hosseini_h_7
New member
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم
نقشی به یاد خط تو بر آب می زدم
مرغ گرفتارِت منم، حِف کِ وِ چَش نِمِینِمِت
مونسِ شُوِ تارِ مِ، اِ نفسِت بِهارِ مِ
ها وِ دسِت قِرار م، حِف کِ وِ چَش نِمِینِمِت...
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم
نقشی به یاد خط تو بر آب می زدم
مرغ گرفتارِت منم، حِف کِ وِ چَش نِمِینِمِت
مونسِ شُوِ تارِ مِ، اِ نفسِت بِهارِ مِ
ها وِ دسِت قِرار م، حِف کِ وِ چَش نِمِینِمِت...
کجایی بود؟
تا کران این بازار نقد جان به کف رفتم
شادیش گران دیدم اندهش به ارزانی
یادم آید روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی 10 ساله بودم نرم و نازک جست و چابک
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یکدم نکوکاری کند
مرا می بینی و هر دم ز یادت می کنی دردم
ترا می بینم و میلم زیادت میشود هر دم
احسنت بر شما ،از این شعر حافظ بی خوشمان می آید !!
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
مي بندم اين دو چشم پر آتش را تا ننگرد درون دو چشمانش
تا داغ و پر تپش نشود قلبم از شعله نگاه پريشانش
شکفتی همچو گل در بازوانم
درخشیدی چو می در جام جانم
به بال نغمه ی آن چشم وحشی
کشاندی تا بهشت جاودانم
مراد من ز خرابات چونکه شد حاصل .......دلم ز مدرسه و خانقاه گشت سیاه
هرکه در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش میدهند...
دلا دائم گدای کو او باش ... به حکم آنکه دولت جاودان به
هر شبی گویم که فردا ترک این سودا کنم
باز چون فردا شود امروز را فردا کنم