بهترین کارتن دوران کودکی.

mahsa.

New member
پدر کجاس من اینجام مادر کجاس من اینجام
هادی هدی کجایین بیایین بیایین راستی خودمم آق بابام.
 

8521413

New member
يه كارتنم بود كه پسره ميرفت دنبال باباش بگرده،شهر به شهر ميرفت دنبال يه شهري ميگشت كه زير آب رفته بودااا....اسمشو يادم نمياد.اونم خيلي دوس داشتم

پسر کوهستان...
اسم اون پسر هم پپرو بود ... پدرش رفته بود که شهر طلایی الدورادو رو پیدا کنه ... یادش بخیر خیلی قشنگ بود ... من همیشه خودم رو جای پپرو تصور می کردم ... اسم بقیه ی شخصیت هاش هم: کانا (دختری که با پیر مرد و الاغش از اول سفر با پپرو همراه شدن) استکو، چچو، سنجابشون شیلا، اسبشون تندر .... و عقاب طلایی که همه جا راهنماشون بود
 

8521413

New member
اونقدر کارتونهای جذاب و به یادماندی دیدیم که حسابش از دستمون خارج شده... واقعا با اونها زندگی کردیم ... با اونها بزرگ شدیم
اما میخواهم یه خاطره بگم... واسه خودم خیلی زیباست...
یادم میاد شبهای زمستون حدودای ساعت هفت بود که کارتون با خانمان (شاید هم بی خانمان، هیچ وقت درستش رو نفهمیدم) یعنی همون پرین خودمون رو پخش می کرد... من و دو تا خواهرهام با چنان شوق وذوقی این کارتون رو میدیدیم که کم کم پدر مادرم هم علاقه مند شدن... هیچ وقت فراموش نمیکنم اونروز هایی رو که با پدرو مادرم دور هم می نشستیم پرین نگاه می کردیم... یادمه تا شروع می شد سریع مامانم رو صدا می زدیم می گفتیم بدو بدو پرین شروع شد... مامانم هم از توی آشپزخونه کارهاش رو رها می کردو میومد با ما پرین میدید ... الان که فکرش رو می کنم خیلی واسم زیباست... شبهای سرد زمستون و کانون گرم خانواده... یادش بخیر

چقدر کارتون های زیبا میدیدیم... یادشون بخیر... البته من نمیدونم چرا همیشه طرفدار شخصیت های مظلوم کارتون ها بودم، مثلا توی فوتبالیست ها عاشق کاکرو بودم و از سوباسا و تارو خیلی بدم میومد... توی همه ی اون کارتون ها همیشه طرفدار شخصیت منفی داستان بودم... واسه همین همیشه با آبجی هام دعوا داشتیم...

کماندار نوجوان یه شوالیه داشت کلا طرفدار اون بودم الان اسمش رو نمیدونم
دوقلوهای افسانه ای (که البته بعدها شنیدم اینها اصلا دوقلو نبودن و جمهوری اسلامی اینجوری سانسورش کرده بود) یه پیرمرد جادوگر بود بنام هوچنگ، خیلی دوستش داشتم... وقتی فوت شد کلی واسش ناراحت شدم...
 

mahsa.

New member
اونقدر کارتونهای جذاب و به یادماندی دیدیم که حسابش از دستمون خارج شده... واقعا با اونها زندگی کردیم ... با اونها بزرگ شدیم
اما میخواهم یه خاطره بگم... واسه خودم خیلی زیباست...
یادم میاد شبهای زمستون حدودای ساعت هفت بود که کارتون با خانمان (شاید هم بی خانمان، هیچ وقت درستش رو نفهمیدم) یعنی همون پرین خودمون رو پخش می کرد... من و دو تا خواهرهام با چنان شوق وذوقی این کارتون رو میدیدیم که کم کم پدر مادرم هم علاقه مند شدن... هیچ وقت فراموش نمیکنم اونروز هایی رو که با پدرو مادرم دور هم می نشستیم پرین نگاه می کردیم... یادمه تا شروع می شد سریع مامانم رو صدا می زدیم می گفتیم بدو بدو پرین شروع شد... مامانم هم از توی آشپزخونه کارهاش رو رها می کردو میومد با ما پرین میدید ... الان که فکرش رو می کنم خیلی واسم زیباست... شبهای سرد زمستون و کانون گرم خانواده... یادش بخیر

چقدر کارتون های زیبا میدیدیم... یادشون بخیر... البته من نمیدونم چرا همیشه طرفدار شخصیت های مظلوم کارتون ها بودم، مثلا توی فوتبالیست ها عاشق کاکرو بودم و از سوباسا و تارو خیلی بدم میومد... توی همه ی اون کارتون ها همیشه طرفدار شخصیت منفی داستان بودم... واسه همین همیشه با آبجی هام دعوا داشتیم...

کماندار نوجوان یه شوالیه داشت کلا طرفدار اون بودم الان اسمش رو نمیدونم
دوقلوهای افسانه ای (که البته بعدها شنیدم اینها اصلا دوقلو نبودن و جمهوری اسلامی اینجوری سانسورش کرده بود) یه پیرمرد جادوگر بود بنام هوچنگ، خیلی دوستش داشتم... وقتی فوت شد کلی واسش ناراحت شدم...
گلم باخانمان بود
اسم اون شوالیه هم گیلبرت بود.
منم عاشق کاکروبودمو سوبارودوس نداشتم.
 

mikhak s

New member
دور دنيا در هشتاد روز، خيلي دوست دارم دوباره اين كارتونو ببينم البته بدون سانسوراي بي سروته ايران،
 

noorolhoda

New member
بهترین کارتون کودکی ام تنسی تاکسیدو بود! یادش بخیر!:ad54ad:

کارتون داستان های تنسی تاکسیدو و چاملی
داستان اين مجموعه کارتونی محبوب که در کنار
سرگرمی اهداف آموزشی هم دارد، بر محور يک پنگوئن
به نام تنسی تاکسيدو و دوستش چاملی که يک شيرماهی است
شکل می گيرد. اين دو دوست در باغ وحشی زير نظر يک نگهبان
تند مزاج به نام استنلی لوينگستون زندگی می کنند

این کارتون که در اواسط دهه ی شصت میلادی تولیدشده بود، دراصل Tennessee Tuxedo and His Tales یا حکایتهای تنسی تاکسیدو نام داشت. تنسی پنگوئنی کنجکاو بود که با حیوانات دیگر در یک باغ وحش زندگی می کرد و دلش می خواست از آنجا بزند بیرون و از همه چیز سردربیاورد تا آدم ( یا پنگوئن) موفقی باشد. به همین خاطر با دوست وفادار اما کم هوش و حواس اش چاملی Chumley که یک شیرماهی کودن بود، دست به تجربه ها و ماجراجویی های جورواجور می زد که دردسرهای پیش بینی نشده ای برایشان بوجود می آورد.


برای حل این مشکلات، تنسی و چاملی بی درنگ می رفتند پیش آقای ووپی که پیرمردی همه چیزدان بود و تخته سیاهی سه بعدی داشت که به کمک آن مفاهیم گوناگون را به روشنی و سادگی برای تنسی و چاملی تشریح می کرد. اغلب این تخته سیاه در کمدی پر از خرت و پرت نگهداری می شد و بیرون آوردن آن لحظه ای آشنا و پر سروصدا در هر داستان بود. آقای ووپی هر بار به بهانه ی موضوعی که تنسی با آن درگیر بود، شیوه ی کار دستگاه ها را ترسیم می کرد، سازوکار پدیده های فیزیکی و طبیعی را توضیح می داد یا ماجرایی تاریخی را بازمی گفت. طرحها و نقشه هایی که او روی تخته سیاه جادویی اش می کشید، بی درنگ جان می گرفتند و پدیده ی مورد بحث بصورت پویانمایی در ذهن تماشاگر کم سن و سال نقش می بست و حک می شد. خیلی وقتها نکته ای شبیه به فوت کوزه گری هم درکار بود که تنسی منتظر شنیدن آن نمی شد و همین ناآگاهی، مشکلات تازه ای برایش پیش می آورد.


چاملی هم با ندانم کاریهایش دردسرهایی درست می کرد و رییس باغ وحش (ستنلی) مدام از دست این دو شاکی می شد. شخصیت ماجراجوی تنسی و این قبیل درگیری ها، بستری دراماتیک و هیجان انگیز برای انتقال محتوای آموزشی بوجود می آورند.


هم سن و سالهای من مجموعه کارتونِ بامزه و جذابِ تنسی تاکسیدو و چاملی را که تا چندسال پس از انقلاب از تلویزیون ایران پخش می شد، بخاطر دارند. با ورود نسل جدیدی از کارتونها که بیشتر ژاپنی بودند، عمر این کارتون قدیمی آمریکایی نیز به سر رسید و دیگر پخش نشد، اما هیچ برنامه ی مشابهی جای آن را نگرفت. در گذر از کودکی این انیمیشن آموزشی خیلی چیزها درباره ی پدیده های اطرافمان به ما یادمی داد و بطور ناخودآگاه، ما را به علوم تجربی علاقه مند می کرد.
 
آخرین ویرایش:

antenyus

Active member
من آنه شرلی ، بابالنگ دراز رو از همه بیشتر دوست داشتم ...
 
بالا