baran71
پسندها
457

نوشته‌های نمایه آخرین فعالیت فرستادن‌ها درباره

  • صداهای ماندگار انجمن
    خوشحال میشم شرکت کنید! :ad54ad:
    اومدم تشکر کنم ، یادم رفت ...
    شما لطف دارین ...
    درود

    مرسی باران... تشریف بیارین ...خوشحال میشیم...:riz304::riz304:
    نه عزییزم:28:....اینجور ناراحتیا لازمن.....هم قدر زندگی رو بیشتر میفهمیم هم اینکه بی تفاوت از کناربعضی مسائل رد نمیشیم...
    زن و شوهری با کشتی به مسافرت رفتند.
    کشتی چند روز را آرام در حرکت بود که ناگهان طوفانی آمد
    و موج های هولناکی به راه انداخت، کشتی پر از آب میشد
    ترس همگان را فراگرفت و ناخدا می گفت که همه در خطرند
    و نجات از این گرفتاری نیاز به معجزه خداوندی دارد.
    زن نتوانست اعصاب خود را کنترل کند
    و بر سر شوهر داد و بی داد زد
    اما با آرامش شوهر مواجه شد، پس بیشتر اعصابش خورد شد
    و او را به سردی و بیخیالی متهم کرد
    شوهر با چشمان و روی درهم کشیده به زنش نگریست
    خنجری بیرون آورد و بر سینه زن گذاشت
    و با کمال جدیت گفت:
    آیا از خنجر می ترسی؟
    گفت: نه
    شوهر گفت: چرا؟
    زن گفت: چون خنجر در دست کسی است که
    به او اطمینان دارم و دوستش دارم
    شوهر تبسمی زد و گفت: حالت من نیز مانند تو هست
    این امواج هولناک را در دستان کسی می بینم که بدو اطمینان دارم و دوستش دارم!!
    آری! زمانیکه امواج زندگی تو را خسته و ملول کرد
    طوفان زندگی تو را فرا گرفت
    همه چیز را علیه خود می دیدی
    نترس! زیرا خدایت تو را دوست دارد
    و اوست که بر همه طوفانهای زندگیت توانا و چیره است..
    نترس
    بی خیال نداشته هایت..
    بی خیال غصه هایت..
    باران باش
    و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست
    ****** ******** ******
    خورشید باش
    که اگر خواستی بر کسی نتابی نتوانی
    خیلی خیلی خیلی ممنون باران. زحمت کشیدی پیام رو رسوندی قربانت:riz304::riz304:
    ارادت بارونی از نوع 71 و البته اورجینال خخخ:riz304:
    قلفونت باران جونم........مرسی عزیزم...میدونم خوش سلیقه هستی حتما سفره یلدات ناز میشه

  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
بالا