نترسم که با دیگری خو کنی تو با من چه کردی که با او کنی؟
Ebro New member 2013-06-23 #1,942 Maryam.A گفت: نترسم که با دیگری خو کنی تو با من چه کردی که با او کنی؟ کلیک کنید تا باز شود... یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند این بار میبرند که زندانیات کنند ای گل گمان مبر به شب جشن میروی شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
Maryam.A گفت: نترسم که با دیگری خو کنی تو با من چه کردی که با او کنی؟ کلیک کنید تا باز شود... یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند این بار میبرند که زندانیات کنند ای گل گمان مبر به شب جشن میروی شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
Maryam.A Well-known member 2013-06-23 #1,943 دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است
Ebro New member 2013-06-23 #1,946 دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
Ebro New member 2013-06-23 #1,947 می نالم از جدائی ، ای نازنین کجائی سوزم ز هجرت ای بهترین کجائی در باغ آرزوها دیگر گلی نمانده در حسرت گل هستم ای باغبان کجائی
می نالم از جدائی ، ای نازنین کجائی سوزم ز هجرت ای بهترین کجائی در باغ آرزوها دیگر گلی نمانده در حسرت گل هستم ای باغبان کجائی
Maryam.A Well-known member 2013-06-23 #1,948 من یاد خوش دوست به دنیا ندهم لبخند خوشش به حور رعنا ندهم
sepidh gh New member 2013-06-23 #1,949 Maryam.A گفت: من یاد خوش دوست به دنیا ندهم لبخند خوشش به حور رعنا ندهم کلیک کنید تا باز شود... من و باد صبا مسکین دو سرگردانِ بیحاصل ................ ....من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
Maryam.A گفت: من یاد خوش دوست به دنیا ندهم لبخند خوشش به حور رعنا ندهم کلیک کنید تا باز شود... من و باد صبا مسکین دو سرگردانِ بیحاصل ................ ....من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
bioelectric New member 2013-06-23 #1,950 تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من سر راحت ننهادی به سر بالینی
sepidh gh New member 2013-06-23 #1,951 amin.e گفت: تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من سر راحت ننهادی به سر بالینی کلیک کنید تا باز شود... یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود .... ..و از لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود
amin.e گفت: تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من سر راحت ننهادی به سر بالینی کلیک کنید تا باز شود... یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود .... ..و از لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود
bioelectric New member 2013-06-23 #1,952 در پرده سوزم همچو گل،در سینه جوشم همچو مل من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم
Maryam.A Well-known member 2013-06-23 #1,953 مرنجان دلم را که این مرغ وحشی زبامی که برخاست مشکل نشیند
bioelectric New member 2013-06-23 #1,954 دریاب که ایام گل و صبح جوانی چون برق کند جلوه و چون باد گریزد
kasraa New member 2013-06-23 #1,955 دوش آن صنم چه خوش گفت د رمجلس مغانم با کافران چه کارت گربت نمی پرستی
bioelectric New member 2013-06-23 #1,958 دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
bioelectric New member 2013-06-23 #1,960 کسی از داغ و درد من نپرسد تا نپرسی تو دلی بر حال زار من نبخشد تا نبخشایی آخرین ویرایش: 2013-06-23