ariya.21
پسندها
1

نوشته‌های نمایه آخرین فعالیت فرستادن‌ها درباره

  • A
    آرزویم اینست
    که بهاری بشود روز و شبت
    که ببارد به تمام رخ تو
    بارش شادی و شعف
    و من از دور ببینم که پر از لبخند است
    چشم و دنیا و دلت.....عیدت مبارک دوست من
    نازد به خودش خدا که حیدر دارد / دریای فضائلی مطهر دارد
    همتای علی نخواهد آمد والله / صد بار اگر کعبه ترک بردارد
    عید غدیر خم مبارک باد

    آنان که علی خدای خود پندارند / کفرش به کنار عجب خدایی دارند
     آخرین جرعه این جام
    همه می پرسند:
    چیست در زمزمه مبهم آب؟
    چیست درهمهمه دلکش برگ؟
    چیست دربازی آن ابر سپید, روی این آبی
    آرام بلند,
    که تو را می برد اینگونه به ژرفای خیال؟
    چیست درخلوت خاموش کبوترها؟
    چیست درکوشش بی حاصل موج؟
    چیست درخنده جام؟
    که توچندین ساعت,مات ومبهوت به آن می
    نگری!؟
    نه به ابر , نه به آب , نه به برگ ,
    نه به این آبی آرام بلند,
    نه به این خلوت خاموش کبوترها,
    نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام,
    من به این جمله نمی اندیشم.
    من, مناجات درختان راهنگام سحر,
    رقص عطر گل یخ را با باد,
    نفس پاک شقایق رادر سینه کوه,
    صحبت چلچله ها را با صبح,
    نبض پاینده هستی را در گندم زار,
    گردش رنگ وطراوت رادر گونه گل ,
    همه را می شنوم, می بینم ,
    من به این جمله نمی اندیشم!!
    به تو می اندیشم...
    ای سراپا همه خوبی ,
    تک و تنها به تو می اندیشم,
    همه وقت , همه جا
    من به هر حال که باشم به تو می اندیشم.
    من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است
    آخرین جرعه از این جام تهی را تو بنوش
    " فریدون مشیری"
    A
    با همهٔ بی‌سر و سامانی‌ام باز به دنبال پریشانی‌ام

    طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست در پی ویران شدنی آنی‌ام

    دل‌خوش گرمای کسی نیستم آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام

    آمده‌ام با عطش سال‌ها تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام

    ماهی برگشته ز دریا شدم تا که بگیری و بمیرانی‌ام

    خوب‌ترین حادثه می‌دانمت خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟

    حرف بزن! ابر مرا باز کن دیر زمانی است که بارانی‌ام

    حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست تشنهٔ یک صحبت طولانی‌ام

    ها به کجا می‌کشی‌ام خوب من ها نکشانی به پشیمانی‌ام....
    شاعرانه صحبت میکنی آدم کم میاره
    من اهل تهرانم و در دیار تهرانم و عاقبت در کدام دیار خواهم رفت رو نمیدونم......!
    خوشمزه؟همیسه همینطورم تازه فهمیدی:tonguesmiley:
    قربونت:riz513:
    نمی دونستم چی بنویسم,همینطوری اینوفرستادم.گفتم هل بلداشتی که خوفت دوس داری ازش بچون:tonguesmiley:

    خوبه تو الان کدوم شهر, میزیستی؟
    A
    قول بده که خواهی آمد
    اما هرگز نیا!
    اگر بیایی...

    همه چیز خراب میشود
    دیگر نمیتوانم اینگونه با اشتیاق
    به دریا و جاده خیره شوم

    من خو کرده ام...
    من خو کرده ام به این انتظار
    به این پرسه زدن ها در اسکله و ایستگاه

    اگر بیایی...
    اگر بیایی من چشم به راه چه کسی بمانم...؟
    A
    آقا آریا نه تنها اینجا کم پیدا هستن تو دانشگاه هم حضور ندارن انگار!!! البته احتمالا ما رو میبینن راشون رو عوض میکنن...
    khobe hame chi.kam peidaee!delemun tang mishe vasat:smilies-azardl (113
    سلام سلامتی خبر خاصی نیس
    تو خوبی ؟دانشگاه چطوره ؟ چرا مسدود بودی ؟راستی جریان اون تاپیک چیه ؟
    hehehe shenidam chan roz masdod bodi tenardiye chikar kardi ke ban shodi jigarrrrrrrrrr?/:25r30wi:
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
بالا