مشاعره

[sepidh gh]

در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را


میبینین چقدر قشنگه:sad:

امروز که در دست توام مرحمتی کن فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت؟

 

[ba ba barghi]

تو بخواه
باسخ جلجله ها را تو بكو قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من ,تنها تو بمان ,

 

[sepidh gh]

تو بخواه
باسخ جلجله ها را تو بكو قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من ,تنها تو بمان ,

دوستان قبلش یه ریلود کنید که این مشکلات پیش نیاد

نه من خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست

 

[mohana]

دوستان قبلش یه ریلود کنید که این مشکلات پیش نیاد

نه من خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست

تو را با غیر میبینم صدایم در نمی آید
دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمی آید

اون شعر "ب" یادم افتاد:rolleyessmileyanim:

 

[ba ba barghi]

تنها درخت كوجه ي ما در ميان شهر
تيري است بي جراغ

 

[ba ba barghi]

اي بابا جقد سرعتتون زياده ,

 

[ba ba barghi]

دلم ميخواست يك بار ديكر اورا كنار خويش مي ديدم ,
به ياد اولين ديدار در جشم سياهش خيره مي ماندم ,

 

[mohana]

دلم ميخواست يك بار ديكر اورا كنار خويش مي ديدم ,
به ياد اولين ديدار در جشم سياهش خيره مي ماندم ,

این تکراریه؟

مرا امید وصال تو زنده می دارد
وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک

 

[sepidh gh]

این تکراریه؟

مرا امید وصال تو زنده می دارد
وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک

کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست؟

 

[mohana]

کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست؟

توبه بر لب صبحه بر کف دل پر از شوق گناه
معصیت را خنده می آید ز استغفار ما

 

[setayesh71]

آرزویم این است نتراود اشک در چشم تو هرگز ...
مگر از شوق زیاد

 

[raha 24]

در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد0 حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

 

[talaaa]

خیالی بود دیشب با صفایت خلوت مارا
ولی من باز پنهانی تو رو هم آرزو کردم

 

[mohana]

ما را بجز خيالت، فکری دگر نباشد
در هيچ سر خيالی،زين خوبتر نباشد

 

[hosseini_h_7]

ما را بجز خيالت، فکری دگر نباشد
در هيچ سر خيالی،زين خوبتر نباشد

دستم ندادقوت رفتن به پیش دوست
چندی به پای رفتم و چندی به سرشدم

 

[mohana]

ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

 

[hosseini_h_7]

ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

شست و شاهد هر دو دعوی بزرگی می کنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است

 

[mohana]

تو را در دل درخت مهربانی
به چه ماند؟به گلزار خزانی...

 

[hosseini_h_7]

تو را در دل درخت مهربانی
به چه ماند؟به گلزار خزانی...

یاس بوی مهربانی می‌دهد عطر دوران جوانی می‌دهد
یاس‌ها یادآور پروانه‌اند یاس‌ها پیغمبران خانه‌اند...
بقیش طولانیه:21:

 

[mohana]

دیشب به‌ سیل اشک ره خواب می‌ زدم
نقشی به‌ یاد خط تو بر آب می‌ زدم