مشاعره

[hosseini_h_7]

دیشب به‌ سیل اشک ره خواب می‌ زدم
نقشی به‌ یاد خط تو بر آب می‌ زدم

مرغ گرفتارِت منم، حِف کِ وِ چَش نِمِینِمِت

مونسِ شُوِ تارِ مِ، اِ نفسِت بِهارِ مِ

ها وِ دسِت قِرار م، حِف کِ وِ چَش نِمِینِمِت...

 

[mohana]

مرغ گرفتارِت منم، حِف کِ وِ چَش نِمِینِمِت

مونسِ شُوِ تارِ مِ، اِ نفسِت بِهارِ مِ

ها وِ دسِت قِرار م، حِف کِ وِ چَش نِمِینِمِت...

کجایی بود؟

تا کران این بازار نقد جان به کف رفتم
شادیش گران دیدم اندهش به ارزانی

 

[raha 24]

یادم آید روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی 10 ساله بودم نرم و نازک جست و چابک

 

[hosseini_h_7]

کجایی بود؟

تا کران این بازار نقد جان به کف رفتم
شادیش گران دیدم اندهش به ارزانی

لری خرم آبادی

یاس ما را رو به پاکی می‌برد
رو به عشقی اشتراکی می‌برد
یاس در هر جا نوید آشتی ست
یاس دامان سپید آشتی ست...

 

[mohana]

یادم آید روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی 10 ساله بودم نرم و نازک جست و چابک

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
شاید که باز بینم دیدار آشنا را

 

[raha 24]

آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یکدم نکوکاری کند

 

[ariya.21]

آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یکدم نکوکاری کند

در ان دم که بمیرم در ارزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

 

[raha 24]

مرا می بینی و هر دم ز یادت می کنی دردم
ترا می بینم و میلم زیادت میشود هر دم

 

[ba ba barghi]

مرا می بینی و هر دم ز یادت می کنی دردم
ترا می بینم و میلم زیادت میشود هر دم

احسنت بر شما ،از این شعر حافظ بسی خوشمان می آید !!

مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان این است و دیگرگون نخواهد شد

 

[raha 24]

دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم
نقشی به یاد خط تو بر آب می زدم

 

[raha 24]

احسنت بر شما ،از این شعر حافظ بی خوشمان می آید !!

مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد

مرسی. منم همینطور.

 

[ariya.21]

من اگر کامروا گشتم و خوشدل چخ عجب مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند

 

[raha 24]

در خرابات مغان نور خدا می بینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم

 

[ariya.21]

مي بندم اين دو چشم پر آتش را تا ننگرد درون دو چشمانش

تا داغ و پر تپش نشود قلبم از شعله نگاه پريشانش

 

[ba ba barghi]

مي بندم اين دو چشم پر آتش را تا ننگرد درون دو چشمانش

تا داغ و پر تپش نشود قلبم از شعله نگاه پريشانش

شکفتی همچو گل در بازوانم
درخشیدی چو می در جام جانم
به بال نغمه ی آن چشم وحشی
کشاندی تا بهشت جاودانم

 

[sepidh gh]

شکفتی همچو گل در بازوانم
درخشیدی چو می در جام جانم
به بال نغمه ی آن چشم وحشی
کشاندی تا بهشت جاودانم

مراد من ز خرابات چونکه شد حاصل .......دلم ز مدرسه و خانقاه گشت سیاه

 

[mohana]

مراد من ز خرابات چونکه شد حاصل .......دلم ز مدرسه و خانقاه گشت سیاه

هرکه در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش میدهند...

 

[sepidh gh]

هرکه در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش میدهند...

دلا دائم گدای کو او باش ... به حکم آنکه دولت جاودان به

 

[mohana]

دلا دائم گدای کو او باش ... به حکم آنکه دولت جاودان به

هر شبی گویم که فردا ترک این سودا کنم
باز چون فردا شود امروز را فردا کنم

 

[ba ba barghi]

هر شبی گویم که فردا ترک این سودا کنم
باز چون فردا شود امروز را فردا کنم

چه زیبا بود .....

من تشنه ی این هوای جان بخشم
دیوانه ی این بهار و پاییزم
تا مرگ نیامدست برخیزم
در دامن زندگی بیاویزم !