شادکامی نه از برون که از درون فرا می روید.
شادکامی آن نیست که می بینیم و لمس می کنیم
و یا چیزی که دیگران برایمان انجام می دهند
و شادمان می سازد. شادکامی آن است که ما
می اندیشیم, حس می کنیم و انجام می دهیم
نخست برای دیگر همنوعان
و سپس برای خود.:rose:
هلن کلر
اینک زمین در سفر آسمانی خویش به عصر تاسوعا رسیده است و خورشید از امام اذن گرفته که غروب کند.
دیگر تا آن نباء عظیم، اندک فاصله ای بیش نمانده است و زمین و آسمان در انتظارند.
فرات تشنه است و بیابان از فرات تشنه تر و امام از هر دو تشنه تر.
فرات تشنه ی مشکهای اهل حرم
و بیابان تشنه ی خون امام
و امام از هر دو تشنه تر است؛ امّا نه آن تشنگی که با آب سیراب شود ...
او سرچشمه تشنگی است و می دانی، رازها را همه، در خزانه ی مکتومی نهاده اند که جز با مفتاح تشنگی گشوده نمی شود. امام سر چشمه راز است و بیابان طف، عرصه ای که مکنونات حجاب تکوین را بی پرده می نماید. مگر نه اینکه اینجا را عالم شهادت می نامند؟ و مگر از این فاش تر هم می توان گفت؟
( از کتاب فتح خون شهید آوینی)
یک بار برای دیدن دریا قدم به ساحل گذاشتی.... اما امواج دریا هزاران بار برای بوسیدن قدمگاهت تا روی ساحل پیش آمدند.
دلم برایت تنگ میشود........اما هزاران بار بر قدمگاهت بوسه میزنم.
صبح شد و بانگ الرحیل برخاست و قافله عشق عازم سفر تاریخ شد.
خدایا ، چگونه ممكن است كه تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی كه در شب هشتم ذی الحجه سال شصتم هجری مخاطب امام بوده اند ، و دیگران را از این دعوت محروم خواسته باشی ؟
آنان را می گویم كه عرصه حیاتشان عصری دیگر از تاریخ كره ارض است .
هیهات ما ذلك الظن بك ـ ما را از فضل تو گمان دیگری است .
پس چه جای تردید؟ راهی كه آن قافله عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه جا بر می خیزد.
واگر نه ، این راحلان قافله عشق ، بعد از هزار و سیصد چهل و چند سال به كدام دعوت است كه لبیك گفته اند ؟
الرحیل ! الرحیل !