شفيع
New member
من با آشل جون موافقمممممممم!!!
چشمک جان موافقی؟!!!!مطمئنی؟
من با آشل جون موافقمممممممم!!!
با سلام خدمت دوست عزیز[COLOR="#DAA520"]سلام خسته نباشید.
بچه من مدتی هست که بعنوان مشاور خانوادگی در یکی از مراکز مشغولم و بیش از 90% موارد مراجعان ما طلاق و اختلافات خانوادگی هست.
بنظرتون علت چیه؟
من بزرگترین علت رو بعنوان یک متخصص 1-انتظرات بالای دوطرف و توان کم برآورده کردن این نیازها 2-چشم و هم چشمی 3-مسایل جنسی 4-دخالت بی جای والدین 5- عدم درک متقابل طرفین 6-و مسایل مالی و کاری
می دونم نظر شما چیست؟و راهکارتون؟[/COLOR]
دوست خوبم ممنون که توجه کردین و نظرات ارزشمندتونو گفتین.اما چند چیز رو بهتون بگم شاید خوب باشه:با سلام خدمت دوست عزیز
اول از همه باید بگم که وقتی شما به عنوان مشاور خانواده هستید و با توجه به فرهنگ عمومی جامعه ما، پرواضحه که نه 90 درصد بلکه 100 درصد مراجعه کنندگان شما مشکل خونوادگی یا زناشویی دارند و تعمیم دادن این دید بالینی به جامعه اشتباست. البته شما چیزی رو تعمیم ندادیدا من نظرمو میگم. دوما حرف زدن در مورد کلمات کلی همچون مسایل جنسی، عدم درک، مسایل مالی و ... منطقی نیست، چون تصور کنید مسایل مالی چه تعاریف گسترده ای میتونه داشته باشه اهم از بیکاری، ورشکستگی، حقوق کم، فقر خانواده و... که البته هرکدوم از همین ها هم میتونه تعریف جدا داشته باشه.
در مورد مسایل جنسی که شاید تو فرهنگ کرم زده ما چیزه جذابی به نظر میرسه باید بگم که بعید می دونم مشکلات جنسی به طور گسترده ای باعث طلاق بشه و این موضوع با منطق جور در نمیاد و شما بالینی ها یک چیز رو برای علت قرار دادن یک معلول فراموش می کنید و اون علل زمینه ایه مشکل است. مثلا مشکل خیلی از طلاق ها رو که به مسایل جنسی نسبت می دن من به بی سوادی نسبت می دم. شما چندتا فارغ التحصیل لیسانس می شناسید که از مسایل جنسی در حد اینکه گریمش رو از اب بکشه بیرون آگاهی نداشته باشه؟
نکات ریزبینانه ای در این جور موارد وجود داره که متاسفانه مشاوران و روانشناسان بهش دقت نمی کنن. جای بحث در مورد مسایل اجتماعی زیاده و متاسفانه به علت عدم وجود دیتا و اطلاعات علمی در کشور نمیشه به هیچ کدوم از این موارد به طور علمی و دقیق پاسخ گفت لذا هر گونه ادعایی صرفا جنبه نظر شخصی و تجربه داره و از نظر من قابل قبول نیست
یه چیز دیگه هم بگم به دوستان گلم البته من کوچیک شما هم هستم. تورو خدا اینقدر مسایل جنسی و ازدواج ذهنتون رو درگیر نکنه چون بالاخره یه خری پیدا میشه باهامون زندگی کنه. همچنین به نظر من لذت کمک کردن به یک انسان و همچنین فکر کردن به مسایل علمی صد برابر لذت مسایل جنسی و غریزه است. ما تو این دنیای زود گذر چیزهای جذابتری برای فکر کردن داریم. تفکیک جنسیتی و حرام بودن رابطه و ... صرفا برای مشغول کردن ذهن ما و جلوگیری از قدرت تفکر ماست و هیچ هدف دیگری هم در بر نداره و اینکه میگن اینا آیین زندگیه دوره از جون شما فلان فلان شده اند.
یک نمونه معاصر ایرانی رو بخام مثال بزنم همین پرفسور سمیعی . به نظر شما چقدر از مغز این انسان رو اینجور مسایلی که ما داریم بهش فکر میکنیم در سنین ما مشغول کرده بود؟
شفیع جان، تا حدی باهات موافقم اما چند نکته هم هست که باید بگمخواهش میکنم:
دوست خوبم همونطور که شما بهتر از من میدونید اگه بخواهیم یک مقیاس از 0 تا 100 داشته باشیم تقریبا 70%مردم در حد وسط قرار دارند و 28%در چند درجه بالاتر از متوسط و تنها 04% افراد در قسمت سراآمد جامعه وجود دارند که پرفسور سمیعی جزو اینهاست .اما معلوم نیست زمانی که ایشون دانشجو بودند اینچنین فکر نمیکردند.
مسایل جنسی جزو مشکلات جامعه ما هست و اینو بدونین بیش از 70% طلاق ها از این بابته.موفق باشید
عدم شناخت كامل،كم توجهي به همديگه، انتظارات بي جا ميتونه برا طرفين زندگيو جهنم كنه
و اينجاس كه راهي بهتر از طلاق به ذهنشون نميرسه!
خوب واسه چی باید بدون شناخت کامل ازدواج کنن, که بعدش بهترین راهکار واسشون طلاق باشه؟
بنظرت دلیلش چی میتونه باشه؟
ازدواج تو سن پايين...
يا
انتخاب والدين
با يكي دو جلسه خواستگاري كه نميشه به شناخت كامل رسيد.
گاهي اوقات هم اونقد عاشق طرف ميشن كه اصلا بدي هاشو نميبينن...يا فكر ميكنن ميتونن تغييرش بدن....اين هم ميتونه از دم شناخت باشه..