mohammad63
Well-known member
امروز رفتم خانه سالمندان...... خانه ای که در انتهای یک خیابان قرار دارد، خیابانی که بوی غربت می داد و بوی کهنگی.
آنجا جوان چهره های دیروز و جوان دلان امروز اما غریب و دلتنگ کنار هم نشسته بودند.....
میان جمع اما دلشان جای دیگری ........ تنهای تنهای تنها ........ مادران چروک بر چهره نشسته ای که روزگاری کودکی بر دستانشان می گرفتند و چقد لذت می بردند و امروز به یاد ان دوران لذت می برند.......
مادران غمگینی که به قول خودشان مادر همیشه غمگین است ...........
دل ما هم گرفت میان این همه گرفتاری ها ...........
روزتان مبارک مادران عزیز
آنجا جوان چهره های دیروز و جوان دلان امروز اما غریب و دلتنگ کنار هم نشسته بودند.....
میان جمع اما دلشان جای دیگری ........ تنهای تنهای تنها ........ مادران چروک بر چهره نشسته ای که روزگاری کودکی بر دستانشان می گرفتند و چقد لذت می بردند و امروز به یاد ان دوران لذت می برند.......
مادران غمگینی که به قول خودشان مادر همیشه غمگین است ...........
دل ما هم گرفت میان این همه گرفتاری ها ...........
روزتان مبارک مادران عزیز