خنده بازار

diseases

Well-known member
اگر استراحت كافى داشته باشيد، ورزش كنيد، الكل مصرف نكنيد و حتى المقدور از استرس بدور باشيد و حتی قلیون نکشید......
..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
باز هم خواهيد مُرد! 😐
قلیون بکشید 😋
بولوبری نعناع بکشید😋
وهر كارى دلتون ميخواد بكنيد....
 

diseases

Well-known member
ایران از نظر رفاهی بهترین کشور جهان برای زندگی است...
.
.
.
.
.
اینو برای ۱۰ تا گروه بفرست، ۵۰۰ تا فحش جدید یاد میگیری...
منم اول باورم نمیشد !
 

diseases

Well-known member
من از مهمترین الگوهای فامیل هستم.

.

.

.

.

.

.

همه به بچه هاشون میگن اینو میبینی

سعی کن مثل این نشی:|😎
 

diseases

Well-known member
عفریته ﻛﻴﺴﺖ ؟
.
.
.
.
.
.
.

عفریته، ﺷﺨﺼﻲ ﺍﺳﺖ ﺯﻳﺒﺎ،
ﺧﻨﺪﻩ ﺭﻭ، ﺧﻮﺵ ﺍﻧﺪﺍﻡ، ﺧﻮﺵ ﻟﺒﺎﺱ، ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﻭ ﺟﺬﺍﺏ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻥ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺟﻤﻌﻲ
ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﺴﻮﺩﻱ ﻣﯿﮑﻨﻦ

ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭼﭗ ﭼﭗ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﻴﮕﻦ :
ﺑﺎﺯ ﺍﯾﻦ عفریته ﺍﻭﻣﺪ !!!
 

diseases

Well-known member
🆔 @chfun
پدره داشت واسه بچه ده سالش توضیح میدادکه:

زمان ما آب نبود ...
گاز نبود ...
تلفن
نبود ...
مایکروفر نبود...
ال سی دی کسی نداشت...

یهو بچه میگه:
.
.
.
.
داری حال میکنی با ما زندگی میکنیا!!!!!!
 

diseases

Well-known member
بچه سومالیایی داشت از گشنگی میمرد،😔😒
.
.
.
.
.
.
.
بهش بیسکوییت ساقه طلایی دادم خورد از تشنگی مرد...
 

donyabekam

New member
یک باغ دار چند تا خاطره تعریف کرد ایشان باغ داشتند با 3 متر دیوار :

یک روز غروب دیدم یکی آمد روی دیوار دارد میوه ها را دست چین می کند یک چوب برداشتم و آرام آرام آمدم نزدیک و هر چه زور داشتم زدم زیر پاهاش افتاد گفتم دست و پاهاش شکست آمدم بیرون دیدم دارد می دود

یک بار آمدم دیدم 2 نفر داخل باغ هستند افتادم دنبالشون یکی از دیوار پرید بیرون یکی دیگه دستاش بیرون بود پاهاش داخل بود من رسیدم و پاهاش را گرفتم نفر بیرونی دستهاشو می کشید من هم پاهاشو می کشیدم تا اینکه پاهاشو رها کردم و کله ملق زد و افتاد بیرون

یک بار آمدم دیدم یکی بالای درخت هست دویدم یقه او را گرفتم از ترس خودشو خیس کرد

و...
 
آخرین ویرایش:

diseases

Well-known member
مراحل زندگیه من و ترس از اشخاص 😐
.
.
.

۲ سالگی : عباس عاغا 😐
4سالگی : عمو بیا آمپول بزن 😐
6سالگی : نمکی 😐
10 سالگی: بچه دزد 😐
۱۵ سالگی : تاریکی 😐
۱۷ سالگی : جن 😐
۲۵ سالگی : تموم شدن حجم اینترنت . . . 😐
 

diseases

Well-known member
از بدی انسان ها دیواری بساز
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
و پشت همان دیوار اینقدر بزنش تا بمیره

ببخشید یه لحظه عصبی شدم !!!
 

diseases

Well-known member
ﺳﺮ ﮐﻼ‌ﺱ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ گفتم ﺍﻧﺸﺎ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ :

“ﺍﮔﺮ ﻣﺪﯾﺮﻋﺎﻣﻞ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﺪ؟"

ﻫﻤﻪ ﺗﻨﺪ ﻭ ﺗﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻦ، ﺑﻪ ﺟﺰ ﯾﮑﻨﻔﺮ ﮐﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻭ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ.

ازش پرسیدم: ﭼﺮﺍ ﺗﻮ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﻧﻮﯾﺴﯽ؟

گفت: ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺗﺎ ﻣﻨشی بیاد تایپ کنه

ینی قوه تخیلش هلاکم کرد!!!!
 

diseases

Well-known member
تلخ ترین جمله بازیهای کودکی😕
.
.
.
.
.
.
.
تو نخودی باش...!😶

لامصب قدرت تخریبش معادل
بمب اتم هیروشیما بود !!!
 

diseases

Well-known member
استاد دانشگاه داشت برگه یکی از شاگرداشو تصحیح میکرد
دید نوشته جواب در پشت صفحه!!!








رفت پشت صفحه دید نوشته اگه بلد بودم همونجا مینوشتم!!!

آوردمت اینجا خلوت باشه بگم جون مادرت رحم کن ...
 

psychology93

New member
مردی داشت از خیابان رد میشد، صدایی گفت: ایست!
او ایستاد، همان لحظه آجری جلوی پاش افتاد.
نفس راحتی کشید و به راه افتاد. تا خواست از خیابون رد بشه باز همان صدا گفت: ایست!
همان لحظه ماشینی با سرعت از جلوش رد شد.
او پرسید: تو کیستی؟ ندا آمد: فرشته نگهبانت!
گفت: پس وقتی من داشتم ازدواج می کردم، تو كدوم گوري بودي؟؟!!!!
گفت خبر مرگم دو دقیقه رفتم دستشویی امدم دیدم گند زدی به زندگیت
 

psychology93

New member
امام جمعه تهران هفته گذشته توی نمازجمعه گفته بود: «حجابتونو رعایت کنیدبارون بباره»!







امروز گفت:دیگه نه در این حد که سیل بیاد خواهرمن!
یکم شل کن اون گره بی صاحبو
مملکت رو آب برد
 

psychology93

New member
.رفتم داروخانه عصا بگیرم
میگه عصا برای راه رفتن میخوای ؟
.
.
.
.
.
گفتم نه ،،
حضرت موسی کلاسای تبدیل اژدها گذاشته دارم میرم سرکلاس
از داروخونه پرتم كرد بيرون بیشعور ....
 

psychology93

New member
معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد بابک ... پسرک خودش را جمع و جور کرد،سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت بله خانوم؟ معلم که از عصبانیت شقیقه هاش میزد،توی چشمان سیاه و مظلوم پسرک خیره شد و داد زد:چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس، دفترتو سیاه و پاره نکن؟ ها!؟ فردا مادرت رو میاری مدرسه میخام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم. پسرک چونه لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:خانوم... مادرم مریضه اما...بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن... اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که از گلوش خون نیاد...اونوقت میشه واسه خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه...اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یک دفتر بخره که من دفترای دادشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... اونوقت قول میدم مشقامو... معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخاند و گفت بنشین بابک عزیزم... کاسه اشک چشم معلم روی گونه اش خالی شده بود، گردمبند طلای خود را باز کرد و در دستان بابک گذاشت و روی تخته سیاه نوشت: زود قضاوت نکنید...
پسرک خنده شیطانی کرد و نشست ...به خودش گفت چقدر اين معلم ساده است
خاطره بابک زنجانی از اولین اختلاسش - اول ابتدایی
 

psychology93

New member
طرف میره جهنم اونجا بهش میگن:
483/53 رکعت نماز بدهکاری!!!!
میگه : اون 483 رکعتش قبول اما اون ممیز 53 دیگه چیه اخه؟؟؟

میگن: اون بخاطر تانژانت زاویه انحراف از قبله است که داشتی




خیلی دقیقن اونجا
 
بالا