حرف های خدا به بنده اش
می دانم هراز گاهی دلت برایم تنگ میشود...
فقط کافیست خوب گوش بسپاری!
و بشنوی ندایی که تو را فرا میخواند به زیستن!
میدانم هراز گاهی دلت تنگ میشود...
همان دلهای بزرگی که جای من در ان است .
انقدر تنگ میشود که حتی یادت میرود من انجایم.
دلتنگی هایت را از خودت بپرس و نگران هیچ چیز مباش!
هنوز من هستم هنوز خدایت همان خداست!
هنوز روحت از جنس من است!اما من نمیخواهم تو همان باشی!
تو باید در هر زمان بهترین باشی.
نگران شکستن دلت نباش !میدانی؟
شیشه برای این شیشه است که قرار است بشکند.
وجنسش عوض نمی شود ومیدانی که من شکست ناپذیر هستم و تو مرا داری برای همیشه.
چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را مینوازد چون هر گاه تنها شدی تنها مرا یافته ای...
چون هر گاه بغضت نگذاشت صدای لرزان واستوارت را بشنوم صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!
درست است مرا فراموش کردی اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم
دلم نمیخواهد غمت را ببینم..میخواهم شاد باشی.. این را من میخواهم ..تو هم میتوانی این را بخواهی خشنودی مرا.