دریا...
پسندها
8

نوشته‌های نمایه آخرین فعالیت فرستادن‌ها درباره

  • چرا ديگر نمی آيی؟
    چرا ديگر نگاهم را نمی فهمی؟...... از اکنونم رها گشتی
    من اين را خوب می دانم، تو بعد از اين هم نمی آيی
    دگر جانم توانی را نمی بيند به دستانم
    غم اندوه هجرانت تمامی تمامم را به لغزش روی کاغذها بدل کرده...
    نگو با من خدا حافظ
    نگفته خوب می دانم ، دگر هرگز نمی آيی...

    به من گفتی خداحافظ و بر دریای چشمانم بلور اشک جاری بود
    خداحافظ کلامی سرد و غمگین است
    غم رفتن غمی بسیار سنگین است

    اگر رفتی دگر تا عمر دارم داغدار رفتنت هستم...
    و من چون ماهیم دور از تو می میرم
    نکند فکر کنی در دل من یاد تو نیست!

    گوش کن! نبض دلم زمزه اش با تو یکی ست!
    صدای آرامبخش به ساحل خوردن امواج تقدیم به دوست عزیزم دریا !
    خودتان را در قلب هیچ آدمی نچپانید
    جا نمی شوید , فقط چروک می شوید.
    َََ
    الهي !!!!
    خداي تنهاييِ من......
    چه بسا هر گره اي كه در كار من مي اندازي
    همچون گره هاي قالي باشد كه با آنها براي
    سرنوشتم نقشي زيبا بيافريني
    آمين.......
    الهي !!!!
    خداي تنهاييِ من......
    چه بسا هر گره اي كه در كار من مي اندازي
    همچون گره هاي قالي باشد كه با آنها براي
    سرنوشتم نقشي زيبا بيافريني
    آمين.......
    اااا پس تولدتم مبارررررررررک عزیزم.منم همینطور .خوشحالم که یه دوست خوب و مهربون پیدا کردم:heart:
    پس چه قد منو شما به هم شبیه هستیم نکنه اردیبهشتی هستی دوستم؟
    سلام.شما خوبین.خواهش میکنم.نشان از درک بالای شما داره دریا خانوم
    وقتی عاشق دریایی معلومه دلتم دریایی عزیزم.چه خوب که هر 2 عاشق دریاییم:thanks:
    سلام عزیزم.آواتار منم شمارو دوست داره.و جالبتر اینکه من خودم عاشق دریام .اسم خودت دریاست؟:heart:
    اینک زمین در سفر آسمانی خویش به عصر تاسوعا رسیده است و خورشید از امام اذن گرفته که غروب کند.
    دیگر تا آن نباء عظیم، اندک فاصله ای بیش نمانده است و زمین و آسمان در انتظارند.
    فرات تشنه است و بیابان از فرات تشنه تر و امام از هر دو تشنه تر.
    فرات تشنه ی مشکهای اهل حرم
    و بیابان تشنه ی خون امام
    و امام از هر دو تشنه تر است؛ امّا نه آن تشنگی که با آب سیراب شود ...
    او سرچشمه تشنگی است و می دانی، رازها را همه، در خزانه ی مکتومی نهاده اند که جز با مفتاح تشنگی گشوده نمی شود. امام سر چشمه راز است و بیابان طف، عرصه ای که مکنونات حجاب تکوین را بی پرده می نماید. مگر نه اینکه اینجا را عالم شهادت می نامند؟ و مگر از این فاش تر هم می توان گفت؟
    ( از کتاب فتح خون شهید آوینی)
    گوش کن!

    صدای امواج ناآرام دریا را میشنوی؟

    دارد باران میبارد.دریا هم بیقرار شده است

    مثل دل کوچک من

    دل کوچک من که برای دیدن تو بیقراری میکند...

    چند روز پیش بارون اومد ، برق نداشتیم کلاسامون تشکیل نشد با بچه ها رفتیم لب دریا، دریا خیلی پاک و زلال شده بود
    یه یادت بودم.جات خیلی خالی بود دوست من :riz304:
    پس رود ها کجا می روند؟
    دیشب دریا را دیدم
    نشسته بود کنار ساحل
    و تنهاییش تا افق کشیده می شد
    یک سنگ کافی است برای شکستن شیشه
    یک جمله کافی است برای شکستن قلب
    یک بیت کافی است برای عاشق شدن
    و یک دوست کافی است برای تمام زندگی
    صبح شد و بانگ الرحیل برخاست و قافله عشق عازم سفر تاریخ شد.
    خدایا ، چگونه ممكن است كه تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی كه در شب هشتم ذی الحجه سال شصتم هجری مخاطب امام بوده اند ،‌ و دیگران را از این دعوت محروم خواسته باشی ؟
    آنان را می گویم كه عرصه حیاتشان عصری دیگر از تاریخ كره ارض است .
    هیهات ما ذلك الظن بك ـ ما را از فضل تو گمان دیگری است .
    پس چه جای تردید؟ راهی كه آن قافله عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه جا بر می خیزد.
    واگر نه ، این راحلان قافله عشق ، بعد از هزار و سیصد چهل و چند سال به كدام دعوت است كه لبیك گفته اند ؟
    الرحیل ! الرحیل !
    همچون یک بذر زاده شده و به دنیا آمده ای..... می توانی همان بذر بمانی و بمیری ،........ اما می توانی گل باشی و بشکفی،.... می توانی ،درخت باشی و ببالی.
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
بالا