8
پسندها
0

نوشته‌های نمایه آخرین فعالیت فرستادن‌ها درباره

  • چهل قدم با پیامبر
    (مهمان نوازی اش...)
    همان دم در نشست جمعیت زیادی مهمان پیامبر بودند
    اما او داخل خانه جایش نبود یک وقت دید پیامبر لباسش را
    آورده و میگوید رویش بنشین خاکی نشی!
    جریربن عبدالله هم آن را گرفت اما بوسید
    پیشاپیش عید مبعث مبارک
    تنها باشيم بهتره تا اينكه به كسي ابراز احساسات كنيم كه واقعا دوسش نداريم.....
    در نهان به آناني دل مي بنديم که دوستمان ندارند و در آشکارا از آناني که دوستمان دارند غافليم . شايد اين است دليل تنهايي ما!
    خداوندا
    درهای رحمت تو همواره به روی خواهندگان باز است و دست عطایت گشاده
    بندگان تو هر زمان که صدایت کنند، پاسخ می‌دهی
    و اگر خالصانه آرزو کنند، ‌می‌بخشى
    امشب اما شب دیگری است؛ شب آرزوهاست
    دعای خیر همه را براورده بفرما
    یک نفر دلش شکسته بود

    توی ایستگاه استجابت دعا

    منتظر نشسته بود

    منتتظر، ولی دعای او

    دیر کرده بود

    او خبر نداشت ، که دعای کوچکش

    توی چهار راه آسمان

    پشت یک چراغ قرمز شلوغ

    گیر کرده بود

    او نشست و باز هم نشست

    روزها یک به یک

    از کنار او گذشت

    روی هیچ چیز و هیچ جا

    از دعای او اثر نبود

    هیچ کس

    از مسیر رفت و آمد دعای او

    با خبر نبود

    با خودش فکر کرد

    پس دعای من کجاست؟

    او چرا نمی رسد؟

    شاید این دعا

    راه را اشتباه رفته است!

    پس بلند شد

    رفت تا به آن دعا

    راه را نشان دهد

    رفت تا که پیش از آمدن برای او

    دست دوستی تکان دهد

    رفت

    پس چراغ چهار راه آسمان سبز شد

    رفت و با صدای رفتنش

    کوچه های خاکی زمین

    جاده های کهکشان

    سبز شد



    او از این طرف، دعا از آن طرف

    در میان راه

    باهم آن دو رو به رو شدند

    دست توی دست هم گذاشتند

    از صمیم قلب گرم گفت و گو شدند

    وای که چقدر حرف داشتند

    *
    برفها

    کم کم آب می شود

    شب

    ذره ذره آفتاب می شود

    و دعای هر کسی

    رفته رفته توی راه

    مستجاب می شود
    سلام دوست خوبم.....خوبی؟ ممنونم...امیدوارم همیشه موفق و شاد باشی:rose:
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
بالا