خرده جنايت هاي دوران كودكي....(طنز)

mahnam

New member
من بهتره دیگه در مورد نقاشیم صحبت نکنم!!! :14:
عرضم به خدمتتون بعضی از دوستای انجمن می دونن که من علاقه ی زیادی به نقاشی دارم و این از دوران کودکی باهام بود
من از بچگی عادت داشتم واسه نقاشیام بزرگترین سایز ممکن رو انتخاب کنم ( هنوزم همین جوری ام )
واسه همین مامانم از همون بچگیا واسم دفتر نقاشی فیلی می گرفت که تو اونا نقاشی کنم
اما یه دفعه دیدم اینا هم جوابگو نیست یه صندلی به زور کشون کشون آوردم تو اتاق یه مداد برداشتم رفتم بالای صندلی و رو دیوار اتاق خواب بزرگترین نقاشی عمرمو کشیدم ! :14:
تصویر یه مادر که بارداره! تازه بچه ی تو شیکمشم کشیدم! ( اونم چه بچه ای ! کامل و با لباس! پاهاشم از شیکم مامانه آویزوون بود) :dadad4:
خلاصه اینکه مامان و بابام که نقاشیمو دیدن جای اینکه دعوام کنن کلی هم خندیدن!!! :tonguesmiley:
 

mikhak s

New member
واقعا که کار بدی میکردی و میکنی. نمدونم چی بهت بگم.

ای بابا این یه کار علمی هست و ما مجبورم بودیم وگرنه نمی تونستیم درسو پاس کنیم. هر جا کلکسیون پروانه و حشره دیدی بدون کار کسایی مثل ما بوده و بهش اتاله کردن میگن.موقع اتاله کردن هم این مشکلات همیشه به وجود میاد.
گلچین خان؟ شما چرا به قاتلای جوجه و ماهی چیزی نمی گی خووووووووو:sad:
 

mikhak s

New member
این اتفاق انگار واسه اکثر بچه هایی که اینکارو می کنن میوفته!
واسه خواهر منم پیش اومده بود ( با همین چشای خودم دیدم)
این بنده های خدا فک می کنن اون حشره مرده اما خب نمرده دیگه! به اینا چه!!!
البته خواهر من روشون پلاستیک کشیده بود بعد صبح پا شد دید دکور چندتاشون عوض شده!!! و در تقلان!!! البته اون دوباره انداختشون تو اون ظرف نمی دونم چی که بهشون داده بودن ( یه چیز جامد تقریبا شیری بود ته یه شیشه!) که دوباره بمیره !

بفرما مگه مهنام منو درک کنه ، :mad_majidonline:بین گیاهپزشکیا این یه چیزه طبیعیه.
اون ماده ای که میگی سیانور بوده که با یه چیزایی قاطی شده.
 

ghazal26

New member
منتظر میشدم مامان و بابام برن سرکار از پنجره پذیرایی و از لای نرده ها برم توی کوچه با پسرا فوتبال بازی کنم(چون همیشه توی خونه تنها بودم و درها هم قفل بود)! کلا اهل خاله بازی و این بازیای دخترونه نبودم!
به نظرم بازیای دخترانه کسل کننده میومد!من و دوستم سعیده میرفتیم با پسرا فوتبال بازی میکردیم همیشه هم مهاجم بودم.:thumbsupsmileyanim: اگه هم تیممون میباخت بعد فوتبال یه دست پسرا رو میزدیم.اکثر وقتا هم تیم ما برنده میشد!
یه بار یه پسرو زدم که از من بزرگتر بود( پنجم) رفت باباشو اورد که این دختره منو زده!:dadad4: باباش وقتی منو دید زد زیر خنده گفت این که خیلی کوچیکه!!!!!!!! حقته خاک برسرت و با لگد بردش خونه!
از اون به بعد پسره برام پفک و لواشک میخرید و خیلی هوامو داشت!:riz481:


اصلا فكر نميكردم اينقد خشن باشي !!!!!!!!!!!!! :25r30wi:
 

ghazal26

New member
منو زیاد میبردن روستا و معمولاً هم از این فرصت استفاده میکردم و قورباغه جمع میکردم و میذاشتم توی جیبم چند روزی باهاش سرگرم بودم و وقتی میمرد با تیغ شکمشو باز میکردم ببینم توی بدنش چیه!
همیشه هم به خاطر اینکار دعوام میکردن ولی دست بر نمیداشتم! اگه مدت زیادی نمیرفتیم روستا اینکارو با مارمولکای خونمون میکردم!

آرتميس جان شما از همون بدو تولد رشته تحصيليتون روانتخاب كرده بودي من واقعا بهت تبريك ميگم گلم....:1dco2x0p1lilzhfpg1t
 

ghazal26

New member
من مورچه و مگس و سوکس و... کلا هر نوع حشره که اطرافم می دیدم میگرفتم (میریختم تو جعبه کبریت و آتیش میزدم :whistle:
مگس ها رو میگرفتم جوری که زنده بمونن و فقط نتونن پرواز کنن مینداختم جا مورچه ها (عاقا اینا مگس رو تیکه تیکه میکردن ..... :whistle: )
بین کتابام همیشه حشره خشک شده بود (تا همین سال های اخیر ....)
ولی الان یه سوسک میبینم سکته میزنم ... مشکل کجاست ؟؟ :(50):

واااااااااااييييييي شما دختر بودي اونوقت يا پسر؟؟؟
 

bahar.zr93

New member
من کلا 3 تا دختر خاله دارم که الان هرسه تاشون ازدواج کردن و بچه دارن.
بعد موقعی که من ابتدایی بودم وقتی خونه مادر بزرگم دور هم جمع میشدیم، خب اینا دبیرستانی بودن و حرفاشون مثلا مناسب سن من نبود!!:65d6a5d6s:
بعد واسه اینکه منو دک کنن میگفتن برو تو باغچه بگرد، یه گل هست که هر برگش یه رنگه!!!! انقده خوشگله... برو به مامانت اینا نشون بده...:sad:
منم خوشحال ازینکه همچین مسئولیتی بهم دادن میرفتم و ساعتها در حیاط گردش میکردم!!!:1dco2x0p1lilzhfpg1t
بله... یه همچین آدمی بودم من!
 

farzad.lab

مدیر بخش
واااااااااااييييييي شما دختر بودي اونوقت يا پسر؟؟؟

کلا پستای این تاپیکو بخونی نظرت عوض میشه ...

همه در این حالتن

122fs329172.gif


chase.gif



یدونه دختر اینجوری نداریم

4025mr7.gif
 
آخرین ویرایش:

farzad.lab

مدیر بخش
من کلا 3 تا دختر خاله دارم که الان هرسه تاشون ازدواج کردن و بچه دارن.
بعد موقعی که من ابتدایی بودم وقتی خونه مادر بزرگم دور هم جمع میشدیم، خب اینا دبیرستانی بودن و حرفاشون مثلا مناسب سن من نبود!!:65d6a5d6s:
بعد واسه اینکه منو دک کنن میگفتن برو تو باغچه بگرد، یه گل هست که هر برگش یه رنگه!!!! انقده خوشگله... برو به مامانت اینا نشون بده...:sad:
منم خوشحال ازینکه همچین مسئولیتی بهم دادن میرفتم و ساعتها در حیاط گردش میکردم!!!:1dco2x0p1lilzhfpg1t
بله... یه همچین آدمی بودم من!


سرکاری میذاشتن تورو :thumbsupsmileyanim:
 

sepideh07

New member
اون موقع ها که شیشه نوشابه ای بود یه بار برامون مهمون اومد منم یواشکی یکی از نوشابه ها رومحکم تکون دادم گفتم ببینیم به کی میوفته سر سفره بودیم شوهر خاله بخت برگشته اومد خیر سرش نوشابه بخوره چشتون روز بد نبینه تا در نوشابه رو وا کرد فششششششششش همه نوشابه ریخت تو سفره مادر بزرگم انقد بهش غر زد گفت امیر آقا چی کار میکنییییی؟! :25r30wi::25r30wi: هنوزم یادم میوفته کلی خنده ام میگیره
 

sepideh07

New member
اون موقع ها که شیشه نوشابه ای بود یه بار برامون مهمون اومد منم یواشکی یکی از نوشابه ها رومحکم تکون دادم گفتم ببینیم به کی میوفته سر سفره بودیم شوهر خاله بخت برگشته اومد خیر سرش نوشابه بخوره چشتون روز بد نبینه تا در نوشابه رو وا کرد فششششششششش همه نوشابه ریخت تو سفره مادر بزرگم انقد بهش غر زد گفت امیر آقا چی کار میکنییییی؟! :25r30wi::25r30wi: هنوزم یادم میوفته کلی خنده ام میگیره
ببخشید نوشابه شیشه ای نه شیشه نوشابه ای!!!!!!:25r30wi::25r30wi:
 

sepideh07

New member
یه بارم تو حیاطمون بودیم با خواهرم نخ آوردیم بستیم دور گردن یه مارمولک بدبخیتی که مثلا بشه قلاده اش نخه انقد سفت بود داشت خفه میشد که بابام رسید و اومد نجاتش داد! :d
 

ghazal26

New member
صندلي قرمز...(زهره شعباني)

هشت تا صندلي داشت. صندلي قرمزش مال من بود. مهم نبود كه چقدر توي صف ميماندم تا نوبتم شود. مهم نبود كه وقتي دير به خانه ميرسيدم جواب مادرم را چه ميدهم. مهم اين بود كه سوار صندلي قرمز چرخ و فلك شوم. بنشينم روي آن صندلي هاي سرد و با اولين دور، سرم گيج برود، دلم به هم بريزد و از زور دل درد اشكم دربيايد. همه سختي اش، دور اول و دوم بود. دور سوم، هم سرم عادت ميكرد، هم دلم. باد كه توي موهايم ميپيچيد اشكم را هم خشك ميكرد. وقتي بالاترين صندلي، صندلي قرمز بود روي دوپا مي ايستادم و داد ميزدم: " تندتر بچرخون"

akshaye_ghadimi_21.jpg


چرخ و فلكي داد ميزد:" بشين بچه وگرنه پياده ت ميكنما" ... پياده نميكرد. تندتر ميچرخوند! چون مشتري ثابتش بودم. چون همه بچه ها با پول تو جيبي هايشان شير و كيك ميخريدند تا قوي وبزرگ شوند ولي من سكه دو توماني را كه هر شب پدرم ميداد نگه ميداشتم تا سرو كله چرخ و فلكي پيدا شود. ولي زود تمام ميشد با دو تومان فقط ده دور سوار ميكرد!

362640_LOHO0Z3h.jpg


تابستان بود و دختر دايي ام آمده بود خانه ما. پدرم هرشب به او هم يك سكه دو توماني ميداد كه نه شير ميخريد نه كيك ونه چرخ و فلك سوار ميشد!!! همه پولهايش را در توي كيفش جمع ميكرد! :smiliess (5): شده بود بيست و شش تومان! يعني صد و سي دور!!! :wacsmiley:

اولين بار بود كه چرخ و فلكي بعداز ظهرهم در محل ما مي ماند. دلم ميخواست دوباره سوار شوم اما پولم تمام شده بود. پيش دختر دايي ام رفتم و از قشنگي صندلي قرمز گفتم. گفت كه دوست ندارد. كبوتر دوست داشت. گفتم كه يك كبوتر روي پشت بام خانه روبرويي لانه كرده و اگر سوار شود، ميتواند آنرا ببيند! خوشحال شد و با هم رفتيم. ولي وسط راه پشيمان شد و گفت كه ميترسد تنهايي سوار شود. از خدا خواسته گفتم كه من كنارش مي نشينم تا نترسد. وقتي قول دادم كه فردا پولش را پس بدهم قبول كرد. نزديك شديم. ولي باز نيامد. گفت قبلا سوار شده وسرش گيج رفته. گفتم اگر به جاي دو توماني چهار توماني اش را سوار شويم دل درد و سر گيجه ندارد! باور كرد!
صندلي قرمز خالي شد. اول من سوار شدم. صندلي هاي فلزي داغ بودند. نتوانست بنشيند. مي خواست پياده شود كه داد زدم:" تندتر بچرخون..." دور اول را كه رد كرديم، دلمان درهم پيچيد. با چشمهاي خيس به دختر دايي ام نگاه كردم. گريه اش گرفته بود. دور دوم داد زد:" نگه دار ميخوام پياده شم..." چرخ و فلكي نگه داشت.
گفت كه پولش را ميخواهد و چرخ و فلكي چهارتومانش را پس داد. دختر دايي به من نگاه كرد و گفت كه هشت تومان داده. دستم را محكم روي ميله روبه رويم گرفتم و جيغ زدم:" هيجده دور ديگه مونده....".
 

ghazal26

New member
قندشكن... (ماجد نقشبندي)
پشت خانه ي بزرگ ما يك زمين خالي بود؛ زميني كه انگار راه هاي فراواني پيش پاي موجودات كوچك و موذي مي گذاشت تا به آذوقه ي مردم خسته از جنگ و كمبود مواد غذايي ناخنك بزنند. هرازگاهي موشي از گوشه ي اتاقي سرك ميكشيد و مايه ي تفريح من و برادرم مي شد تا بيابيم و بگيريم يا بكشيم. صد البته به اين راحتي ها هم نبود. در چند جاي خانه هم تله موش كار گذاشته بوديم براي شكار اين جانور موذي اما مثل شخصيت با نمكِ كارتوني اش، موفق تر از ما بود.
پس از ناكامي در دو عملياتِ خشك كردنِ عنكبوت بزرگ با اتصال فاز و نول به پاهاي بلندش كه نتيجه اي جز پريدن فيوز برق نداشت :j58r36j3gcr4suxymupو آتش زدن هزاران مورچه ي قرمز كه بر ديوار سيماني حياط رژه مي رفتند با نفت، تصميم گرفتيم درس عبرتي به موش ها بدهيم و براي يكي شان كه تله ناكارش كرده اما نكشته بود، مراسمي درخور بگيريم.
در زمين خاكي، با تكه هاي چوب و طناب، دار كوچكي ساختيم و با خواندن حكم دادگاه و در حضورِ چند دوست همدل، موش را حلقه آويز كرديم، زنده ماند و همچنان دست و پا ميزد. روش اعدام را به دوران قديمي تر برگردانديم: انقلاب فرانسه، گيوتين، جلاد با نقاب سياه و تبر!! :ph34r-smiley:قند شكنِ كوچكِ بي دسته اي در زيرزمين پيدا پيدا كرديم و من شدم جلاد، بي نقاب سياه. سنگي صاف و گردن موش....جلاد تبر را بالا برد و فرو كوبيد....

هيچ! چرا؟؟ چون به استحكام پوست موش و كنديِ تبر فكر نكرده بوديم. در اين تقلا موش با زجر فراوان جان داد اما سرش هرگز از بدن جدا نشد و ما غمگينانه تن بي جانش را به خاك آن زميني سپرديم كه چندي بعد خانه بزرگي بر ان بنا شد....


00CAW2B9LYCALSR6R3CAJMRJB2CAKSZ1Q7CAOJIRCZCAMQE9OICA8S0SESCANH92I0CAEKH20OCAW0UQIVCADY7GACCAXJEP.jpg

 
آخرین ویرایش:

leylii

New member
yadam nmiyad chand sale bodam ama maman hamishe migand k y bar khone amom khatme anaam bode manam mibarand khili shologh bode bad man y sozan nakh bar midaramoo miram chadooraye khanoomai k neshastandoo b patoo midoozam choon khili shologh bode kasi motovajehe man nmishe ta vaghti in k mikhand brand mibinand k chadoorashoon b patoo dokhte shode manm vasate saloon nshastamoo sozan nakh dastam
 

leylii

New member
hambaziye man to bachegim pesar amoom bode y bar k dashtim bazi mikardim man khaste shodam nshastam roo pele dame khone pesar amoom omad goft pashoo chera mishini tanbal ...asabamo rikht b ham . vasate koche y chale bod bsh goftam age mikhay man biyam bazi y shart dare goft chi ..goftam cheshatoo bbandoo aghab aghab boro ta bt bgam koja bist mige bashe ....aghab aghab mire miofte to chale saresh mishkane hanozam k hanooze mige dg bbin che tor sare manoo shekasti o ba ham mikhandim yadesh bkhir
 
بالا