روی سکوی کنار پنجره همه شب جای منه
یک ورق کاغذ و یک دونه قلم همیشه یار منه
کاغذ ای خط خطی از کنار پنجره می پرند توی کوچه
سر حال از اینکه آزاد شدند نمی دونند که اسیر دست باد شدند
دیگه بیداری شب عادتم همدم تنهایی من تیک تیک ساعتمه
حالا مونده و یک دونه ورق که اونم اسم تو سیاه می شه
همه چیزم تو زندگی آخرش به پای تو تباه می شه
چشمونم فاصله رو دید می زنه دلم اسم تورو فریاد می زنه
دروی پنجره را تا انتها باز می کنم
تو خیالم با تو پرواز می کنم ........