نوجوانی که با سیگار کشیدن تنها ظاهر یکی از بزرگسالان الگو رو تقلید میکنه و عملآ بخاطر هزینه سیگارش بیشتر به خانواده وابسته میشه.اگر این مرحله پشت سر گذاشته بشه هرکسی بفکر گسترش تاثیر گذاری خودش میفته که اگر موفق به کسب این ویژگی بشه به سطح خودشکوفایی میرسه.البته از دید من خودشکوفایی محدود به یک حالت مثبت نمیشه.بهرحال فرد خودشکوفا انسان تاثیرگذاری هست که میتونه از قدرتش درجهت منفی هم استفاده کنه.توجه کنید منفی نه نادرست.چون نادرست یک واژه ی نسبی محسوب میشه که درنظر انجام دهنده ی کار میتونه کاملآ درست باشه.
البته باید اعتراف کنم که به این نتیجه رسیدم که اغلب افراد خودشکوفا حتی در پس اعمال گاهآ عجیبشون نیاتی دارند که میتونه براشون توجیهی باشه برای ارتکاب به اون عمل.مثل رییس جمهوری که دستور یک جنگ رو میده برای دفاع از تمامیت کشورش.یا پژوهشگری که تعدادی حیوان رو قربانی میکنه تا دارویی رو کشف کنه برای خدمت به بشر

این مطالب مدتی بود تو ذهنم بود اما چندروز پیش که رویداد جالبی رو دیدم مصمم شدم اونها رو با شما درمیون بگذارم.

اون رویداد این بود که دیدم ی پیرمرد نزدیک جایی که من تصادفآ یک ساعت توقف داشتم مدت زیادی رو خاکهای نه چندان زیاد داخل جوب آب رو جمع آوری میکرد و همه رو مرتب داخل پلاستیک ریخت.درپایان بیشتر از 20 پلاستیک خاک جمع شده بود.باید یادآور بشم که این پدر بزرگوار خیلی هم مسن بودن و بنظر نمیرسید بنیه ی خیلی قوی هم داشته باشه چون خیلی کند مشغول این کار بود.ازخودم پرسیدم چرا یک نفر باید انقدر وقت صرف چنین کاری بکنه؟جوابی که به ذهنم رسید این بود که ایشان مثل خیلی از همسالان خودشون در این ایام کهنسالی از هر موقعیتی برای ابراز وجود استفاده میکنن.تقریبآ میتونستم شرط ببندم که در هر فرصتی خبر این موفقیتش رو در جمع آوری خاک و گل داخل جوب رو به اطلاع هر کسی که ببینه خواهد رسوند.
(دکتر فرهنگ نمیدونم از قول کسی یا به گفته ی خودشون میگن این خیلی بعید هست که بهشت به اون شکل که ترسیم شده،باشه.چون انسان اگر در تکاپو نباشه لذتی نمیبره.)
همه ی اینارو گفتم که به دو نتیجه برسم.
1.تلاش کنیم تا تاثیرگذار باشیم و وجود داشته باشیم،حتی پس از مرگ.مثل سازندگان آثار هنری و کسانی که تاریخ رو متحول کردند.
و 2.انسان موجود عجیبیه.من برخلاف کسانی که ادعا میکنن روانشناسی حرفه ی آسانی هست میگم اگر دشوارترین حرفه نباشه یکی از دشوارترینهاست.امیدوارم روزی در ایران علوم انسانی به جایگاهی که استحقاقش رو داره برسه.
موفق باشید.
 

yazdan

New member
من همیشه فکرمیکنم میشه جامعه رو به یک شخص تشبیه کرد،دررابطه با همین ایده امروز داشتم فکرمیکردم تمدن و فرهنگها گاهی شبیه حرفهایی هستن که هرکسی ممکنه درمقطعی از زندگیش به زبان بیاره ولی بعدها که به نتیجه رسید حرفش اشتباه بوده نتونه اصلاحش کنه،مثل پدری که به پسرش گفته دروغ بده و روزیکه پسرش با ی راستگویی اونو پیش چندنفر خجالت زده میکنه باید به پسرش(به دروغ)بگه :پسرم به این کارت(حماقتت)افتخار میکنم.بله من فکرمیکنم فرهنگ هم همینطوره،یعنی نیاکان ما فرهنگی رو با هزاران مشکل بنیانگذاری میکنن ولی روزی که مردم پایبند به اون فرهنگ میفهمن اشتباهی رخ داده و ازصمیم قلب آرزو میکنن که کاش بشه عوضش کنیم دیگه از دست خود اون مردم هم کاری ساخته نیست.اونها نه تنها ازتغییر اونچه که خودشون بنا نهادن عاجزند بلکه حتی به اون فکرم نمیکنن،میدونید چرا؟چون روزی تو چشم بقیه اهالی دنیا زل زدن و گفتن آیین و رسوم اونها حرف نداره.و حالا بانگاهی به گذشته ی سرشار از تعصبشون هرگونه تغییری رو مایه خفت میدونن.اینچنین مردمی درحالی که از درون هرروز جزای یکدنگیشونو میدن اما تو چشم همه زل میزنن و میگن همه چی آرومه...
راستی اگه آدما انقدر آزاده بودن وجسارت داشتن که حرفای اشتباهشون رو پس بگیرن چی میشد؟من که فکرمیکنم ملتها هم تو اون وضعیت از مواضع غلطشون کناره گیری میکردن

- - - Updated - - -

میدونید چی آدمو آزار میده؟
اینکه99%دنیا براساس جبره و ما از طریق ژنهامون و برخوردهاییکه در کودکی والدینمون با ما کردن و اونچه که جامعه به ما آموخته محکومیم که ی گوشه ای از دنیا ی شخص خاصی بشیم.فکرمیکنم این فکر انگیزه ی کافی برای خودکشیو به آدم میده.
میدونید چرا خودمو نمیکشم؟
چون اینروزا تقریبآ هرروز داستان کسانیو میشنوم که با اون 1%باقیمانده معجزه میکنن و تمام معادلات جهان رو بهم میزنن.
به امید روزیکه بتونیم به اطرافمون نگاه کنیم و ببینیم که جزء معدود کسانی هستیم که خودشون سرنوشت خودشونو رقم میزنن.
 

yazdan

New member
بعضی وقتا تو زندگی به گذشته که نگاه میکنیم میبینیم تمام آنچه که اتفاق افتاده اگرچه که بظاهر رویدادهای مستقلی بوده اما عملآ مسیری بوده برای رسیدن ما به نقطه ای که در اون ایستادیم،میبینیم که تمام اتفاقاتی که هرکدوم روزی هدف محسوب میشدن حالا درمقابل اونچه که پیش رو داریم رنگ باخته .یک نگاه دقیقتر و از سرموشکافی مشخص میکنه که در طول این مسیر ذره ای گاممون رو کج تر میگذاشتیم الان فرسنگ ها ازین نقطه فاصله داشتیم.اینروزها باخودم که فکرمیکنم میبینم درواقع تمام اتفاقات روزی رنگ میبازن،ولی تنها یک اتفاق هست که به تمام ریدادهای پس از خودش رنگ میده و همه چیز بااون تفسیر میشه.شما یک نظام نمره گذاری تشکیل میدید و همه ی ارزش گذاری ها ازون لحظه براساس اون خواهد بود.این رویداد خاص برای هرکسی میتونه کاملآ متفاوت باشه ولی برای من که در حرفه ای قدم گذاشتم که باانسانها سروکار دارم هیچ چیز پررنگتر از حضورکسی که به من آرامش میده نخواهد بود.ازلحظه ی گره خوردن سرنوشتمون(که باید خودمون بسازیمش)هرتصمیمی که بخوام بگیرم باید ببینم رولبای این فرد خاص خنده میشینه یا نه؟؟!
مباد روزیکه زنگی شما هرلحظه به رنگی(بی ثبات)باشه.امیدوارم هرچه زودتر رنگ زمینه ی زندگیتونو پیداکنید.رنگی که به شما میاد و دوست داشته باشید تمام دنیا رو به اون رنگ مزین کنید.
 

yazdan

New member
میدونید چی آدمو آزار میده؟
اینکه99%دنیا براساس جبره و ما از طریق ژنهامون و برخوردهاییکه در کودکی والدینمون با ما کردن و اونچه که جامعه به ما آموخته محکومیم که ی گوشه ای از دنیا ی شخص خاصی بشیم.فکرمیکنم این فکر انگیزه ی کافی برای خودکشیو به آدم میده.
میدونید چرا خودمو نمیکشم؟
چون اینروزا تقریبآ هرروز داستان کسانیو میشنوم که با اون 1%باقیمانده معجزه میکنن و تمام معادلات جهان رو بهم میزنن.
به امید روزیکه بتونیم به اطرافمون نگاه کنیم و ببینیم که جزء معدود کسانی هستیم که خودشون سرنوشت خودشونو رقم میزنن.
 

yazdan

New member
روز گذشته تو کتابخونه ای که برامطالعه میرم بین چندتا از دخترا و پسرای نوجوان مشاجره ای درگرفته بود که هر ریش سفیدیم پادرمیونی میکرد بیفایده بود،موضوع این مشاجره و متن صحبتا خیلی کودکانه بود،ازطری هرکدوم از طرفین ی لبخندی برلب داشتن که گویای رضایتشون از اون موقعیت بود.
برداشت من این بود که اونها با آفریدن این موقعیت تنها بدنبال مجالی برای ارضای نیازشون به صحبت کردن با یک غیر همجنس بودن.
این برداشت حتی اگه تو این شرایطم درست نباشه مسلمآ همه ی ما ایرانیا موارد مشابه زیادیو سراغ داریم که این نیاز از طرق غیرمتعارف برطرف میشه،مثلآ امکلاسیهایی که 1ساعت درباره ی موضوع بی ربط بحث میکنن و شاید اگر کسی در اون حوالی صحبت اونها رو بشنوه باخودش بگه اینا دارن چی بلغور میکنن؟
سوال اینجاست:
واقعآ چرا؟چرا در وطن من جوونا نمیتونن احساسشون رو به اشتراک بزارن؟درحالی که میتونن ساعتها دعواکنن و حرفای بی معنی بزنن؟و این درحالیه که این ولاش بیفایده هرگز نمیتونه اون نیاز پیش پا افتاده رو به شکل کارآمدب برطرف کنه و فقط عطش اونهارو برای خلق موقعیتای زی ربط و خیلی اوقات ضدارزشی مثل مشاجره ای که بهش اشاره کردم رو در اونها بیشتر میکنه
احساس من تنها افسوسه،چون درحال حاضر از ایجاد تغییرز شایان ذکر ناتوانم و حتی اگر روزی هم تغییری ایجاد بشه بازهم من جزء کسانی هستم که بهای این بسط فکری رو دادند.
به امید روزهایخوش در پیش رو!!!!
 

Arnika

New member
آقای یزدان تو مطالبتون متوجه شدم که راجب چند موضوع مختلف صحبت میکردین . پستاتون خیلی طولانی بود ولی با نگارش خوبتون آدم تا آخرش میخون. به نظر من چیزایی ک گفتین دیدگاه های جالبی بودن و قابل بحث.
جواب حمیده جون هم به یکی از پستاتون جالب بود .

ولی من تو زندگیم به این نتیجه رسیدم : زندگی باید کرد!
 

Arnika

New member
حمیده جون گفتی گل نیلوفر
جالبه .حتما شما بهتر از من میدونین گل نیلوفر نماد هوش معنوی هستش . هوش معنوی یعنی اینکه بدونیم و اعتقاد داشته باشیم که همه ذرات کائنات انسانها ، سایر جانوران ، گیاهان و... حتی اون علف هرزی که تو کویر رشد میکنه همه داریم به یک سمت میریم همه هدف ذاتی یکسان داریم و به صورت جبری داریم به اون سمت حرکت میکنیم .در این مسیر هر کدوممون وظایف مشخصی داریم و برای اون خلق شده ایم .
 

yazdan

New member
آقای یزدان تو مطالبتون متوجه شدم که راجب چند موضوع مختلف صحبت میکردین . پستاتون خیلی طولانی بود ولی با نگارش خوبتون آدم تا آخرش میخون. به نظر من چیزایی ک گفتین دیدگاه های جالبی بودن و قابل بحث.
جواب حمیده جون هم به یکی از پستاتون جالب بود .

ولی من تو زندگیم به این نتیجه رسیدم : زندگی باید کرد!

گفتم که اینا پستای فیسم بود که یکدفعه به اینجا انتقال دادم.برا همین موضوعات مختلفی دارن.

- - - Updated - - -

آقای یزدان تو مطالبتون متوجه شدم که راجب چند موضوع مختلف صحبت میکردین . پستاتون خیلی طولانی بود ولی با نگارش خوبتون آدم تا آخرش میخون. به نظر من چیزایی ک گفتین دیدگاه های جالبی بودن و قابل بحث.
جواب حمیده جون هم به یکی از پستاتون جالب بود .

ولی من تو زندگیم به این نتیجه رسیدم : زندگی باید کرد!

گفتم که اینا پستای فیسم بود که یکدفعه به اینجا انتقال دادم.برا همین موضوعات مختلفی دارن.
 

fanoosi

New member
سلاااااااااااااام دوستااااااااااای عزیزم
امروز امتحانام تموم شد...تقریبا الان له شده و داغونم!!!ولی خوشحالم که تموم شد
فکر نمیکردم تا امروز زنده بمونم!!
البته بگذرم از اینکه کلی کار عملی و پروژه و ترجمه تا آخر این ماه باید تحویل بدم...تابستون من هم بالاخره شروع شد!!از این به بعد سعی میکنم بیشتر بیام اینجا
راستی عیدتون مبارک باشه فردا اولین روز بندگیه...

....
سلام جناب یزدان
چه عجب از این ورا...خوبید؟ کنکورتون به خیر گذشت؟ راضی بودید؟
چشمام درد میکنه ولی به زودی میام و با دقت پستها رو میخونم...شرمنده که الان نتونستم
موفق باشید
 

Arnika

New member
سلام مجدد یه سوالی داشتم نمیدونم به این قسمت مربوط میشه یانه؟

من هر وقت شب کارم صبحش تا 11، 12 میخوابم (خب تااینجاش که طبیعیه) تو این حدود 4 ساعت چندین بار به خواب عمیق میرم و بیدار (کاملا هوشیار و سرحال) میشم یعنی چن تا خواب مختلف میبینم! حتما هم یه خواب بد (کابوس )میبینم که احتمالا از خستگیه نه؟
مثلا امروز (که دیشب شب بودم) خواب دیدم با سرپرستار بحثم شده اونچنان که کار به دفتر پرستاری کشیده!! (توروخدا ببین کابوسای ما دانشجوها چیه!)

به نظر شما این طبیعیه ؟!
اگه دارم میمیرم بگین من تحملشو دارم!:33:
 

rawy

New member
سلاااااااااااااام دوستااااااااااای عزیزم
امروز امتحانام تموم شد...تقریبا الان له شده و داغونم!!!ولی خوشحالم که تموم شد
فکر نمیکردم تا امروز زنده بمونم!!
البته بگذرم از اینکه کلی کار عملی و پروژه و ترجمه تا آخر این ماه باید تحویل بدم...تابستون من هم بالاخره شروع شد!!از این به بعد سعی میکنم بیشتر بیام اینجا
راستی عیدتون مبارک باشه فردا اولین روز بندگیه...

....
سلام جناب یزدان
چه عجب از این ورا...خوبید؟ کنکورتون به خیر گذشت؟ راضی بودید؟
چشمام درد میکنه ولی به زودی میام و با دقت پستها رو میخونم...شرمنده که الان نتونستم
موفق باشید

سلام عزیییییییییییزم, خسته نباااااااااااشی
خدا رو شکر بالاخره از شرشون راحت شدی
عبادت هات قبول باشه, التماس دعا
فانوسی بدو قسمت 7 و 8 بلک باکس اومده :thumbsupsmileyanim:
 

rawy

New member
سلام مجدد یه سوالی داشتم نمیدونم به این قسمت مربوط میشه یانه؟

من هر وقت شب کارم صبحش تا 11، 12 میخوابم (خب تااینجاش که طبیعیه) تو این حدود 4 ساعت چندین بار به خواب عمیق میرم و بیدار (کاملا هوشیار و سرحال) میشم یعنی چن تا خواب مختلف میبینم! حتما هم یه خواب بد (کابوس )میبینم که احتمالا از خستگیه نه؟
مثلا امروز (که دیشب شب بودم) خواب دیدم با سرپرستار بحثم شده اونچنان که کار به دفتر پرستاری کشیده!! (توروخدا ببین کابوسای ما دانشجوها چیه!)

به نظر شما این طبیعیه ؟!
اگه دارم میمیرم بگین من تحملشو دارم!:33:

سلام
با اجازه علما و دوستانی که از من باسوادتر هستند (هرجا اشتباه کردم یا نیاز بود تکمیل بفرمایید لطفا)
خواب دیدن زیاد به دلیل مشغله زیادتون هست, اینکه مغز نیاز به زمان برای پردازش فعالیت هایی که داشتید داره
اینکه خوابهاتون کابوس هست به احتمال بالا به دلیل اینه که استرس دارید, حالا نمی دونم استرستون کاری یا مقطعی هست یا کلا آدم مضطربی هستید؟ یعنی چه مدته که کابوس دارید؟
یه توصیه از منی که سالها کابوس داشتم و با مطالعه کتابهای مرتبط به رویا برام حل شد : از کابوستون نترسید, با آرامش و قدرت باهاش رو برو بشید, اون کابوس براتون تبدیل می شه به یک خواب شیرین, یک هدیه و یک درس , اینکه چطوری اینکار رو انجام بدید و آیا مگه فعالیت های خواب اختیاری هستند؟ بله می توند باشند, قبل از خواب به خودتون تلقین کنید, تو خواب یادتون خواهد آمد, مخصوصا اگر خوابی که خیلی دور از واقعیت هست رو داشتید می دیدید به راحتی یادتون میاد که توی رویا هستید و اون وقت هست که کنترل خوابتون دست خودتون هست

کتاب : "پدیده شگفت انگیز خواب آگاهی و کنترل رویا را بیاموزیم" گردآوری و تالیف آقای سعید قارقلی انتشارات سفیر اردهال رو توصیه می کنم
 

Arnika

New member
سلام
با اجازه علما و دوستانی که از من باسوادتر هستند (هرجا اشتباه کردم یا نیاز بود تکمیل بفرمایید لطفا)
خواب دیدن زیاد به دلیل مشغله زیادتون هست, اینکه مغز نیاز به زمان برای پردازش فعالیت هایی که داشتید داره
اینکه خوابهاتون کابوس هست به احتمال بالا به دلیل اینه که استرس دارید, حالا نمی دونم استرستون کاری یا مقطعی هست یا کلا آدم مضطربی هستید؟ یعنی چه مدته که کابوس دارید؟
یه توصیه از منی که سالها کابوس داشتم و با مطالعه کتابهای مرتبط به رویا برام حل شد : از کابوستون نترسید, با آرامش و قدرت باهاش رو برو بشید, اون کابوس براتون تبدیل می شه به یک خواب شیرین, یک هدیه و یک درس , اینکه چطوری اینکار رو انجام بدید و آیا مگه فعالیت های خواب اختیاری هستند؟ بله می توند باشند, قبل از خواب به خودتون تلقین کنید, تو خواب یادتون خواهد آمد, مخصوصا اگر خوابی که خیلی دور از واقعیت هست رو داشتید می دیدید به راحتی یادتون میاد که توی رویا هستید و اون وقت هست که کنترل خوابتون دست خودتون هست

کتاب : "پدیده شگفت انگیز خواب آگاهی و کنترل رویا را بیاموزیم" گردآوری و تالیف آقای سعید قارقلی انتشارات سفیر اردهال رو توصیه می کنم

ممنون از معرفی کتاب. آره اتفاقا در اون لحظه میدونم که دارم خواب میبینم
نه همیشه کابوس ندارم . میگم هر وقت شب کارم و صبح میام خونه میخوابم 3،4 تا خواب میبینم که یکیشون حتما کابوسه
آره من آدم مضطربی بودم ولی اونقدر به قول معروف رو مخ خودم کار کردم که الان خیلی بهترم و احساس اعتماد به نفسم بالاتر رفته :)
مرسی :heart:
 

fanoosi

New member
سلام عزیییییییییییزم, خسته نباااااااااااشی
خدا رو شکر بالاخره از شرشون راحت شدی
عبادت هات قبول باشه, التماس دعا
فانوسی بدو قسمت 7 و 8 بلک باکس اومده :thumbsupsmileyanim:

سلام راوی جونم خوبی؟
ممنوووووووووونم سلامت باشی
طاعات شما هم قبول حق باشه و حسابی محتاجم به دعا
آره دانلودشون کردم خیلی باحاله مگه نه؟
الان دارم وسایلمو جمع میکنم برم ولایت...شاید اونجا هم دسترسی به نت داشتم...
مراقب خودت باش عزیزم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا