samanehm
پسندها
0

نوشته‌های نمایه آخرین فعالیت فرستادن‌ها درباره

  • اشك در چشم من و ، ياد به دفتر مانده
    اين حسرت وغم، از تو به دل جا مانده
    گفتند زمان رفتنم نزديك است
    خنديدم و اين تبسم تلخ به لب ، جا مانده !
    انها كه نميدانستند از رفتن تو
    من رفته ام و ، فقط تنم جا مانده !
    k1nd
    92/4/26
    سلام
    صندوق پیامهای خصوصی شما پر شده !
    لذا ارسال پیغام خصوصی برای شما میسر نمیشود .
    درست وقتيكه به حقيقت نزديك ميشوم
    ميبينم چيزي كه از دور به عنوان حقيقت ميديدم
    مانند تپه اي است كه مشرف بر كوه حقيقت است
    و اين قصه تمامي ندارد !
    اموختم . براي ديدن حقيقت ، بايد پرواز آموخت
    وآن موقع خود حقيقت هستي ..!
    كاش پرواز ميآموختم ...!
    k1nd
    91/9/12
    شب آرامی بود
    می روم در ایوان، تا بپرسم از خود

    زندگی یعنی چه؟
    مادرم سینی چایی در دست
    گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من

    خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
    لب پاشویه نشست



    پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
    شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین


    با خودم می گفتم
    زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست

    زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

    رود دنیا جاریست


    زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
    وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
    دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
    هیچ!!!

    زندگی در همین اکنون است


    زندگی شوق رسیدن به همان
    فردایی است، که نخواهد آمد


    تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
    ظرف امروز، پر از بودن توست


    شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
    آخرین فرصت همراهی با، امید است
    زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
    به جا می ماند

    زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
    زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
    زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست

    لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
    من دلم می خواهد
    قدر این خاطره را دریابیم
    خدایا...

    در دو راهی زندگی ام

    تابلوی راهت را محکم قرار بده

    نکند با نسیمی راهم را کج کنم...
    منم انشاا... امسال شرکت می کنم.هر2مون قبولیم مگه نه...:riz304:
    صبر کردن گاهی معجزه می کند ..تنهایی تان را پیش فروش نکنید.فصلش که برسد به قیمت می خرند
    بساری از ما(بد حال) بودن را طبیعی می دانیم،اما برای خوشحال بودن باید دلیلی داشته باشیم. اماشما برای احساس خوشحالی به هیچ بهانه ای نیاز ندارید.می توانید هم اکنون تصمیم بگیریدکه خوشحال باشید،به این دلیل ساده که زنده اید، به این دلیل که چنین می خواهید. لزومی ندارد که منتظر چیزی یا کسی باشید!
    A
    دنیای من پر از دست هایی است که خسته نمی شوند از نگه داشتن نقابها.....
    دنیای من پر از آدمهایی است که فقط فعل هایی را صرف می کنند که برایشان صرف داشته باشد....
    دهانم پر از حرف است...ولی با دهان پر که نمیشود حرف زد...!!!
    سلام من دانشگاه تهران قبول شدم

    والا حدیث .236 همکلاسی خودم بود مدرس قبول شده

    زری بهشتی

    سود تهران
    میخک تهران
    فاطمه 1990 تهران
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
بالا