مشاعره

ZOT

New member
یک شب پاک اهورایی
بود و پیدا بود
بر بلندی همگنان خاموش
گرد هم بودند
لیک پنداری
هر کسی با خویش
تنها بود
(اخوان ثالث)
 

ZOT

New member
روزها فکر من اینست و سخنم / که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
 

Maryam.A

Well-known member
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
 

Maryam.A

Well-known member
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
 

ZOT

New member
نباید بستن اندر چیز و کس دل / که دل برداشتن کاریست مشکل
 

bioelectric

New member
لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری
که اینسان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری
 

Maryam.A

Well-known member
لیـلی و مجنـون اگر می بود در دوران تو

این یکی حیران من میگشت و آن حیران تو
 

ZOT

New member
وفا نکردی و کردم جفا ندیدی و دیدم / شکستی و نشکستم بریدی و نبریدم
 

Maryam.A

Well-known member
یادباد آن که به خلوتگه وصلت شب و روز
دل سرا پرده‌ی صد راز نهان بود مرا
 

mw.ashel

New member
در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل
وز آتـــــش ســودای دل ای وای دل ای وای مـــــا
 

mw.ashel

New member
ده بـــــار از آن راه بـــدان خـــانه بـــرفتیــــد
یــک بـــار از ایـــن خانــه بــر این بام برآیید
 

Maryam.A

Well-known member
دیوانه دلی خفته در این خلوت خاموش

او زاده ی غم بود زغم های جهان گشت فراموش


 
بالا