ariyana 2012-12-05 خاطرات نه سر دارند نه ته.... بی هوا می آیند تا خفه ات کنند، می رسند گاهی وسط یک فکر گاهی وسط یک خیابان، و حتی وسط یک صحبت.... سردت میکنند.. رگ خوابت را بلدند!! زمینت میزنند..... خاطرات تمام نمیشوند، تمامت میکنند..
خاطرات نه سر دارند نه ته.... بی هوا می آیند تا خفه ات کنند، می رسند گاهی وسط یک فکر گاهی وسط یک خیابان، و حتی وسط یک صحبت.... سردت میکنند.. رگ خوابت را بلدند!! زمینت میزنند..... خاطرات تمام نمیشوند، تمامت میکنند..
ariyana 2012-11-28 هان ای عقاب عشق! از اوج قله های مه آلود دوردست پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من... آن جا ببر مرا که شرابم نمیبرد.... (فریدون مشیری)
هان ای عقاب عشق! از اوج قله های مه آلود دوردست پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من... آن جا ببر مرا که شرابم نمیبرد.... (فریدون مشیری)
ariyana 2012-11-28 این صدای قلب من نیست.. صدای پای توست که شب ها در سینه ام میدوی! کافیست کمی خسته شوی کافیست بایستی تا.....
این صدای قلب من نیست.. صدای پای توست که شب ها در سینه ام میدوی! کافیست کمی خسته شوی کافیست بایستی تا.....
ariyana 2012-11-28 وقتی که شانه هایم در زیر بار حادثه می خواست بشکند یک لحظه از خیال پریشان من گذشت... بر شانه های تو می شد اگر سری بگذارم.... (فریدون مشیری)
وقتی که شانه هایم در زیر بار حادثه می خواست بشکند یک لحظه از خیال پریشان من گذشت... بر شانه های تو می شد اگر سری بگذارم.... (فریدون مشیری)
S S setayesh71 2012-11-22 حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند. دکتر علی شریعتی
حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند. دکتر علی شریعتی
ariyana 2012-11-21 دست به صورتم نزن می ترسم بیفتد... نقاب خندانی که بر چهره دارم! و بعد... سیل اشک هایم تو را با خود ببرد... و باز... من بمانم و تنهایی...!
دست به صورتم نزن می ترسم بیفتد... نقاب خندانی که بر چهره دارم! و بعد... سیل اشک هایم تو را با خود ببرد... و باز... من بمانم و تنهایی...!